دوش آگهی زیار سفر کرده دادبادتو کز سراي طبيعت نمي روي بيرون..............کجا به کوي طريقت گذر تواني کرد
من نیز دل بباد دهم هر چه باداباد
دوش آگهی زیار سفر کرده دادبادتو کز سراي طبيعت نمي روي بيرون..............کجا به کوي طريقت گذر تواني کرد
دور گردون گر دو روزی برمراد ما نرفت....دایما یکسان نباشدحال دوران غم مخوردوش آگهی زیار سفر کرده دادباد
من نیز دل بباد دهم هر چه باداباد
سلام!دور گردون گر دو روزی برمراد ما نرفت....دایما یکسان نباشدحال دوران غم مخور
نرگس ساقي بخواند آيت افسونگري......................حلقه اوراد ما مجلس افسانه شدسلام!
رو در طَرف چمن، بین بنشسته چو من
دلخون بس زِ غمِ یاری غنچه دهن
نرگس ساقي بخواند آيت افسونگري......................حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیستدر دل آتش غم رُخت تا که خانه کرد
دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد....
چیه خو؟!در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست...در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
چیه خو؟!
تا مرا عشق تو را تعلیم سخن گفتن داد....خلق را ورد زبان مدحت وتحسین من است
مرادرمنزل جانان چه امن عیش چون هردممرا تا نقره باشد می فشانم.......تو را تا بوسه باشد می ستانم
مرادرمنزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریادمی داردکه بربندیدمحملها
مارازخیال توچه پروای شراب استآه اگر در زندگی یک جو قناعت داشتیم
یا به وقت مهربانیها صداقت داشتیم
مارازخیال توچه پروای شراب است
خم کوسرخودگیرکه خمخانه خراب است
دستاتوتودستای کی ببینم وباورکنمتبی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
دستاتوتودستای کی ببینم وباورکنم
بزاربرم یه جای دور دادازجدایی سرکنم
من اگرنیکم اگربد توبروخودباشمن آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش می آید صفیرم
من اگرنیکم اگربد توبروخودباش
هرکسی ان درودعاقبت کارکه کشت
تبی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه ی غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر ایینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من ک بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
بیایید چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایممن هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
ما درس سحر در ره میخانه نهادیممن بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
دیدار شد میسر و بوس و کنار هممرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
فضایی آسمانیست و دگرگون هم نخواهد شد
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
دردم از یار است و درمان نیز هممکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
خدا خیرت بده نجاتم دادی من اصلا تو مشاعره وارد نیستم تازه 2 روز که شروع کردمهمش که شده میم ....
محبوب دلم ز من جدایی تا کی؟!
من در طلب تو و بی وفایی تا کی؟!!
خدا خیرت بده نجاتم دادی من اصلا تو مشاعره وارد نیستم تازه 2 روز که شروع کردم
یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
و آن سهی سرو خرامان بچمن باز رسان
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرداز شما چه پنهون،خودمم تازه کارم
نیست در عالم زهجران تلخ تر
هر چه خواهی کن ولیکن آن نکن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |