گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

student.sh86

عضو جدید
دوستان ببخشید اگه بی ادبی شده قصد این بود که در کنار هم شاد باشیم .شبتون بخیر

دوستان شب همگی به خیر.........خیلییی خوشحال شدم سهیلا جون، آقا بهنام،آقا حمید و آقا میلاد......................ایشالا همیشه شاد باشید.............
 

arnak

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب همگی پرستاره
بهنام جان چه کنیم تا صبح قلیان بکشیم؟؟
 

manochehri_s

عضو جدید
کاربر ممتاز
بارون که میزنه آدم ناخوداکاه یاد سه چیز میفته:

سهراب و شعرش

قمیشی و صداش

شهردار و عمش !
:cool:
:biggrin:

تلویزیون داره میگه :


جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...


یهو مامانم برگشته میگه :


مسیرشون مشخصه دیگه ...


اینترنت ..آشپزخونه...


اینترنت...دستشویی...


اینترنت...تخت خواب ...!!!
;)

هایده خدا بیامرز ثابت کرد خوانندگی هیکل نمیخواد!!!
اندی هم ثابت کرد خوانندگی قیافه نمیخواد!!!
اما،امــــــــــا حسن شماعی زاده ثابت کرد
خوانندگی نه تنها قیافه و هیکل نمیخواد، بلکه نیازی به صدا هم نداره!!!
:biggrin:
 

مسعود فهیمی

عضو جدید
سلام به همگی خوب هستید خوش می گذره سلام سارا خانم جرات ندارم به تو و مریم چیزی بگم زود عصبانی می شید
 

pari-nzm

عضو جدید
سلام دوستان،خوبید؟من حوصلم سر رفتهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
 

taranom.s

عضو جدید
یه سوال
چه اولویت های تو زندگی شخصی(البته اگر مایلید بگید)و زندگی اجتماعی در برخورد با دیگران و یا در مورد خودتون دارید؟؟؟
(البته می دونم ربطی به مهندسی شیمی نداره ولی بد نیست بدونیم طرز فکر همکاران (آینده) چه جوریه؟؟؟)
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درسی بیاد ماندنی از دونده ای که آخر شد



در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش می شود.

کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش می خواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند.

رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یکی یکی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد که دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر می رسید که آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری می روند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکنند. اما...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میکند که خط پایان را ترک نکنند گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمی گردند و انتظار رسیدن نفر آخر را می کشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند "جان استفن آکواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، که ظاهرا برایش مشکلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود.

20 کیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این که از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس می زد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه می دهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترک نمی کند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت مسیر را ادامه می دهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینکه کم شود زیادتر می شود! جان استفن با دست های گره کرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه می دهد او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او می تواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب می کند و هوا رو به تاریکی می رود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک می شود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمی خیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق می کنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن حرکت می کند و تمام استادیوم را فرا می گیرد نمی دانید چه غوغایی برپا می شود!

40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم می شود و دستش را روی ساق پاهایش می گذارد، پلک هایش را فشار می دهد نفس می گیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت می کند. شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شود خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیک و نزدیکتر می شود و از خط پایان می گذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم می برند نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن کرده است انگار نه انگار که دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او که دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حرکت، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد که جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است.

او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی که نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: برای شما قابل درک نیست! و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد: مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم، مرا فرستاده اند که آن را به پایان برسانم.

داستان "جان استفن آکواری" از آن پس در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد.

حالا "آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟"

یک اراده قوی بر همه چیز حتی بر زمان غالب می آید.
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=6]دخترك كوچكم!
عروسكت را زياد درآغوش نگير
گاه گاهي خانه ي شني كه مي سازي
خودت خراب كن
... ... ... دختركم!
گاهي با هم بازي زيبايت قهر كن
و زياد به گريه ي او اهميت نده
عادت كن ، بياموز
برگ هاي گل گلدانت را زياد لمس نكن،
ممكن است به آن عادت كني ، تو خزان
را تجربه نكرده اي
كمي بترس- بلنديها را تجربه كن
و پايين آمدن با سرسره را تجربه كن
و از همه مهمتر الاكلنگ را
چون زندگي تورا براي مرداب خود
سريع بزرگ مي كند ....
[/h]
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»!
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
دخترك كوچكم!
عروسكت را زياد درآغوش نگير
گاه گاهي خانه ي شني كه مي سازي
خودت خراب كن
... ... ... دختركم!
گاهي با هم بازي زيبايت قهر كن
و زياد به گريه ي او اهميت نده
عادت كن ، بياموز
برگ هاي گل گلدانت را زياد لمس نكن،
ممكن است به آن عادت كني ، تو خزان
را تجربه نكرده اي
كمي بترس- بلنديها را تجربه كن
و پايين آمدن با سرسره را تجربه كن
و از همه مهمتر الاكلنگ را
چون زندگي تورا براي مرداب خود
سريع بزرگ مي كند ....
عالی بود عزیزم
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق همه حال مست ورسوا بادا
دیوانه وشوریده وشیدا بادا
زهوشیاری غصه هر چیز خوریم
چو مست شدیم هرچه بادا بادا
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر حرف بود و من فقط سکوت کردم چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم
امدنت را سکوت کردم...داشتنت را سکوت کردم رفتنت را سکوت کردم انتظار باز گشتنت را هم...!!!

حالا نوبت توست...باید در سکوت به تماشا بنشینی سوختنم را...
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من باور دارم ...
که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.


من باور دارم ...
که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.


من باور دارم ...
که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد.


من باور دارم ...
«شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را داردنيست
بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى‌کند
 

taranom.s

عضو جدید
بنویسید به دیوار سکوت:
عشق سرمایه هر انسان است،بنشانید به لب حرف قشنگ، حرف بد وسوسه ی شیطان است،
وبدانید که فردا دیر است،و اگر غصه بیاید امروز،تا همیشه دلتان در گیر است،
پس بسازید رهی را که کنون،تا ابد سوی صداقت برود،و بکارید به هر خانه گلی،که فقط بوی محبت بدهد.:gol:
 

bera

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی است.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن ... خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره‌ها پرت کند .
 

fbarani67

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردم اغلب بی انصاف بی منطق و خودمحورند ولی انان را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.
نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش بهترینهای خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد و در نهایت میبینی که هر انچه هست میان تو و خداوند است
نه میان تو و مردم........

(کورش کبیر)
 
بالا