تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
بچه ها از همه ممنون خيلي خوب بود..با اجازتون بدرود
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند....دریاب ضعیفان را هنکام تواناییای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود/وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
خداحافظتو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
بچه ها از همه ممنون خيلي خوب بود..با اجازتون بدرود
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیمدایم گل این بستان شاداب نمی ماند....دریاب ضعیفان را هنکام توانایی
بدرود دوست عزیزتو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
بچه ها از همه ممنون خيلي خوب بود..با اجازتون بدرود
ساقی غم فردای حریفان چه خوری.....پیش ار پیاله را که شب می گذردیار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
در ميکده رهبانم و در صومعه عابد / گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجدساقی غم فردای حریفان چه خوری.....پیش ار پیاله را که شب می گذرد
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رودتا غنچهء بشکفتهء اين باغ که بويد / هر کس به بهاني صفت حمد تو گويد
دانی که دلم چه از خدا می خواهد؟ بی پرده بگویمت تورا می خواهدساقی غم فردای حریفان چه خوری.....پیش ار پیاله را که شب می گذرد
دانی که دلم چه از خدا می خواهد؟ بی پرده بگویمت تورا می خواهد
دردم از یار است و درمان نیز هم/ | دل فدای او شد و جان نیز هم |
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل استدر ميکده رهبانم و در صومعه عابد / گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد
دل از جواهر مهرت چوصيقلي دارد---بود ز زنگ حوادث هر اينه مصقولدانی که دلم چه از خدا می خواهد؟ بی پرده بگویمت تورا می خواهد
تو جفای خود بكردی و نه من نمی توانمدلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل است
دل از جواهر مهرت چوصيقلي دارد---بود ز زنگ حوادث هر اينه مصقول
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتمدلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل است
دل از جواهر مهرت چوصيقلي دارد---بود ز زنگ حوادث هر اينه مصقول
در ميکده رهبانم و در صومعه عابد / گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد
دانی که دلم چه از خدا می خواهد؟ بی پرده بگویمت تورا می خواهد
یاد باد آن کو به به قصد خون ما...............عهد را بشکست و پیمان نیز همتو جفای خود بكردی و نه من نمی توانم
كه جفا كنم، ولیكن نه تو لایــق جفــایی
در ميکده و دير که جانانه تويي تو / مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو
خداحافظخواب رؤياي فراموشيهاست
خواب را دريابم
که در آن دولت خاموشيهاست
من شکوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم
و ندايي که به من مي گويد :
گر چه شب تاريک است
دل قوي دار ، سحر نزديک است
بدرود دوستان
وه چه نیروی شگفت انگیزیست،
دست هایی که به هم پیوسته ست!
فکر کنم از همکاری دست ها با هم پیوسته شدند!!!
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود.....................وین راز سر به مهر به عالم سمر شودفکر کنم از همکاری دست ها با هم پیوسته شدند!!!
تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
دل عاشق چه غم از شورش دوران داردترسم که اشک در غم ما پرده در شود.....................وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندیترسم که اشک در غم ما پرده در شود.....................وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است/خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
دست از طلب ندارم تا کام من براید....یا تن رسد به جانان یا جان زتن برایدیک قطره آب بود با دریا شد//یک ذره خاک با زمین یکتا شد
دست از طلب ندارم تا کام من براید....یا تن رسد به جانان یا جان زتن براید
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی/گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروشدر هر دشتی که لالهزاری بودهست//از سرخی خون شهریاری بودهست
توانگرا دل درویش خود بدست اور......... گه مخزن زروگنج درم نخواهد مانددر هر دشتی که لالهزاری بودهست//از سرخی خون شهریاری بودهست
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی/گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
نکرد ان همدم دیرین مدارا/مسلمانان مسلمانان خداراشنیدستم یکی چوپان نادان//بخفتی وقت گشت گوسفندان
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |