دیروز شیطان را دیدم

نغمه زندگی

عضو جدید
دیروز شیطان را دیدم.
در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود فریب میفروخت
مردم دورش جمع شده بودند هیاهو میکردند و هول می زدندو بیشتر میخواستند
توی بساطش همه چی بود: غرور حرص طمع خیانت جاه طلبی و...
هرکس چیزی میخریدو در ازایش چیزی می داد
بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را.بعضی ایمانشان را میدادند و بعضی ازادگیشان را.
شیطان موذیانه خندیدو گفت: من با کسی کاری ندارم فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و ارام نجوا میکنم.
نه قیل و قال میکنم ونه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد.
میبینی! ادم ها خودشان دور من جمع شدند
جوابش را ندادم. ان وقت سرش را نزدیک تر اورد وگفت: البته تو با اینها فرق میکنی.ت. زیرکی و مومن
زیرکی و ایمان ادم را نجات میدهد
اینها ساده اندو گرسنه. به جای هر چیزی فریب میخورند.
از شیطان بدم می امداما حرف هایش شیرین بود. گذاشتم حرف بزند و او هی میگفتو می گفت و...
ساعت ها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه عبادت افتاد دور از چشم شیطان انرا برداشتم و توی جیبم گذاشتم.
با خودم گفتم:بگذار یک بار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدذدد.
بگذار یکبار هم او فریب بخورد
به خانه امدم ودر کوچکه جعبه عبادت را باز کردم.
اما توی ان جز غرور چیزی نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت.
فریب خورده بودم . فریب
دستم را روی قلبم گذاشته بودم.
نبود!
فهمیدم انرا در کنار بساط شیطان جا گذاشتم
تمام راه را دویدم. تمام راه لعنتش کردم
تمام راه را خدا خدا کردم
میخواستم یقه نامردش را بگیرم. عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم
به میدان رسیدم اما شیطان نبود انوقت نشستم و های های گریه کردم
اشک هایم که تمام شد بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم که صدایی شنیدم صدای قلبم را
و همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم
به شکرانه قلبی که پیدا شده بود!
 

Eagle Golden

عضو جدید
کاربر ممتاز
محشــــــــــــــــــــــــــــــــــر بود ممنون
 

مهندس نفت

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عالی ما بنده ها دعوت خدارو نمیبینیم
ولی دعوت شیطانو لبیک میگیم
 

ahmadpashaei

عضو جدید
عالی بود خانم دکتر .نمیدونم چرا اشک از چشمم سرازیر شد.انگار نه انگار مرد هستم:child::cry:
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آره
این یه داستانه قدیمیه که........................آدموبه فکر میبره و بعدش ترس سراغ آدم میاد از اینکه................................
خدا عاقبت همه مونو بخیرکنه:cry:
 

بوِِژان

عضو جدید
salam dorod bi payan b shoma k in chenin fekrha ra taskhir kardin va b in zibaie naghashiyetan ra bar divar del hr khanandei keshidid .
omidvaram hmishe piroz bashid
 

منتوما

عضو جدید
آخه هر وقت هر چیز تکراری رو شنیدی نباید بگی تکراریه!یه کم بیشتر روش تامل کن شاید نکته ای دیگه ازش پیدا کردی!
حکایت ها تکراری ان اما همه یه چیز می گن:عبرت بگیرو اگه عبرت می گرفتیم دیگه اشتباه تو زندگی مون را نداشت.
 

mehdi.pisode

عضو جدید
به شیطان گفتم : لعنت بر شیطان
لبخند زد
پرسیدم : چرا میخندی؟
گفت : از سادگیه تو خنده ام میگیرد
پرسیدم مگر چه کرده ام؟
گفت : مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام
با تعجب پرسیدم : پس چرا زمین میخورم!؟
جواب داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است و تو را زمین می زنند
پرسیدم : پس تو چه کاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی برای رم دادن اسب تو خواهم آمد فعلا برو سواری بیاموز
 

M o R i S

مدیر تالار حسابداری
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام
عالی بود مرسی
منم بعضی وقتها صدای قلبم رو نمیشنوم :cry:
اون موقع است که ترس همه وجودمو میگیره!!!!!
میگم نکنه خدا من رو فراموش کرده
ولی یه صدای همیشه بهم میگه
محمد .....من اینجام.
خدایا ما خیلی دوست داریم .......
ما را از شر وسوسه های شیطان حفظ کن .....آمین
 

saba jo00on

عضو جدید
کاربر ممتاز
جالب بود
چه زمان هایی که فکر می کنیم زرنگیم و گول شیطان را نمی خوریم بعد متوجه میشیم چه ساده داشته هامون فروختیم :cry:
 

b_xxxxxxeman

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من كه مشتريه پرو پا قرصشم....خدايي وجوده شيطان هم نعمتيه:D
فك كن شيطان نبود بعد يه دختره خوشگل از كنارت رد ميشد تو هم عين .. سرتو مينداختي پايين از كنارش رد ميشدي
:D...خيلي ضايع هستش
 

نغمه زندگی

عضو جدید
من كه مشتريه پرو پا قرصشم....خدايي وجوده شيطان هم نعمتيه:D
فك كن شيطان نبود بعد يه دختره خوشگل از كنارت رد ميشد تو هم عين .. سرتو مينداختي پايين از كنارش رد ميشدي
:D...خيلي ضايع هستش
:biggrin:eee
پس تو بودی که اونجا شلوغ بازی میکردی دم بساط:w42:
 

Similar threads

بالا