تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است........ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تو وقتی نیستی دنیا رنگ غم داره
به چشمم زندگی یه چیزی کم داره
من از دست تو شکوه کی کنم هرگز
میدونم زندگی 100 پیچ
و خم داره
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است........ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
هر که میآمد بگفتا نیست این/
هین در آ خواجه در آن گوشه نشین
در پس نگاه من!ناطق کامل چو خوانپاشی بود//خوانش بر هر گونهٔ آشی بود
در پس نگاه من!
تو همان کوچه غریبی،
که واژه های غربتت
رسیده تا مهتاب کوچه ام!
می دانمت!
بیا و در پس نگاه خیسم بمان!
اران عشقآن سگی که میگزد گویم دعا//که ازین خو وا رهانش ای خدا
اران عشق
باز هم باران میبارد و مرا به یاد بارانی که روز رفتنت از دو چشم من
بارید میاندازد. باز هم دلم آرام و بی صدا میشکند و از صدای شکستنش پرنده ای
که روی بام دلم نشسته بود پر میکشد تا خبر شکستم را به تو بگوید، به تو وقت
رفتن اشک ها و التماس هایم را زیر قدم های سنگیت له کردی و به عشقم
خندیدی و من تنها نگاه میکردم. به تو که همیشه
دوستت داشتم و هیچ وقت مرا
ندیدی...!
و من هنوز هم عاشقانه تورا دوست دارم، در کنار تمام کسانی که دوستشان داری
و دوستت دارند.
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم......دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
آن سگی که میگزد گویم دعا//که ازین خو وا رهانش ای خدا
شعری نویس ای خوش مرام!
شعر نو املای بی فعل بیش نیست!
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند.....در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
آن زکاتی دان که غمگین را دهی//گوش را چون پیش دستانش نهی
یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب....ای ماه اگر ز چاه به در می کشانیم
شعری نویس ای خوش مرام!
شعر نو املای بی فعل بیش نیست!
مغز علم افزود کم شد پوستش//زانک عاشق را بسوزد دوستش
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر....این سفر راه قیامت می روی تنها چرا
این سگان را هم در آن اندیشه دار//که نباشند از خلایق سنگسار
دست از طلب ندارم تا کام من برآید.....یا تن رسد ز جان و یا جان ز تن درآیدترک کفرش هم برای حق بود//نه ز بیم آنک در آتش رود
دست از طلب ندارم تا کام من برآید.....یا تن رسد ز جان و یا جان ز تن درآید
رسیدی از ته دنیایی روشن منو بردی به خود تا مرز باور
نمی دونم اگر با من نبودی کدوم دست نوازش مرهمم بود
عزیزم توی این نامردمی ها همیشه دستای تو محرمم بود
بذار باهم باشیم تا فصل اخر منو تنها نذار با بی کسی ها
بمون با من تو این دنیای مسموم دارم می میرم از دلواپسی ها
از اسمان و دریا گذشتم تا رسیدم به سپیده
همين كه ساغر زرين خور نهان گرديد...هلال عيد به دور قدح اشارت كردرسیدی از ته دنیایی روشن منو بردی به خود تا مرز باور
نمی دونم اگر با من نبودی کدوم دست نوازش مرهمم بود
عزیزم توی این نامردمی ها همیشه دستای تو محرمم بود
بذار باهم باشیم تا فصل اخر منو تنها نذار با بی کسی ها
بمون با من تو این دنیای مسموم دارم می میرم از دلواپسی ها
از اسمان و دریا گذشتم تا رسیدم به سپیده
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش......می سپارم به تو از چشم حسود چمنشدر زمینها و آسمانها ذرهای//پر نجنباند نگردد پرهای
همين كه ساغر زرين خور نهان گرديد...هلال عيد به دور قدح اشارت كرد
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش......می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
قیامتی عجب این ازدحام و استقبال........بسا به ضعف و غش از شور و وجد و رقت و حال
شیخ گفت او را مپندار ای رفیق//که ندارم رحم و مهر و دل شفیق
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |