محفل دوستانه زیست شناسان

&zohre&

عضو جدید
سلام به همگی;)

بنظرم تاپیکه مسابقه تاپیکه خوبیه ولی بقول ارکیده بهتره از نکات ریز استفاده بشه برای طرح سوال چون سوالای کلی جوابای کلی دارن.

من ترجیح دادم چندگزینه ای سوال بذارم که دقیقا جواب درست داده بشه.حتی میتونیم گاهی اوقات سولایی بذاریم ک خیلی تخصصی نباشن و حتی دوستانی هم

ک زیست نمیخونن بتونن شرکت کنن.
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
... و حتی دوستانی هم ک زیست نمیخونن بتونن شرکت کنن.
مث من!
 
آخرین ویرایش:

orkidehm

مدیر تالار زیست شناسی
مدیر تالار
سلام به همگی;)

بنظرم تاپیکه مسابقه تاپیکه خوبیه ولی بقول ارکیده بهتره از نکات ریز استفاده بشه برای طرح سوال چون سوالای کلی جوابای کلی دارن.

من ترجیح دادم چندگزینه ای سوال بذارم که دقیقا جواب درست داده بشه.حتی میتونیم گاهی اوقات سولایی بذاریم ک خیلی تخصصی نباشن و حتی دوستانی هم

ک زیست نمیخونن بتونن شرکت کنن.

ممنون دوست عزیزم بابت طرح سوال .ولی سعی کنین 4گزینه ایی نزارین چون اینطوری خیلی راحت میشه به جواب رسید.وهمینطورازاین به بعدبرای جواب دادن به سوال منبع روذکرنکنین.
 

Phyto

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ممنون دوست عزیزم بابت طرح سوال .ولی سعی کنین 4گزینه ایی نزارین چون اینطوری خیلی راحت میشه به جواب رسید.وهمینطورازاین به بعدبرای جواب دادن به سوال منبع روذکرنکنین.

ئه، منم 4گزینه ای گذاشتم که!
 

mycobacter

عضو جدید
پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟»

کشاورز که ترسیده بود گفت: «سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.»

گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخه‌های زیر پایمان را ببریم (البته شاخه‌های زیر پای خودمان نه زیر پای دیگران!)
یعنی چی اونوقت؟!!!!!!!!
 

mycobacter

عضو جدید
وقتي سارا دخترک هشت ساله اي بود، شنيد که پدر ومادرش درباره برادر

کوچکترش صحبت مي کنند. فهميد برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي

مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نمي توانست

هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر

گفت: فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد.

سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت، قلک کوچکش را درآورد.

قلک را شکست، سکه ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.

بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت.

جلوي پيشخوان انتظار کشيد تا داروساز به او توجه کند ولي داروساز سرش

شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه اي هشت ساله شود. دخترک پاهايش را به هم

مي زد و سرفه مي کرد، ولي داروساز توجهي نمي کرد، بالاخره حوصله سارا سر

رفت و سکه ها را محکم روي شيشه پيشخوان ريخت.

داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه مي خواهي؟

دخترک جواب داد: برادرم خيلي مريض است، مي خواهم معجزه بخرم.

داروساز با تعجب پرسيد: ببخشيد؟!!

دختـرک توضيح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چيزي رفته و بابايم مي گويـد

که فقط معجـزه مي تواند او را نجات دهد، من هم مي خواهم معجزه بخرم،

قيمتش چقدر است؟

داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولي ما اينجا معجزه نمي فروشيم.

چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خيلي مريض است،

بابايم پول ندارد تا معجزه بخرد اين هم تمام پول من است، من کجا مي توانم

معجزه بخرم؟

مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت، از دخترک پرسيد:

چقدر پول داري؟

دخترک پول ها را کف دستش ريخت و به مرد نشان داد. مرد لبخنـدي زد و گفت:

آه چه جالب، فکـر مي کنم اين پول براي خريد معجزه برادرت کافي باشد!

بعد به آرامي دست او را گرفت و گفت: من مي خواهم برادر و والدينت را

ببينم، فکر مي کنم معجزه برادرت پيش من باشد.

آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.

فرداي آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت.

پس از جراحي، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم يک

معجـزه واقعـي بود، مي خواهم بدانم بابت هزينه عمل جراحي چقدر بايد

پرداخت کنم؟

دکتر لبخندي زد و گفت: پنج دلار بود که پرداخت شد .

انسانيت گوهر گرانبهايي است كه گويي چندي است در اين ديار سخت پيدا مي شود
اشکمو درآوردی حاجی.............:cry:
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
ارکیدهههههههههههههههههههههه :mad: دارم عصبانی میشما ! سه ساعت جواب دوستمونو راجب پلاسمید نوشتم چی کارش کردی ؟
 

orkidehm

مدیر تالار زیست شناسی
مدیر تالار
ارکیدهههههههههههههههههههههه :mad: دارم عصبانی میشما ! سه ساعت جواب دوستمونو راجب پلاسمید نوشتم چی کارش کردی ؟

منتقل شد به تاپیک مربوطه.لینکشم براتون گذاشتم
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
:w10:

:cry:

:book:

:crying:


یکی بره به جای من امتحان بدهههههههههههههه :wallbash:
 

orkidehm

مدیر تالار زیست شناسی
مدیر تالار
دوستان نظرتون چیه برای مسابقمون جایزه بزاریم؟
 

Similar threads

بالا