دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
روشنی طلعت تو ماه ندارد...پیش تو گل رونق گیاه ندارد
گوشه ابروی توست منزل جانم...خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد
تا چه کند با رخ تو دود دل من ...آینه دانی که تاب آه ندارد
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت ...چشم دریده ادب نگاه ندارد
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری ...جانب هیچ آشنا نگاه ندارد
رطل گرانم ده ای مرید خرابات ...شادی شیخی که خانقاه ندارد
خون خور و خامش نشین که آن دل نازک ...طاقت فریاد دادخواه ندارد
گو برو و آستین به خون جگر شوی ...هر که در این آستانه راه ندارد
نی من تنها کشم تطاول زلفت ...کیست که او داغ آن سیاه ندارد
حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب ...کافر عشق ای صنم گناه ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوت کن دلم !
این جا سکوت, اجباری ست
اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاری ست
همیشه عشق, برایم سکوت و ابهام است
شبیه دیدن او بین خواب و بیداری ست
چه قدر پیر شدم...
با مرور خاطره ها...
به ذهن خاطره هایم, سکوت غمباری ست
دلم شکست و غزل مرد..
اه, ای مردم !
چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاری ست!
اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده...
ولی...
سکوت کن دلم!
این جا سکوت اجباری ست

 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در کنار من نشستی ... دور دور از دیگران
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] سرنوشت این بود ... اما پس نکش با من بمان [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] دست سردم را دوباره توی دستت جا بده [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آن وجود گرم را پنهان نکن یکجا بده[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آسمان تا آسمان کولی کشان باد را[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]می روم تا بینهایت این همه بیداد را[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من تو را گم کرده ام در مثنوی، گیجم هنوز[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]این همه آن چشمهایت را به چشم من ندوز[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو شکایت که: چرا این نیست آن یک هست که؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من به تو گفتم دوباره: مصلحت این است که[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو نمیخواهی بفهمی معنی این جمله چیست؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]هیچ کس را هیچ وقتی تو نمیفهمی که کیست [/FONT]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


سوخت چون اشکی که برجانی فتاد.
شعله تا سرگرم کار خویش شد.
هر نیی شمع مزار خویش شد.
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر ترا زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی ثمر نفروخته ام.
دعوی بی معنی ات را سوختم.
زان که گفتی نیم با صد نُمود.
همچنان در بند خود بودی که بود.
مرد را دردی اگر باشد خوش است.
درد بی دردی علاجش آتش است.
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
چندتا عکس یادگاری
با یه بغضو چندتا نامه
چندتا آهنگ قدیمی
که همه دلخوشیامه
آینه ای که رو به رومه
غرق تو بهت یه تصویر
بارونای پشت شیشه

من و تنهایی و تقدیر

دست من نیست نفسم
از عطر تو کلافه می شه
لحظه ای که حسی از تو
به دلم اضافه می شه
باور نمی شه اما
این تویی که داره می ره
خیره می مونم به چشمات
حتی گریه ام نمی گیره
چشای مونده به راهو
شب تنهایی و ماهو

یه دل بی سرپناهو
من و خونه
ساعت های غرق خوابو
این منه بی تو خرابو
یادت هرگز نمی مونه
نمی مونه نمی مونه

دست من نیست نفسم
از عطر تو کلافه می شه
لحظه ای که حسی از تو
به دلم اضافه می شه
باور نمی شه اما
این تویی که داره می ره
خیره می مونم به چشمات
حتی گریه ام نمی گیره
چشای مونده به راهو
شب تنهایی و ماهو

یه دل بی سرپناهو
من و خونه
ساعت های غرق خوابو
این منه بی تو خرابو
یادت هرگز نمی مونه
نمی مونه نمی مونه


نمی مونه یادت نمی مونه
یادت هرگز نمی مونه
نمی مونه نمی مونه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تو نیستم

تو نخوان

با خودم زمزمه میکنم

.

من خوبم ...

من آرامم......

من قول داده ام

فقط کمی

تو را کم آورده ام
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عاشق باش! اما از عشق خود، بند نسازهرچه بيش‌تر به ديگران بچسبي
آن‌ها را بيش‌تر مي‌ترساني
آن‌ها از تو خواهند گريخت
زيرا آزادي را دوست دارند
ميل به آزادي، از همه‌ي ِ اميالِ آدمي قوي‌تر و ژرف‌تر است
به همين دليل، حتي از عشق مي‌توان گذشت
اما از آزادي نمي‌توان
بنابراين، سعادتِ تو در خلوتِ توست
خلوت و تنهايي، هنر است؛ هنر خودشناسي


تنهايي
تمركز در خويشتن
فراغت از نياز شديد به ديگري
آسودگي
و اُنس با خويشتن است
تنهايي، سعادتي‌ست ماندگار
ابتدا در جان ِ خويش ريشه بدوان
آنگاه با ديگران رابطه برقرار كن
تنها در اين صورت است كه مي‌تواني داشته‌هايت را
با ديگران سهيم شوي
دوست بداري
و شادمان باشي
تنها در اين صورت است كه مي‌تواني آواز خويش را
در هستي طنين‌انداز كني
دست بيفشاني و آنگاه كه لحظه‌ها مي‌گذرند و مي‌روند
با حسرت به پشتِ سر خويش نگاه نكني
و از رفتن‌شان تأسف نخوري

عاشق باش، اما از عشق خود، بند نساز
مهم آن است كه دلي عاشق داشته باشي
معشوق اگر رفت، بگو
رو، چه باك! كه عشق هست
اگر شالوده‌ي ِ استوار بصيرت را نداشته باشي
هر عشق ِ تازه‌اي، دير يا زود
برايت كابوسي دهشتناك خواهد شد
هنر تنها بودن را بياموز
هنر با تنهايي، سعادتمند بودن را بياموز
آنگاه هر چيز امكان‌پذير خواهد شد


برگرفته از كتاب
دانه در عشق مي‌شكفد
مسيحا برزگر
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


امــروز ،


آرام تـــریـن

لــحظـﮧ ﮯ دلـگـیـــر کننــده ﮯ

نــاب ِ دنیــاســت ..

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبي آرام بود و من
چون هميشه غرق رويايت

دو چشم عاشقم را دوخته برآسمان
من امشب انتظار بودنت را مي كشم
كاش من عطر قدومت را ميان اين نسيممملو از گريه
ميان ابر هاي مملو از فرياد رعد و برق يا باران
كاش من عطرقدومت را دوباره مي چشيدم
خدايا
چه سرد است
من اما همه دردم
بي حضورتبي صدايت اي سراپا همه خوبي همه عشق
همه باران همه ياس
اي حضور تو حضورباغها
اي كه عطر بدنت همچو صد جرعه شراب
مست گرداند من
من عاشق من ديوانهتو، من بي مي مست
كاش امشب بودي
من برايت حرف دارم سالها
من تو را ميخواهم
من تو را مي خوانم
من فقط با غم تو غمگينم
من فقط گهگاهي نيمه شب ميخوابم
ورنه هر شب تنها بي تو خوابم هيچ است
كاش يك شب و فقط يك شب زود
بازهم گرم حضورت همچو مردي بي باك
سرد چشمانم را غرق رويا مي كرد
امشب شراب تلختر از هر شب من است
چون نوش تو هميشه ز آن هر مي گرفت
زهر شراب كاش مرا تااذان صبح
از پا در آورد
بخواب اي نازنينم
مهربانم
دلنشينم
منم من عاشقت
آرام باش ايبهترينم
من اينجا مست مستم
مست و بي پروا
شبانگاهان منم گرماي عشقت رادرون بسترم خواهان
همان شبها كه من مست حضور تو
نياز تو
دو چشم دلنوازتو
خيابان را چو مستان نعره زن طي مي كنم شايد تو را در حاله اي از نور منديدم
ولي اي كاش مي بودي و من نعره زن از مستي عشق تو اينجا باز در كنج قفس رويانمي چيدم
من امشب وحشي ام ساقي
ز مي ، از عشق، از بازي نامردان اين دنيا
زبدگويان كه مي گويند در دل من هوسبازم
تازه نميدانند
من مستم
من اما غرقجرمم
پي از شب بر سر دارم
آري من مستم هوسبازم عطش دارم
عطش عشق تو امشبدر دل مي در شراب بي حضور تو وجودم را كمين كرده
كاش امشب ساقي لبهاي تو يا گرميدستان تو در دل اين مجرم عاشق كمي غوغا به پا مي كرد
من اينجا كنج زندان پر عطشپر عشق يا ديوانه ام اين را نمي دانم
فقط ميدانم اي تنها حضور بي حضور
اي كهآغشته به تو دستان افكارم
در اين دنياي پر رنگ و رياي بي نفس بي عشق بيپرواز
با دل با نفس با عشق با پزواز
تو را من دوست ميدارم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
*مي داني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! *

* از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " *

*فهميدم *
*پاي " او " در ميان است ...*
* *

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف تو که می شود !

من
چقدر ناشیانه ، ادعای بی تفاوتی می کنم...

_______________________________________

تمام پل های پشت سرم را خراب کرده ام از عمد !!!
آری...

راه اشتباه را نباید برگشت...
_______________________________________
می گـفتـی : گـذشته ها گذشته !

نیستــی بـبینــی..!



من هنــوز غـرق گذشتـه ای هســتم ، که نمیـگذرد ...
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قاصدک هان چه خبر آوردي ؟
از کجا وز که خبر آوردي ؟
خوش خبر باشي اما اما
گرد بام و بر من
بي ثمر مي گردي . . .

انتظار خبري نيست مرا
نه ز ياري نه ز ديّار دياري
برو آنجا که بود چشم و گوشي با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دلم من
همه کورند و کرند . . .
دست بر دار از اين در وطن خويش غريب
قاصد تجربه هاي همه تلخ
با دلم مي گويد
که دروغي تو، دروغ
که فريبي تو، فريب !
قاصدک
هان ... ولي ... آخر ... اي واي
راستي آيا رفتي با باد . . .
با توام آي کجا رفتي ، آي !
راستي آيا جايي خبري هست هنوز
مانده خاکستر گرمي جايي
در اجاقي ــ طمع شعله نمي بندم ــ
خردک شرري هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهاي همه عالم شب و روز
در دلم مي گريند . . . .
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیای ما پر است از دست هائی که . . . خسته نمی شوند از نگه داشتن نقاب هایشان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزمآن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم ، بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم
کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو ، تا لبخند عاشقی بر روی لبانم بنشیند ، تا کی دلم
درغم دوری ات، به انتظار بنشیند!
ببین خورشید را ،در حال غروب است ، نمیدانم ،میدانی اینجا که نشسته ام چقدر سوت و کور است !؟
نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است ، نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه، در این لحظه ی غروب
است
هیچ است این دل بی تو ، تمام است لحظه های شادی بی تو، بگیر دست مرا با آن دستان مهربانت، به تو نیاز
دارم همیشه و همه جا، به آن دل مهربانت
هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، نمیشوی ، حتی یک لحظه نیز از یاد من فراموش!
ندیدم تا به حال عشق و صداقت را جز از دل تو، ندیدم تا به حال مهربانی و وفا را جز از قلب مهربان تو،
ندیدم یک قلب پاک را جز قلب درخشان تو تا به حال،
بیا تا ثابت کنیم به همه معنای یک عشق ماندگار!
برمیگردیم به سر خط ، دلتنگی مرا دیوانه میکند تا آخر خط ، گفتم تا گفته باشم درد دلم را به تو ، یکی که
بیشتر نیست در این دنیا دیوانه ی تو!

 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
هه ! هیچ کدومتون نمیفهمین
به خدا هیچ کدومون نمیفهمین
وقتی دنیات واقعا سیاه شده
وقتی موقع نوشتن بغضت میترکه
میفهمی چه حسی داره ؟؟؟
میگی همه اینها تبلیغه؟
.
.
.


آماده ای ؟ که تو هم منو ترک کنی
یا می خوای بشنوی تا درد منو درک کنی
می خونم تا تو دلم این بار سنگین نمونه
این اشکه منه که باعث رنگین کمونه
این صدای اشک منه به هر گوشه رسید
فعلا که زندگی گرگه و ما یه خرگوشه سفید
دلم بهم میگه این ناله ها کافی نیست یه ریز
غرق خوابم ، واسم یه لیوان کافی میکس بریز
که بیدار بمونم ببینم من چه واژهای
می تونه بهتر بیان کنه عمق این تراژدی
وقتی کسی راه نمیاد باهام جز سایه من
بایدم رپ معنی دار بشه مایه ننگ
با همین امکاناتم میرم تو این راه پیش و پس
وقتی 70 میلیون می خوان کار شیش و هشت
پس دیگه حاجت کدوم استخاره هست ؟
باید بکنم از استعدادم استفاده پس


گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم
وقتی نمیشه بدست بیارم دل یارم
وقتی شونه ای ندارم روش سر بذارم
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم




می گی کفر نگو ، تو هم شکر کنش باز
ولی وقتی شب رفته و اینجا صبح شدش باز
و خورشید تابید رو مشکلی که تو دل من بوده
حالا منم و روزگار و یه دوئل مردونه
می گم بکش خودتو بذا یه نفسی بکشی
وقتی داری راه زندگیتو عوضی می کشی
به مشکلاتم می گم من دوباره نمی خوامت
چرا سختی واسه منه خوشی مال رفیقامه ؟
از شاسن بده مائه جاده تنگ میشه ، آره
وقتی دست به طلا هم میزنیم سنگ میشه ، آره
وقتی به آینده ها ندارم حص خاصی
وقتی به جیبم ندارم حتی اسکناسی
پیش دوست و آشنا هم نمی خوام کم بیارم
مجبورم سر و تش رو با یه دروغ هم بیارم
جای اینکه خدا واسه مشکلم پا پیش بذاره
کاری کرده صبح و شب رو سرم آتیش بباره




گله دارم ، آره من از خدا گله دارم
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم
وقتی نمیشه بدست بیارم دل یارم
وقتی شونه ای ندارم روش سر بذارم
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم


تا که پوله به جیبت دورت از دوستی پره
تا که مشکل داری نمیبینی دوستی دورت
جز 2 ، 3 نفر رفته هر کی سمت ما بود
حالا ماییم و بورس و چک و سفته هاممون
اونها شعار می دادن منو درکم می کنن
ولی وقت سختی دیدم چطور ترکم می کنن
چه دوستهای من ، چه عشق و چه برادرم
نمیدونستم ضامن رابطمه درآمدم
و واسه مشکلاته به هم ریخته حال روحیم
حالا کجای دنیا فرار کنم با چه رویی؟
و تو هر کشوری که به تو بخوان اقامت بدن
واسه ایرانی بودنت تو رو حقارت میدن
تو رویا بودم که حال خوشم همیشگی است
و حالا می فهمم هیچ مادیاتی همیشه نیست
دنیا کاری کرد که چشم های من هر شب اشکه
ولی نمیبازم ، مگه دنیا از رو نعشم رد شه
 

Paydar91

کاربر فعال تالار مهندسی برق ,
کاربر ممتاز
همه چی از اونجا شروع میشه که تو چیزی میبینی

میگی این همون چیزیه که تو رویاها میدیدی

میچینی واسه رسیدن به چیزی که آرزوته

آره اونه چیزیکه کمک تو باشه پوله

حال و روز ما که همه چی رو میبینیم اینه

شاید باید ببندیم چشو گیریم این میشه

اما دیدنی ها رو دیدیم و دیگه دیر شده

میگه این دیگه دنیا و توی دین پره

که به دنیا و هرچی که توشه دل نبند

چشم من خیلی چیزا رو گرفت و ول نکرد


تقصیرمن نیست پسر این کار دله


این بار که شعر من نیس این کار دله


این باره چشمه بچه این که چاره نشه

میخواد بخره اسباب بازی و پدر بیچاره

نکه نخواد اما توی جیب پولی نیست دیگه

دستش رو سر پسره میگه روزی میرسه

که تو به هر چی که میخوای میرسی پسر

از پدرمن بود پسر این رسید به من

نیس کسی که ضرب ازاین حسی که من دارم دربیاره


همیشه من از این یه دیدم اون مرضی که

دارم در عذابم بدون نفهمیه که

اگه دیده نباشه دل ساکته ماها قربانیه

چشیم این ثابته


-*-*-
ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چی دیده بیند دل کند یاد


بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد........
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در ازل بست دلم بر سر زلفت پيوند

تا ابد سر نکشد وز سر پيمان نرود

هرچه جز بار غمست بردل مسکين منست

برود از دل من وز دل من آن نرود

آنچنان مفهر تواَم در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

گر رود از پی خوبان دل من معذور است

درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم كه در كنار تو باشم ولي نشد
دلخوش به انتظار تو باشم ولي نشد
تو ساحل پر از صدف روبرو و من
دریای بی قرار تو باشم ولی نشد
قسمت نبود سهم هم از زندگی شویم
پیش آمدم که یار تو باشم٬ ولی نشد
ناف مرا به نام زمستان بریده اند
می خواستم بهار تو باشم ولی نشد
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی گناه پای چوبه دار میخندید او نمیدانست دوره ی ضرب المثل ها به پایان رسیده است.................
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه تلخ بود قهوه ای که با هم نوشیدیم
با هم نوشیدیم اما...
تلخ بود
نخند عزیز دلم
نخند
گیتای فال گیر برای یک لقمه نان
سرنوشت را پیشگویی کرد
عوض که نکرد...!



 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
از پل نامردان عبور نکن بگذار اب تو را ببرد.
از ترس شیر به روباه پناه نبر،بگذار شیر تورا بدرد
ببر باش ولی از کنار اهوی بی پناه به ارامی گذر کن.
(کوروش کبیر)
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من ایمان دارم که یکی از همین روزهای نه زیاد دور و دیر در یک
شهر بزرگ و زیبا پر از آدمهای مهربان من و تو با هم و برای هم
زندگی خواهیم کرد... من به رد پایم در زندگی تو ایمان دارم، من
به خودم ایمان دارم، من به تو و دستهای مهربانت، به گره
انگشتان مردانه ات، من به چشمهای سیاه و نگاه عاشق تو
ایمان دارم ....
پس منتظرت نمیمانم
من زندگی را میدوم تا آنجایی که تو مثل یکهو ترین اتفاق دنیا
برایم بیفتی و من از خوشی جیغ بکشم . می دانم که یک روز
یک جا به زندگی ام بر میگردی
من تا آن روز... من تا آنجا... مستانه می دوم.
 

sana84

عضو جدید
بـاران کـه می بـارد دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود
راه می افـتم ...
بـدون چـتـر ...
من بـغض می کنـم
آسمـان گـریـه
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]به سلامتي کسي که هنوز دوستش داري، ولي ديگه مال تو نيست...
اما با اين حال نمي توني فراموشش کنی،
و فقط هرروز زير لب میگي خيلي بي معرفتي... اما هنوز دوستت دارم!!!
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـــم...!!
بـرای تـو کـه نــه...!!
ولـــی...!!
بــرای روزهــای بــا هــم بـودنــمــان تـــنــگ شـــده ...!!
بـرای تـو کـــه نـه...!!
ولـی...!!
بـــرای * مــواظـب خــودت بــاش * گفتن تـــنـــگ شـــده ...!!
بــرای تــو کــه نــه...!!
ولـی بــرای نــگــاهـی کــه تــا پـیــچ ســر کــوچـه تــعـقــیـبـت مـی کـرد تـنـگ شـده ...!!
بـرای تــو کــه نـه...!!
ولـی...!!
بـرای دلــی کــه نــگــرانــت مـی شــد تــنـگ شـده...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم
دارم از دلتنگی خفه میشوم
شاید هم از تنهایی
دلم قلبی را می خواهد که خانه من باشد
دلم گرفته است...........
بیچاره دلم ............ شکسته است
دل تنهای من ......... آن قدر بی رمق است که بسختی می تپد
نمی دانم چرا اصرار به تپیدن دارد هنوز.........
انگارملزم باشد تاته دنیا را ببیند.........
انگار مسافری مانده در بیابان باشد......
که پاهای زخمی و بی رمقش،جانی ندارد که برود
اما مؤظف به رفتن است.......
به کجا....نمیداند........تاکی.......... ..نمیداند
مرحمی نیست
زخم است ودرد است ودرد...........
تنها باید رفت
نمیدانم این اجبار از کجاست وتا کجا.....
باید رفت

 

samineh.s

عضو جدید
اگر دری میان ما بود
می کوفتم
درهم می کوفتم
اگر میان ما دیواری بود
بالا می رفتم پایین می امدم
فرو می ریختم
اگر کوه بود دریا بود پا می گذاشتم
بر نقشه جهان و
نقشه ای دیگر می کشیدم
اما میان ما هیچ نیست
هیچ
و تنها با هیچ
هیچ کاری نمی شود کرد

شاعر:شهاب مقربین
 

?!؟

عضو جدید
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود
ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم
گفتني ها را حرف زدم
كودكي ها رو مرور كردم
و زمان فراموش شد
كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود
همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...
حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن
من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم
نه هزاران كيلومتر دور از تو
امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم
خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم
زيرا هميشه دل تنگ بودم
امروز خنده هايم بلند بود
و قلبم پر از شادي
انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود
كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد
كاش زندگي دو صفحه داشت
صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من
وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت
وكيبورد هم كار دل را مي كرد
كاش زندگي فقط همين بود فقط همين
كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن
كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد
تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني
كاش مي شد فاصله را از بين برد
تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد
اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است
و باور اين كه كسي دوستت دارد
كاش مي شد همه چيز را باور كرد
حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...
اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود
كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد
كاش همه چيز حقيقت داشت
حتي يك عشق مجازي
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا