برای تو می نویسم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خــودم قبـــول دارم کـــهنه شـــده ام
آنـــقدر کــهنه کــه مي شــود
روي گرد و خـــاک تنـــم يــادگــاري نــوشت
...بنويس و برو... !!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برای تو می نویسم...

برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی كه احسا سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی كه چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تویی كه وجودم را محو وجود نازنین خود كردی...

برای تویی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تویی كه سـكوتـت سخت ترین شكنجه من است برای

برای تویی كه قلبت پـا ك است ...

برای تویی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
 

طوفان 2013

اخراجی موقت
باحال نوشتی حالا من یه شعر خودمو میگم

اره خُب، تو راس می گی!
میگی عاشقم هنوزم،ار خب تو راس میگی
میگی پات میخوام بسوزم، اره خوب تو راس میگی
میگی من هنوز همونم که ترانه تو بودم
اول واخر حرفای عاشقانه ی تو بودم
میگی من هنوز با چشمات فال خوب وبد میگیرم
هنوزم عاشق عاشق، هنوزم بی تو می میرم
اره خب تو راس میگی !
اره خب تو راس میگی!
واسه من دیگه نگو دوس داری دوس داشتنمو
دیگه باورم نمیشه گریه و خنده هاتو
هر چی که رفت به سرم دیگه تمومه بی خیال
هر چی میگی راس میگی ، دروغ کومه بی خیال
تو فقط یه کم بزار خودم باشم، حتا یه روز
روزم وشب نکنم با گریه وبساز بسوز
اره خب تو راس میگی!
اره خب تو راس میگی!
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک روز همه ی ادمها تو رو تنها میذارند و بین کسانی خواهی بود که تو رو هیچگاه

باور نخواهند کرد – در اون روز به دنبال عشق ونوسی خواهی گشت که تو رو در

میان تمامی نا باوری ها باور داشت – اما اون روز او هیچوقت تو رو نخواهد دید زیرا

دیدگان خویش را به خاطر اشکهایی که در فراق معشوق خود یعنی تو ریخته است از

دست داده است .
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود،چون کوه
یادگاری جاودانه،بر طراز بی بقای خاک

« احمد شاملو »


 

كندو

عضو جدید
کاربر ممتاز


مادر

حرف می زند

مادرکه نه همه

فرار میکنم

از زیر چشم نازک کردن های پدرم

مثل سوزه ی مناسب برای شعر

میکوبد توی ذهنم حرف هایشان

بی خیال

از کنار وازه ها میگذرم

انگار من مخاطب نیستم

تکرار

تکرار

دختر دیر شده زودباش

ببین پدر پیرت

بغضم را مسکن قوی زده ام

سرتوکه نیستی داد میزنم

وتند تند قدم برمی دارم روی شاتوت های رسیده مادر بزرگ

چاره ای نیست

برای تولدت جنازه ام را پست میکنم
.
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود[/FONT][FONT=&quot]
که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]There are moments in life when you miss someone
So much that you just want to pick them from
Your dreams and hug them for real[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری

رسول یونان
[/h]
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود
می گذرد...
عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده بجا می ماند
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]​
[FONT=&quot]گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود[/FONT][FONT=&quot]
که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید[/FONT]
[FONT=&quot][/FONT]​
 

رستاخیز

عضو جدید
بانو ؟ برایت دیگر چه بنویسم ؟ در گذر ایام حسابی تغییر کردی ، زمانی زن ازاده شدی ، زمان نویسنده الهام بخش من ، زمانی معشوقم زمانی لکاته ام ...
اما حالا چه هستی ؟ بانویی که زنگ میزنی و من بی توجه انگاری با هیچ صجبت میکنم پاسخت را میدهم ، نه به بی احساسی مطلق نرسیده ام ، از درون اتش میگیرم ، بهتر انست که تو مانند گذشته ان سر دنیا باشی و من ، این سر دنیا ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شايد آرام تر ميشدم
فقط و فقط ........
اگر ميفهميدي.....
شعرهايم به همين راحتي که مي خواني
نــــوشته نشده اند!!
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اى غايب از نظر به خدا مى سپارمت...................جانم بسوختى و به دل دوست دارمت
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز





نوشتن زیباترین كار دنیاست
و زیبا تر از آن
چشم توست كه آن را می خواند
نوشتن یعنی نگاه كردن در چشم های
كسانی كه دوستشان داریم
و من هنوز برای آنچه در دست دارم می نویسم
نه آنچه از دست داده ام
برای ماندن در یك قدمی لحظه های ناب
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مي سپارمت به خدا

خدايي که هيچوقت نخواست تو را به من بسپارد . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سال هاست نامه هایم بی جوابند
بی جوابی ... هر چند از روی بی لطفی!!

این هفته ها غریبانه و عجیب بغض کرده ام.

خدایا!
خسته ام ...
پاهایم به راه نمی شوند و همه ی این ها تقصیر توست!

عاشقانه هایم را به من بازگردان!
می دانم که نمی شود، سخت است!

تو بگو ...
چه کنم با این همه زخم؟؟!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از اندوهم که می خواهی بنویسی،
کلماتــــ را چگونه کنار هم می گذاری تا غمنامه کهنه سالم را تکرار کند؟؟!!

مرا چون پرنده ای که بال هایش بسته می نویسی
یا چون پرنده ای که پرواز می کند، اما در هوای قفسش؟!!؟

خوابــــ های طلائی م را امید تعبیر کن غریبه ی آشنا!

برایم فال نگیر!
من غمم را به فال نیکـــــ می گیرم!!

قصه سنگــــــ صبور را بنویس و مرا!
که هر شبــــــ ، نگاهم را می چرخانم در جستـــــ وجوی سرنوشتی که شاید دستی ورق بزند غم هایم را!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قول داده ام...

گاهـــــــی

هر از گاهـــــی

فانـــــوس یادت را

میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه، روشن کنم

خیالت راحــــــت! من همان منـــــم؛

هنوز هم در ین شبهای بی خواب و بی خاطـــــره

میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم

اما به هیچ ستاره‌ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و چه سخت گفتن دردهای آسان

می مانم در حسرت دیدار می دانم که بر نمی گردی

می سازم با این جدایی می دانم که بی وفایی

می میرم از این ظلم می دانم تو نمی دانی

در بی تو بودن سوختم ، روزی بر می گردی ، می دانم ...

و آن روز خاکستر من در آغوش خاک فراموشی را می یابی

و تو در حسرت روزی که دیگر امیدی برای بودنم نیست

تو در اوج در آروزی پرواز خود رها کردی ، و من می دانم که روزی خواهی فهمید بالهای پروازت را در همین دیروز جا گذاشتی...

و چه دیر است وقتی این را بدانی...

من در وادی فراموشی مست از جام عشق تلخ تو

من گم شده خویشم ، تو را در خود می جویم ، در دل...

گویی سال هاست که بی خبر رفته ای
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
طوفان شده بود و من نمي‎ دانستم
ويران شده بود و من نمي ‎دانستم

بر مزرعه ی خشك دلم بي وقفه
باران شده بود و من نمي‎ دانستم

عكس دل او بود كه بر موج نگاه
رقصان شده بود و من نمي‎ دانستم

باز آمده بود و بعد از آن سرسختي
آسان شده بود و من نمي‎ دانستم

يك بيت از او خواستم او يكباره
ديوان شده بود و من نمي‎ دانستم

بر سفره ی خالي دلم بي تعارف
مهمان شده بود و من نمي‎ دانستم

اين آتش عشق زير خاكستر دل
پنهان شده بود و من نمي‎ دانستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به صبح سپيد خوشبختي،
به لحظه ناب ابديت،
كه تو را احساس خواهم كرد در اعماق وجود خويش،
شعر هايم تكرار لحظه هاي با تو بودن است،
تكرار لحظه هاي بكر و معصومانه تبسم،
آري مي خواهم در تو گم شوم،
مي خواهم با چشمان تو ببينم،
و با قلب تو زيبايي ها را حس كنم،
مي خواهم با تو خوشبخت شوم،
خوشبخت و مغرور،
من در پناه عشق تو سر به آسمان مي سايم،
پس بگذار بگويم،

"دوستت دارم"
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاي مهتاب به تاريکي شبهام تو بتاب
من فداي تو .به جاي همه گلها تو بخند
من همين يک نفس از جرعه ي جانم باقي ست
اخرين جرعه ي اين جام تهي را تو بنوش
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ي ابر و هوا را تو بخوان
تو بمان با من . تنها تو بمان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛
مگر از شوق زياد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛
وبه اندازه ي هر روز تو عاشق باشي
عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .
و به لبخند تو از خويش رها مي گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛
كه دلت مي خواهد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم

جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم

قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این

اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین

قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم

دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم

می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور

برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور

روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم

دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم
 

K.K.J

عضو جدید
خیلی بیشتر از عشقی که بهت داشتم ازت متنفرم....بهت گفته بودم فاصله عشق و تنفر چقدر کمه!
 

K.K.J

عضو جدید
آنکه رفت به حرمت آنچه با خود برد

دیگر حق برگشت ندارد..

رفتنش نامردی بود،

لااقل مرد باشدو بر نگردد......
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا