بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز

برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم

حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم



عهد و پیمان تو با ما و وفا با دیگران

ساده دل من که قسم های تو باور کردم



به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود

زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم



تو شدی همسر اغیارو من از یار و دیار

گشتم آواره و ترک سرو همسر کردم



زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی

که من از خار و خس بادیه بستر کردم



در و دیوار به حال دل من زار گریست

هر کجا ناله ی ناکامی خود سر کردم



پس از این گوش فلک نشنود افغان کسی

که من این گوش ز فریادو فغان کر کردم



ای بسا شب به امیدی که زنی حلقه به در

دیده را حلقه صفت دوخته بر در کردم



شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال

آنکه من خاک رهش را به سر افسر کردم

استاد شهریار

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو اسبه پیک نظر می‌دوانم از چپ و راست


به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست



مرا، که جز رخ او در نظر نمی‌آید

دو دیده از هوس روی او پر آب چراست؟


چو غرق آب حیاتم چه آب می‌جویم؟

چو با من است نگارم چه می‌دوم چپ و راست؟


نگاه کردم و در خود همه تو را دیدم

نظر چنین نکند آن که او به خود بیناست


به نور طلعت تو یافتم وجود تو را

به آفتاب توان دید کآفتاب کجاست؟


ز روی روشن هر ذره شد مرا روشن

که آفتاب رخت در همه جهان پیداست


به قامت خوش خوبان نگاه می‌کردم

لباس حسن تو دیدم به قد هریک راست


شمایل تو بدیدم ز قامت شمشاد

ازین سپس کشش من همه سوی بالاست


شگفت نیست که در بند زلف توست دلم

که هرکجا که دلی هست اندر آن سوداست


به غمزه گر نربودی دل همه عالم

ز عشق تو دل جمله جهان چرا شیداست؟


وگر جمال تو با عاشقان کرشمه نکرد

ز بهر چه شر و آشوب از جهان برخاست؟


ور از جهان سخن سر تو برون افتاد

سزد، که راز نگه داشتن نه کار صداست


ندید چشم عراقی تو را، چنان که تویی

از آن که در نظرش جمله کاینات هباست

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردم همه
تورا به خدا
سوگند می‌دهند

اما برای من
تو آن همیشه‌ای
که خدا را به‌تو
سوگند می‌دهم!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم

پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم

هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچكی بی‌تاب نورم

بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم

از روی یكرنگی شب و روزم یكی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم

خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم

در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگ‌پشتی پیر در لاكم صبورم

آخر دلم با سربلندی می‌گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاك گورم

http://www.7sang.com/
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

میدانستم عاشق بارانی ،

آنقدر اشک ریختم تا خورشید بتابد بر روی سیل اشکهایم ،
تا اشکهایم ابر شود و باران ببارد
این اشکهای من است که بر روی تو میبارد
آسمان با دیدن چشمهای من می نالد
عشق همین است و راه آن نفسگیر
باز هم میخواهم عشق را با تمام دردهایش،
دردهایی که درد نیست چون دوایش تویی
خیالی نیست دلتنگی ها و بی قراری هایش، چون چاره اش تویی
عزیز من تویی، در راز و نیازهایم تنها تویی
با تو بودن یعنی همین ،
یعنی من عاشقم بیشتر از تمام عشقهای روی زمین
عزیزم خیلی دوستت دارم ، تنها همین احساس است که در دل دارم
این کلام جاودانه را از من بپذیر ، در روزی که قلبم درونش غوغاست ،
این احساس صادقانه را از من بپذیر ، در روزی که حال من حال خودم
نیست

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم

تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام...
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم....
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،
نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی...
قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ،
زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !
 

*سهیلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکتی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم


زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافروز که از سرو کنی آزادم


شمع بر جمع مشو ور نه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم


رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم


حافظ
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باز خواهم گشت
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن.
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دوباره باز خواهم گشت...
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه...
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت...
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و چشمان تو را با نور خواهم شست...
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد...
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد...
[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند...
[/FONT]​

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
او را از من گرفتند بی آن که بدانند با من چه می کنند
گناهی بر آنان نیست مقصر منم.
سر راهم سبز شدند و آسان بردندش
گناهی بر آنان نیست مقصر منم.
کسی او را نگرفت خودم دادمش.........چه آسان و ساده
مقصر منم.
او را از دست دادم و به بیهودگی رسیدم...در تاریک ترین لحظه ها به روشنایی اش دادم و در تنها ترین اوقات به آنها سپردمش.
سکوتم از دستم رفت و گناه از دست رفتنش بر من است
آری مقصر منم.
 

Iman MM

عضو جدید
کاربر ممتاز
گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد


ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد


هرکسی که نیست اهل دل، ز دل خبر ندارد


دل ز دست غم مفر ندارد دیده غیر اشک تر ندارد


این محرم و صفر ندارد این محرم و صفر ندارد


گر زنیم چاک جیب جان چه باک مَرد و جز هلاک


هیچ چاره ی دگر ندارد زندگی دگر ثمر ندارد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غربی ترین نقطه آسمان پایان است محل تلاقی رنگ های سرخ گونههمانجا که آسمان بی پروا زمین را می بوسد و بی اختیار خورشیدشرمگین را از نظر ها دور می سازد و اما خورشید به انتظار طلوعی دیگر رخ نمودنی دوباره هستی عاری از جدایی وبودنی فرای تمام بودن ها زمین می آرامد و خورشید در التهاب این رسیدن می سوزدمن به خورشید اعتقاد دارم حتی اگر ندرخشد من به عشق اعتقاد دارم حتی اگر تنها باشم من به خدا اعتقاد دارم حتی اگر ساکت باشد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
 

af.earthlover

عضو جدید
ای نگاهت نخی از مخمل واز ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری،به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان سایه همان وهم همان تصویری
که سراغش زغزلهای خودم می گیری
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم به تکلم به دل آرایی تو
به خموشی به تماشا به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت

شبحی چندشبی آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
درمن انگار کسی درپی انکار من است
یکنفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگی اش
آه! ای خواب گرانسنگ سبکبار شده
بر سر روح من افتاده و آوار شده
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سبزی او
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش
رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
آی بیرنگ تر ازآینه،یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست!
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه انقدر یکیست!؟
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش!
آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
اینک از پشت دل آینه پیدا شده است
وتماشا گه این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
آن شبح شاد شبانگاه تویی...
 

Life13

عضو جدید
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد

عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

غلط است هر كه گويد: دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو سریعتر بدود ،
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ،
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،

که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد :

زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،

فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ،

زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست !!!!!
[/FONT]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به دنبال ناکجا آباد
فرقی نمی کند نشناسدم کسی ِچون من همان مسافرشبهای ظلمتم و باید که بگذرم
به سوی ناکجا آباد
من میروماگر تو همی مانیدر این سرای تیره و سرگردانمن می روماگر تو همینت مراد بوددراین کویر سوخته ی خشک وبی علفآری! تو شاد باشدر یا که میرودمیرسد از چشمه ها به بحرآری! چه چارهاز گذر روزگار مامن میروماگر تو بمانیدر این سرااما فقط
من میروم



 

banooyeariayi

عضو جدید
بـاران کـه می بـارد دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود
راه می افـتم ...
بـدون ِ چـتـر ...
من بـغض می کنـم
آسمـان گـریـه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو نیستی و این در و دیوار هیچ‌وقت...
غیر از تو من به هیچ‌کس انگار هیچ‌وقت...

این‌جا دلم برای تو هِی شور می‌زند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ‌وقت...

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمی‌شود، اخبار هیچ‌وقت...

حیفـــند روزهای جوانی، نمی‌شوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچ‌وقت...

من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بوده‌ام برات سزاوار؟... هیچ‌وقت!

بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ‌وقت...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نگاهت به من آموخت
که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند!....

جلوه گر قدرت آن بی همتاست
چشم تو شب بی پایان
وقت گریه شب بارانیــــست
چشم تو مثل دل من سیاه و تاریک است
دل من غمزده ای حیران است
دل من کویری خشک است
که در آن شقایقی روییده
دل من غمکده ای خاموش است
دل من بازیگر نقش بازیچه عشق است
دل من مثل شعرم است
غمگین وخاموش نرم است
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود،چون کوه
یادگاری جاودانه،بر طراز بی بقای خاک

« احمد شاملو »


 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید...گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز...گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم...گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد...گفتا اگر بدانی هم اوت رهبرآید
گفتم خوشا هوایی کز باد خیزد...گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت...گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد...گفتا مگوی با کس تاوقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد...گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می خواهم این بار
خودمـ
تنها
بنشینــــ ـم
و فکر کنـ م
کجای کارم می لنگید
که تو را
نیمکت پارکــــــــــــ
کنارم تحمل نکـرد
من اینکـــــ
کنار جدول پیاد ــــه رو
تنها نشسته امــــ
بی تابیم را تابـــــ می دهم!
سرک می کشمـــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ
جمعیتی در من زندگی می کند
که تلاشـــــــ می کند
تفاهم زوركـ ـــــی را
مچاله و خیـســـــــ ـ ـ ـ ــــــــــــ
روی اعصابم پیاده روی کند!!
حجم خالی تو را
گول می خورمـــــــ
مزه مزه اشــــــ کـنــــــــــــ این دلــــــــــــــ ِ شور زدهــــــ را
اینجا
بی تــــــــــــو
نشستـــنــــــــــــ
توقفــــــــــــــــــــ ممنوعـــــــــــــــــ اســــــــــــــــــت!
 

manwolf

عضو جدید
لـــــه‌ شێخ و واعیز و سۆفی لــه‌مه‌ولا مـــن کـــه‌نــار ئـه‌گـــرم
پیاڵه‌یی مــــه‌ی به‌ یــادی دیـــده‌یـــی مه‌ستی نیگار ئـه‌گـــرم

لـــــه‌ شه‌وقی بـــــه‌ژن و بـــــــاڵای تــۆیه‌ ئه‌ی په‌ری پـــه‌یکه‌ر
له‌ بـــــاغا جێ له‌ سایه‌ی عه‌رعه‌ر و سه‌رو و چـنـار ئــــــه‌گــرم

خـــه‌یاڵی مـــه‌مکه‌کــانی گـــــــرد و نـــــــه‌رمت دێته‌ بیری من
کـــه‌ وه‌ختێ پڕ به‌ چنگ لیمۆ و به‌ی و سێو و و هه‌نار ئـــه‌گــرم

خــــوڕه‌ی فرمێسك و نــــه‌عره ‌و فوغانی خۆم لــــه‌ بــــه‌رچاوه‌
که‌ شه‌و من گوێ له‌ ده‌نگی نه‌عره‌یی هه‌وری بــه‌هار ئه‌گـــرم

وتم چـــــاکت ئه‌سیری حـــه‌لقه‌یی ئه‌و په‌رچــه‌مه‌ت کــــــردم
وتی شێتی ؟ به‌ـتــای ئه‌م زولفه‌ من شێری شکار ئــه‌گـــــرم

بــه‌ قولاپی موژه‌ و حه‌لقه‌ی کـــــه‌مـــه‌ندی زولفی چین چینم
ئه‌گه‌ر بــــێ ئـــــاره‌زووم بــــــێ ڕۆسته‌م و ئه‌سفندیار ئــه‌گرم

ئیشاره‌ی کــــــرد بــــڕۆ یه‌عنی کـــه‌ بۆ قه‌تلی دڵی عـــاشق
لــه‌ پشتی چـاوی یـــــارۆ جێگه‌یی سه‌د زولفه‌قار ئـه‌گـــــــرم

ئه‌حمه‌د موختار جاف
 

manwolf

عضو جدید
له‌ روخساری شیعر گه‌ڕێن،خه‌مخواری کورد

منداڵ و شێت ڕاستگۆن...منیش...
... منداڵێکی سه‌ر سپیم و
سه‌رشێتێکی لاساری کورد
زارم شیعری پێدا نایێ...له‌ هه‌ژمه‌تی
ورگ و قه‌ڵه‌م چاو شۆڕانی ده‌رباری کورد
وه‌ک کاولی چه‌قه‌نه‌یان هه‌دا نادا
بۆ گه‌مبۆڵ و جه‌للادانی قۆچداری کورد
* * *
خه‌ونێکم دی :
له‌و خه‌وه‌دا ئاهرومه‌ز ده‌گه‌ڕا بۆ‌
نیشتیمانی که‌ڤناری کورد
هه‌وری ئاسمان لاڵوپاڵ بوو
له‌به‌ر زرمه‌ی گه‌ڕی شایی و
هاتوهه‌وی شاسواری کورد
به‌یانییان ئاوێزانی گزنگ ده‌بووم
تێمده‌چریکاند بۆ خاک،ئاڵا،ئاکاری کورد
ئێوارانیش ڕێی ژوانم گوڵڕێژ ده‌کرد
بۆ کوڕگه‌ل و کیژوکاڵی دڵداری کورد
گوتم : ئۆخه‌ی! خۆ لۆتییه‌که‌ی به‌غدای ڕاونا
خڕکه‌به‌ردو خوتره‌داری هه‌ژاری کورد
ئۆخه‌ی ڕێگه‌ی گه‌ڕانه‌وه‌م،ئۆخه‌ی بێرکۆت
ئۆخه‌ی بێشه‌و چه‌م و کێڵگه‌و به‌یاری کورد
ئۆخه‌ی ئاسمان
ئۆخه‌ی زه‌وی،ئه‌ستێره‌و مانگ
ئۆخه‌ی هاوین،پایز،زستان،به‌هاری کورد
ئۆخه‌ی ماچی ئازیزانی ڕوو هه‌تاوگاز
ئه‌شکی عومرێک چاوه‌نواڕی دیداری کورد
ئۆخه‌ی ئاوی زنه‌و کانی،دۆی کونده‌ڵان
ئۆخه‌ی خه‌وی بن سابات و ده‌واری کورد
ئۆخه‌ی مه‌رگی ناو ئازیزان
چوونه‌ ژوانی تاهه‌تایه‌ی
خاک و خۆڵی بۆنداری کورد.
له‌و خه‌وه‌دا هاوارم کرد : "خه‌ونه‌،مه‌ڕۆ"
له‌ خه‌ویشدا خوا نه‌هاته‌ هاواری کورد !
کاتێ هه‌ستام،چ ببینم ؟! ته‌راتێنه‌ !
ته‌راتێنی گۆڕهه‌ڵکه‌نه‌ و که‌متیاری کورد !
* * *
نه‌ کرمم بچمه‌ ژێر زه‌وی
نه‌ باڵدارم بچمه‌ ئاسمان
ئه‌دی چبکه‌م،کردگاری کورد ؟
ده‌کشێمه‌وه‌ - ته‌وری تکریت چاوه‌ڕێمه‌
ده‌ڕۆمه‌ پێش – ڕه‌ببانی و حیکمه‌تیاری کورد #
ئه‌وان ،هه‌ردووک
ده‌می تیژی یه‌ک مه‌قه‌ستن
بۆ بڕینی به‌ندی دڵی داخداری کورد :
چاو له‌ به‌غدا
قوون له‌ تاران
گوێچکه‌ له‌ شام
له‌ ئه‌نقه‌ره‌ش قه‌مته‌ر کران که‌وماری کورد
* * *
له‌ زمان و سه‌ر بێزارم
دیسان چاوم له‌ ئێوه‌یه
زارۆیانی نه‌داری کورد
سه‌رێکی دی به‌ ئه‌ستۆوه‌ بنوسێنن
زمانێکی دی بخه‌نه‌ ناو زاری کورد
له‌ دایک بن ! هه‌تا ئێوه‌ نێنه‌ دونیا
خوێنی تازه‌ی تێ ناگه‌ڕێ ده‌ماری کورد
پارێز بکه‌ن
له‌ سفلسی بیری ده‌ڵبی بنبژاومان
له‌ ئایدزی ڕه‌فتاری کورد
گومان بکه‌ن له‌مان،له‌وان،له‌ دار،له‌ به‌رد
گه‌رنا له‌ کێ وه‌پاشکه‌وتوون سه‌رداری کورد ؟
له‌ دامێنی کێن سه‌رخێڵی هوتۆ و توچچی
داشه‌هاره‌ی هه‌رچوار ده‌ور و که‌ناری کورد ؟
ئه‌و بۆکسانه‌ و پۆڵ پۆتانه‌ له‌ کوێوه‌دێن #
بۆ گێڕانی ئاشه‌خوێن و کوشتاری کورد ؟
له‌ دایک بن ! کوڕانی سه‌ده‌ی ئاینده‌
هه‌ڵۆیانی گه‌رده‌نبه‌رزی کۆساری کورد
له‌ دایک بن ! هه‌ڵگرانی چرای زه‌رده‌شت
په‌ریزاده‌و شۆڕه‌سواری دێ و شاری کورد
له‌ دایک بن ! ژه‌نگی مێژوو داپۆشۆرن
با گوێی دنیا بئه‌نگێوێ بڕیاری کورد

په‌شێو
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا