جمله های زیبا

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mohandeseit

دستیار مدیر مهندسی فناوری اطلاعات
کاربر ممتاز
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که:
عشق زاییده تنهایی است
و تنهایی نیز زاییده عشق است
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بی کس باشد
کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی،کششی،انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین اتصالی را در درونش احساس میکند

و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده،بریده شده و تنها مانده است؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست.
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

zahrahosseini

عضو جدید
[FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold]
[FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold]
[/FONT]​
[/FONT]​
[/FONT]​
"[FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold]دونالد ترامپ[/FONT][/FONT][/FONT][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold]"[/FONT][/FONT][/FONT][/FONT][/FONT][/FONT]​
[/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
[FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold][FONT=Tahoma,Bold]
[/FONT][/FONT][/FONT]
تجربه چند چيز به من آموخت، اول اینکه به احساساست توجه کن صرف نظر از اینکه یک چيز بر روی
کاغذ چطور به نظر میرسد. دوم اینکه بھتر است به آنچه که میدانی تکيه کنی و سوم آنکه گاھیبھترین سرمایه گذاری ھایت آنھایی است که رویشان سرمایه گذاری نکرده ای.

 
  • Like
واکنش ها: ho_b

rahele21

عضو جدید
برای تلفظ کوتاهترین کلمه "بله" یا "نه" خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد . پتیاگور
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

rahele21

عضو جدید
اندیشه و تفکر پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشر است و انسان بی اندیشه و تفکر به ماده ای بی روح می ماند . پاسکال
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

امیدی

عضو جدید
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت

پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز

ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت!!
 

امیدی

عضو جدید
یادمه صدای قار و قور می اومد
از چشای خواهرم اشکای شور می اومد
نگاهمون به دست هم
خیره به در........
خدا نکنه کسی از راه دور می اومد!
مادرم غصه می خورد
پدرم واسه یه لقمه نون
خسته و رنجور می اومد
هر روز نگاهمون به در
ولی پدر .............
بدون پول می اومد!!
باز هم صدای قار و قور می اومد.

"بهروز امیدی"
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

امیدی

عضو جدید
ماهی شده بود باورش ،تور اگه بندازن سرش

میشه عروس ماهیا ،شاه ماهی میشه همسرش

ماهیه باورش نبود تور اگه بندازن سرش

نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه آخرش
 
آخرین ویرایش:

arman 1987

عضو جدید
موفق کسی است که با لنگه کفشهایی که بطرفش پرتاب میکنند کفش فروشی بزند.
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
خاطرات ساده از بین میروند اما میشود بعضی لحظات طوری خاطرات حس کرد که انگار دوباره داره رخ میده
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک داستان کوتاه عاشقانه: روزی پسری به دختری گفت: "با من ازدواج میکنی؟دختر گفت:"نه" و آن پسر سالها با خوبی و خوشی زندگی کرد
 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
بودن

گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست.

گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه، بر تر از بی بقای خاک.

احمد شاملو
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهي اونقدر خدا زود به خواسته مون جواب مي ده
كه باورمون نمي شه
از طرف خدا بوده
اينجاست كه مي گيم عجب
شانسي آوردم ... وسالهاست که نفهمیده ایم شانس نام مستعار خداست
 

یک دختره

عضو جدید
کاربر ممتاز
بالاخره یک روز...

تمام شناسنامه های دنیا را پاره خواهم کرد!


وقتی نام " او " به عنوان " همسر "


در شناسنامه تو ست...


شناسنامه بی رحم ترین کاغذ پاره ی دنیاست...


می دانی...


شناسنامه...چیز کثیفی ست!!


بیزارم از این شناسنامه های دو به هم زن !




 

sora89

عضو جدید
آنهايي که از زادگاه خود مي روند تا رشد کنند با سپري شدن روزگار مي فهمند بزرگترين گنج زندگي را از دست داده اند و آن زادگاه و ميهن است . حکيم ارد بزرگ
 

mehdi2012

عضو جدید
روحم در التهاب و پریشانی وصال به اصل خویش چه دیوانه وار به تمنا نشسته و چه غریبانه میگرید. بشنو ! این صدای من است صدای سرد سکوتم که خبر از تسلیم میدهد . این قسمتی از متن چند صفحه ای بود که وقتی سرباز بودم و یک شب سر نگهبانی بودم نوشتم
 

!Game Over

عضو جدید
داریوش لطیفی

داریوش لطیفی

ترس از آنچه نباید باشی، تو را وا می دارد آنچنان باشی که نباید باشی! پس همواره خودت باش.

"داریوش لطیفی"



با نهایت تشکر
کوچکترین
:cool:
!Game Over
 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندوه پرست
کاش چون پاییز بودم... کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم زرد میشد.
آسمان سینه ام پر درد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را ننگ میزد
وه... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند.... شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در کنار آتش دردی نهانی
نغمه من...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم:
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر:
اشوب عشقی ناگهانی
سینه ام:
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم....کاش چون پاییز بودم.

فروغ فرخزاد
 

bahar_cve

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
روزگاریست که چون من همه را...رنگ خاموشی در طرح لب است...جنبشی نیست در این خاموشی...دست ها پاها در قیر شب است
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا