دريا هرگز لب به خنده نمي گشايد,دیریست که دلدارپیامی نفرستاد
پیکی ندوانیدوسواری نفرستاد
تاباتوخندیدم خودراخدادیدیدريا هرگز لب به خنده نمي گشايد,
اگر ابرها نباشند تا بر اشك هايش بوسه زنند,
و
بي يار در كنار,
دنيا جاي زيبايي براي ماندن نيست.
ياد آن بوسه كه هنگام وداعتاباتوخندیدم خودراخدادیدی
ازنسل خاکی ها خودراجدادیدی
دیگرچندان گرم نمی شوم وقتی که میرسدياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپاي وجودم را سوخت
رفتي و در دل من ماند به جاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده اشك
حسرتي يخ زده در خنده سرد
ميروم...اما نمي پرسم ز خويشدیگرچندان گرم نمی شوم وقتی که میرسد
تادستم رابه دست گیرددیگرچندان شاد نمی شوم
تااومدم عاشق چشات بشم مال دیگری شدو اون دوتاچشماتوازم گرفتميروم...اما نمي پرسم ز خويش
ره كجا...؟منزل كجا...؟مقصود چيست...؟
بوسه مي بخشم ولي خود غافلم
كاين دل ديوانه را معبود كيست ...
تااومدم عاشق چشات بشم مال دیگری شدو اون دوتاچشماتوازم گرفت
من گریه کرده بودم ازتلخی نگاهتتنها تو را می خواهم
بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم
من گریه کرده بودم ازتلخی نگاهت
ازسنگی دل توازفکرپرگناهت
تاکه بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی هم نفسی قدران بدانید که چومهست نه انکه افتادوشکست
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
-ببند پنجرهها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیرهی تو... لحظهای که لال گذشت
- چه ساعتیست ببخشید؟... ساده بود اما
چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت
...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
تاکه بودیم نبودیم کسی کشت مارا غم بی هم نفسی قدران بدانید که چومهست نه انکه افتادوشکست
همه عالم به تماشا برخاست
توي خواب گل هاي حسرت نميچيني
ديگه خورشيد چهرتو نمي سوزونه
جاي سيلي هاي باد روش نميمونه
ديگه بيدار نميشي با نگروني
يا با ترديد،كه بري يا كه بموني
رفتي و ادمك ها رو جاگذاشتي
قانون جنگل زير پا گذاشتي
اين جا قهرن سينه ها با مهربوني
تو،تو جنگل نميتونستي بموني
دلتو بردي با خود يه جاي ديگه
جايي كه خدا برات لالايي ميگه
ميدونم ميبينمت يه روز دوباره
تويي دنيايي كه آدمك نداره....
همه عالم به تماشا برخاست
من به دنبال دلاویزترین شعرجهان می گشتم
دوکبوتردراوج بال دربال گذرمی کردند................
یابمان وعشق رادردستهاتقسیم کندل مـــــــــن می خواهد
که بدانـــی بی تـــــــــو
دلــــــــــم اندازه ی دنیا تنگ اســــت
آرزویـــــــــــــم ایـــــن است:
کـــــــه چــــو آییـــــــنه زلال
مثـــــــل یک کوه پــــــر از شوکــــت بودن باشی...
یابمان وعشق رادردستهاتقسیم کن
یامراهرجاکه می خواهی ببر
یه دل ساده ساده کوله بارسفرم بود
روزگارت شیرین
خبری نیست زتو!
یادی از یار نکردن،بی وفا رسم شده؟
نکند خاطرت از شکوه من خسته شود!
دل من می خواهد که بدانی بی تو دلم اندازه دنیا تنگ است....
یادت ای دوست بخیر
می سپارم همه زندگیت را به خدا
که چو آیینه زلال
همچو دریا آرام
مثل یک کوه پر از شوکت بودن باشی......
یه دل ساده ساده کوله بارسفرم بود
چشم تو مثل یه سایه همه جا همسفرم بود
نمیشه این جدایی باورمندر اخرين لحظه ديدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو يا بي تو بهاريست
همان لبخندي كه توان را
از من مي ربود بر لبانت
زينت بست.
و به ارامي از من فاصله
گرفتي بي هيچ كلامي.
من خاموش به تو نگاه می كردم
و در دل با خود مي گفتم :اي كاش اين قامت
نحيف لحظه اي فقط لحظه اي مي انديشيد كه
اسمان بهاري يعني ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهاني
و اين جمله ،جمله اي
بود بدتر از هر خواهش
براي ماندن و تمنايي
بود براي با او بودن.
نمیشه این جدایی باورمن
وداع اخرینه
جدایی درکمینه
غروب لحظه های واپسین
امشب ای ماه به درددل من تسکینی
نامه داره تموم می شه مثل تموم نامه ها
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها.
امشب ای ماه به درددل من تسکینی
اخرای ماه توهمدردمن مسکینی
|
امشب ای ماه به درددل من تسکینی
اخرای ماه توهمدردمن مسکینی
می خواهم که چشم تورازی بگویدمرازی که هیچگاه زبانت نگفته بودیار شدم یار شدم با غم تو یار شدم//تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
می خواهم که چشم تورازی بگویدمرازی که هیچگاه زبانت نگفته بود
مستان خرابات ز خود بی خبرند........جمعند و ز بوی گل پراکنده ترندیار شدم یار شدم با غم تو یار شدم//تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم
می خواهم که چشم تورازی بگویدماینجا تاپیک مشاعره است عزیزجان!
شعری باز گو کن ! نه این که متن بی فعل بنگاری!
بماند که بعضی ها شعر را با املای بی فعل اشتباه می گیرند!
ای غریب شعر پارسی!
مستان خرابات ز خود بی خبرند........جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ور نماند از لاله ی احمر نشان در طرف باغ......باده خور تا گونه ات چون لاله گردد احمریدر شکرستان جان غرقه شدم ای شکر//زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
واسه دیدنت هنوزم چشم من پرازتمناستدر شکرستان جان غرقه شدم ای شکر//زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |