تسبيح و خرقه لذت مستى نبخشدت.....همت درين عمل طلب از مى فروش كن
نقاب گل کشید و زلف سنبل..........گره بند قبای غنچه وا کرد
تسبيح و خرقه لذت مستى نبخشدت.....همت درين عمل طلب از مى فروش كن
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود........در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتمنقاب گل کشید و زلف سنبل..........گره بند قبای غنچه وا کرد
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود........در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
تخم وفا و مهر درين كهنه كشتزار ......... آنگه عيان شود كه بود موسم درومن ز اتش سودای تو اهی نزنم.........کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
تخم وفا و مهر درين كهنه كشتزار ......... آنگه عيان شود كه بود موسم درو
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود........... وین راز سر به مهر به عالم سمر شودواعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش.......زانکه منزلگه سلطان دل مسکین منست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود........... وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم.........در میان لاله و گل آشیانی داشتمدلا تا کی در این زندان فریب این وان بینی.......یکی زان چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم.........در میان لاله و گل آشیانی داشتم
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مبادمگر به تیغ اجل خیمه برکنم و نی........رمیدن از در دولت نه رسم راه من است
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد....وجود نازكت ازرده گزند مباد
بدرود..............مگه دشمن بودیم؟؟دولت فقر خدایا به من ارزانی دار........کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست
بدرود پیر خرابات ببخشید دیگر تشکر هایمان تمام شد.(خوشحالیم که با شیخ دوست شده اید)
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چندان زپی هر زشت و نکو خواهی شددولت فقر خدایا به من ارزانی دار........کین کرامت سبب حشمت و تمکین منست
بدرود پیر خرابات ببخشید دیگر تشکر هایمان تمام شد.(خوشحالیم که با شیخ دوست شده اید)
دایم دل خود راز معصیت شاد کنیتا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چندان زپی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد
مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا//بگو که در دل تو چیست چیست عزم تو را
آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت بی دل و بی خودت کنم در دل و جان نشانمت
دایم دل خود راز معصیت شاد کنی
چون غم رسدت خدای را یاد کنی
آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت بی دل و بی خودت کنم در دل و جان نشانمت
آمده ام که تا ترا جلوه دهم درین سرا همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمتتبسم ریز لعلشگر نشان پرسد غبارم را//ببوسد تا قیامت بویگل خاک مزارم را
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من
خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من
چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
آمده ام که تا ترا جلوه دهم درین سرا همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
تا که نان نشکست قوت کی دهد//ناشکسته خوشهها کی میدهد
دستار ربود از سر مستان به گروگان/دستار برو گوشه دستار مرا یافت
توقع هرچهباشد بیصداعی نیست ایساقی//قدح برسنگ زن تا بشکنی رنگ خمارم را
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی//سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد.....من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیمالا ای ایها الساقی ادر کسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتد مشکلها...
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد.....من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
توانا بود هرکه دانا بود......ز دانش دل پیر برنا بودمیازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است...
توانا بود هرکه دانا بود......ز دانش دل پیر برنا بود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |