تحلیل گفتمانی وحدت(نکاتی در مورد تشیع صفوی+تسنن عثمانی)

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
تحلیل گفتمانی تشیع صفوی

گفتمان تشیع صفوی مرهون حدود دویست سال کار فرهنگی صوفیان صفوی است. یعنی کار فرهنگی صوفیان مقدم بر کار سیاسی‌شان بود. شاه اسماعیل در زمان تاج‌گذاری فقط چهارده سال داشت و این کافیست تا وجود پشتوانه‌ی فرهنگی قبلی را اثبات کند
.
در گفتمان صفوی چند نکته را سعی می‌کنم برجسته کنم که با توجه به مفاهیم گفتمانی معنا پیدا می‌کند در گفتمان صفویه شاه دال مرکزی است
.

الف ـ نسبت گفتمان صفوی با دین

نسبت گفتمان صفوی با دین چگونه است؟ آیا آن‌ها شیعه هستند؟ آیا از اول شیعه بودند؟ این را باید بحث کنیم. چیزی که مورخان نمی‌توانند انکار کنند این است که در بسیاری از شاهان صفوی می‌گساری، عیاشی، زن‌بارگی و داشتن حرم‌سرا چیزی عادی بوده است. بنابراین از نظر اخلاقی آن‌ها متدین به معنای واقعی نبودند. این مسأله‌ای است که شاید برای ما اهمیت داشته باشد
.

ب ـ ارتباط گفتمان صفوی با روحانیت


مسأله‌ی دوم این است که شاهان صفوی چه ارتباطی با روحانیت داشتند؟ براساس تحلیل گفتمانی، چون یک گفتمان با پیشینه‌ی صوفی‌گری در حال شکل‌گیری است، نیاز به جذب نهاد روحانیت داشتند. بنابراین، علمای شیعه که عمدتاً در جبل عامل لبنان بودند، دعوت می‌شوند و علما قبول می‌کنند که این گفتمان را تقویت کنند. در این جا احادیثی جعل می‌شود و همکاری بین شاه و روحانیت معنا پیدا می‌کند و مدلی از حکومت به نام «سلطنت مشروعه» به وجود می‌آید. سلطنت مشروعه مدلی از حکومت در تاریخ شیعه است که شاه به علما و علما به شاه مشروعیت می‌دهند تا همکاری بین شاه و روحانیت به تشکیل یک حکومت منتهی می‌شود. شیخ بهایی از پدرش حدیثی نقل می‌کند که مضمون آن این است
:
به درستی که برای ما در اردبیل گنجی است؛ آن گنج شخصی است از اولاد من که با دوازده هزار سواره داخل تبریز می‌شود؛ اسب او سفید و سیاه است و بر روی سرشان یک شاخ قرمز وجود دارد (اشاره به کلاه قزلباش
ها).
حسین بن عبدالصمد، شیخ‌الاسلام هرات می‌گوید: در درگاه صفویه که افراد به شاه سجده می‌کنند، شرک نیست، چون ما از نظر دینی جاهایی بوده که سجده بر آن صدق می
کرد اما عنوان شرک را نداشت. ایشان دو مثال می‌زند؛ مثال اول این که برادران یوسف در مقابل یوسف سجده کردند و این شرک نبود. مثال دوم این که خداوند به ملائکه دستور داد تا به انسان سجده کنند و این هم شرک نبوده است. بنابراین، اگر مردم در مقابل پادشاهان سجده كنند و خاک را ببوسند این هم شرک نیست.

ج ـ غیریت‌سازی با گفتمان تسنن عثمانی در گفتمان صفوی


جلال افشار در مقاله‌ای به نام صفویان می‌گوید: شاه اسماعیل صفوی پس از ورود به تبریز، مذهب شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد. شواهد نشان می‌دهد اسماعیل صفوی این کار را نه به دلیل سیاسی و مصلحت اندیشی، بلکه با ایمان مذهبی اتخاذ کرده است. ایشان ادعایشان این است که او واقعا مومن به تشیع بوده است. در ادامه می‌گوید: ماهیت دقیق شیعی بودن شاه اسماعیل مورد تردید است و میزان پای‌بندی وی به احکام و آداب دینی مشخص نیست اما باید توجه داشته باشیم که شاه اسماعیل تلاش
های زیادی برای امحاء تکریم خلفای راشدین و جایگزینی آن با تکریم امام علی(ع) و دوازده امام انجام داد.
براساس تحلیل گفتمانی، این نقل قول مورد اشکال است، چون یکی از مفروضات نظریه‌ی گفتمان، اولویت سیاست و ارتباط گفتمان با دانش و قدرت است. اصلاً قدرت زیر بناست؛ هر چند قدرت با دانش مرتبط است امّا اولویت با سیاست است. پس شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که اگر به جای تشیع چیز دیگری ممکن بود، شاه اسماعیل احتمالاً از آن استفاده می‌کرد، او چون نیاز به تشیع داشت بنابراین از تشیع استفاده کرد. اگر بپرسیم «چرا به تشیع نیاز داشت؟» پاسخ این است که چون در مقابل گفتمان سنی قرار گرفته بود. وی برای ضدیت و غیریت‌سازی با گفتمان اهل‌سنت، نیازمند «گفتمان تشیع»، و برای مبارزه با روحانیت سنی نیازمند «روحانیت شیعی» بود
.
همزمان با اهمیت یافتن روحانیت شیعه، مراسم تاج‌گذاری شاهان صفوی نیز تغییر یافت. ابتدا رسم این گونه بود که یکی از صوفیان، شمشیر سلطنت را به کمر شاه می‌بست اما شاه سلطان حسین از علامه مجلسی خواست تا شمشیر را به کمر او ببندد. سلطنت مشروعه، مشروعیت دادن روحانیت به پادشاهان است
.
همکاری روحانیت با حکومت، سلطنت و مدح و ستایش پادشاهان صفوی را علامه مجلسی چنین توجیه می‌کند
:
1.
اگر ندیدن شاه یا بیاعتنایی به او، باعث ضرر به جان و مال علما شود، لازم است به دیدن او رفته و با تقیه و مدارا با او برخورد کنند.
2.
اگر همراهی و مدارا با شاهان، دفع ضرری از مظلومی کند یا به مومنان منفعتی برساند، انجام این کار ضرورت پیدا می‌کند. ممکن است واجب شرعی هم شود.
3.
اگر بتوان با رفت و آمد به دربار شاه، او یا اطرافیانش را هدایت کرد، انجام این کار لازم است( یعنی با توجیه امر به معروف و نهی از منکر).

کارکرد مذهب شیعه در عهد صفوی


الف ـ توجیه دستگاه صفوی


در کارکرد ساخت شیعی عهد صفوی، چند مسأله وجود دارد. ابتدا توجیه دستگاه صفوی و سپس توجیه وضع موجود. در این گفتمان اگر ظلمی بر مسلمانان ایران می‌شود قابل توجیه است؛ اگر به تشیع کمک می‌شود، این نیز قابل توجیه است. این توجیه در تقدیس نظام حاکم ریشه دارد. شاه فرد مقدس، غیر قابل سؤال و غیر قابل نقض و ابرام است
.

ب ـ پادشاه، محور قدرت سیاسی در گفتمان تشیع صفوی


مسأله‌ی بسیار مهم این است که شیعه در زمان صفوی ایرانی شد؛ یعنی فرهنگ ایرانی با فرهنگ شیعه مخلوط گردید. نکته‌ی بسیار مهم این است که در این اختلاط دال مرکزی «امامت» در گفتمان تشیع، به دال «شاه» در گفتمان تشیع صفوی، تغییر و تبدل پیدا کرد. در گفتمان شیعه، دال مرکزی امام معصوم بود، اما در شیعه صفوی دال مرکزی امام نیست؛ بلکه پادشاه است. اگر روحانیت جایگاهی دارد، حول محور پادشاه است، چون قدرت سیاسی در دست پادشاه است. بنابراین دال مرکزی امامت در گفتمان تشیع به دال مرکزی پادشاه در گفتمان تشیع صفوی تغییر یافت
.

ج- سیادت در شاهان صفوی


مسأله دیگر که نیاز به برجسته‌سازی دارد، این است که آیا واقعاً شاهان صفوی سید بودند یا نه؟ نسل آن‌ها به امام موسی‌کاظم(ع) می‌رسد یا نه؟ این موضوع در تاریخ مورد اختلاف است و من نمی‌خواهم در اینجا قضاوت کنم. اما شاید اکثر مورخان بگویند كه آن‌ها سید نبودند. یک مسأله‌ی قابل تأمل این است که اختلاف تاریخی در درون یک گفتمان، شکل خاصی پیدا می‌کند؛ یعنی حتماً باید بر این که این‌ها از نسل پیامبر هستند تأکید شود تا بتوان مشروعیت آن‌ها را اثبات نمود
.

د - برجستگی اعمال نمادین در حکومت صفوی


مسأله دیگر این است که اعمالی نمادین در حکومت صفوی برجسته شد. اعمال نمادینی مانند روضه‌خوانی، تعزیه، شبیه‌خوانی و قمه‌زنی. این‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شد. چرا؟ چون شیعه باید شناخته شود. شیعه با چه چیز شناخته می‌شود؟ با اعمال نمادین. با برهان ارسطو، صدرا و این‌ها که شناخته نمی‌شود. شیعه با اعمال نمادین شناخته می‌شود؛ یعنی توده‌ی مردم این اعمال را بهتر می‌پسندد
.

استفاده از روش گفتمان برای تحقق وحدت اسلامی

نکته‌ی بسیار مهمی که بر آن تأکید می‌کنم این است که در این زمان، تضاد گفتمان شیعی و سنی تحلیل یافته، به حاشیه رفته و تضاد دیگری مطرح شده است. اگر چه در زمانی که شیعۀ‌ ایرانی ضعیف بود و از یک سو کثرت اهل‌سنت ایران و از سوی دیگر گفتمان سنّی عثمانی، عاملی برای شکل‌گیری گفتمان شیعی صفوی محسوب می‌شدند، اما در شرایط موجود این غیریت از بین رفته است. ما الان در شرایطی نیستیم که نیاز به تضاد با اهل‌سنت داشته باشیم. ما به وحدت با اهل سنت نیاز داریم. غیریت‌سازی دیگری پیدا شده است و ما باید آن را برجسته کنیم. غیریت جدید، تضاد دین با الحاد است؛ تضاد سنت با تجدد و تضاد اومانیسم با دین‌داری است. در دین‌داری، ما با اهل‌سنت همدل هستیم. در واقع، اگر تضاد بین اومانیسم با دین‌داری یا دین‌داری با الحاد وجود داشته باشد، شیعه و سنی دیگر ضد هم نیستند؛ هم‌زبان با هم هستند. پس ضدیت‌ها را نباید برجسته کنیم. از این جاست که می‌توانیم به یک نسخه‌ی تجویزی براساس تحلیل گفتمانی برسیم.
دو دسته هستند که می‌خواهند تضاد شیعه و سنی را برجسته کنند، یکی دشمن دانا و دیگری دوست نادان. این دو دسته فقط می‌خواهند این تضاد به حاشیه رفته را به متن باز گردانند. اما ما باید متوجه باشیم که تضاد شیعه و سنی به تحلیل و حاشیه رفته، تضاد دیگری به وجود آمده و آن، ضدیت مسلمانان با اسراییل است. این مسأله اهمیت زیادی دارد. با وجود این ضدیّت و شفافیت آن، هنوز گروه‌هایی هستند که می‌خواهند این تضاد ـ تضاد شیعه و سنی ـ را اصل بگیرند، ولی تضاد مسلمان با صهیونیسم را به حاشیه برانند. نتیجه‌اش این است كه اگر شما تضاد شیعه و سنی را به متن بیاورید، تضاد مسلمان با اسراییل به حاشیه می‌رود. این در حالی است که فتاوایی وجود دارد که برای نمونه قمه‌زنی را به عنوان نمادی که اساساً در عصر صفویه رشد پیدا کرده بود، حرام اعلام کرده است.
تا به حال کوشش‌های بسیار زیادی در راستای تقریب مذاهب اسلامی انجام شده است؛ مثل کوششی که آیت‌الله بروجردی، امثال آخوند خراسانی در راستای تقریب انجام دادند و همه‌ی آن‌ها مبارک و قابل پذیرش است. اما باید توجه داشته باشیم تحلیلی که الان ارائه شد، در راستای پوشش‌های تقریب است نه در عرض آنها؛ به عبارت بهتر، با پذیرش این تحلیل نمی‌خواهیم کوشش‌های انجام شده را نقد کنیم، بلكه می‌خواهیم یک ساختمان انباشتی داشته باشیم و بگوییم اگر تاكنون در راستای تقریب هشت طبقه ساخته شده است، ما نیز می‌خواهیم یک طبقه روی آن بسازیم تا به تقریب نزدیک‌تر شویم.
نکته بعد این که کوشش‌های تقریب به دو دسته قابل تقسیم هستند: یکی کوشش‌های تاکتیکی و دیگری کوشش‌های راهبردی و استراتژیک. کوشش‌های راهبردی کوشش‌هایی هستند که می‌خواهند اساساً موضوع ضدیت شیعه و سنی را حل کنند، ولی کوشش‌های تاکتیکی مثل تقیه هم وجود دارند که بنابراین گذاشته می‌شود که در دل خودمان با او ضدیت داشته باشیم، ولی به زبان نیاوریم و اختلافات را فقط بین خودمان ابراز کنیم.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقریب مذاهب، زیرمجموعۀ‌ وحدت اسلامی

یکی بحث وحدت اسلامی و تقریب مذاهب اسلامی است. باید توجه داشت که تقریب مذاهب اسلامی، زیر مجموعه‌ای از بحث وحدت مطلوب اسلامی است، اما مساوی با بحث وحدت اسلامی نیست.

نقش حاکمیتها در تشدید اختلافات مذهبی

بحث وحدت اسلامی را من با این نکته تمام می‌کنم که با مراجعه به تاریخ، حداقل می‌توانیم بگوییم که بهترین نماد‌ها و نمودهای وحدت اسلامی را در حاکمیت‌های پارسای فرهیخته می‌توانیم بجوییم. بسیاری از حاکمیت‌ها بودند که به ظاهر با هدف وحدت اسلامی و یک پارچه کردن مسلمانان آمدند، اما چیزی جز تشدید اختلافات مذهبی به بار نیاوردند.

سیاست مذهبی صفویه و عثمانی عامل تفرق شیعه و سنی

نکته‌ی دیگری که به طور اخص در مقاله به آن برمی‌خوریم، بحث تشیع صفوی، سلسله صفوی و تسنن عثمانی است. بنده با این نظریه مشهور که اختلافات شیعی و سنی، جوهر و مایه‌ی اختلافات صفوی و عثمانی است، مخالف هستم. این را رویه‌ای ظاهری می‌دانم که بنا به دلایلی به عنوان نظریه‌ی غالب همواره مطرح بوده است.

اما با یك کالبد شکافی، به نکاتی کاملا ً مخالف این نظریه بر می‌خوریم. من با این که اختلافات شیعی و سنی را در اختلافات صفوی ـ عثمانی خلاصه یا برجسته کنیم، خیلی موافق نیستم. تیمور وقتی وارد حلب می‌شود (البته تیمور سنی مذهب بود) از نمادهای شیعی بسیار کمک می‌گیرد، حلبی‌ها را به محاکمه می‌کشد و نمونههایی از این قبیل. بنابراین، اختلافات همیشه بوده و همه‌اش در بحث عثمانی و صفوی خلاصه نمی‌شود، اگرچه در مجموع قطعاً سیاست مذهبی صفویه و به تناسب آن، سیاست عثمانی بعد از صفویه، منجر به جدا سازی دنیای شیعی و سنی شد.

ما در قرون نخستین، شهر‌های شیعی و سنی داشتیم. شهر‌هایی که در آن‌ها شیعه بود، سنی بود، استاد شیعی بود، مجلس درس سنی بود، مجلس درس شیعه بود، اساتیدش شیعه بودند. این‌ها با هم رفت و آمد داشتند، اختلاف هم داشتند. اگرچه گاهی محله‌ها و کتابخانه‌های هم را آتش می‌زدند، اما در واقع، از صفویه به بعد می‌بینیم دنیای شیعه و سنی جدا می‌شود و این جدایی‌ها ما را از هم دور و دورتر می‌کند و اذهان ما را از هم بدبین و بدبین‌تر می‌کند. به هر حال، تمام مسئولیت جداسازی را نمیتوان برعهده‌ی عهد صفوی گذاشت. پیش از صفویه ما شاهد دولت‌های شیعی امامیه، مثل سربداران و مرعشیان بودیم

.
ماهیت سنیگرایی در عثمانیان

نكته‌ی دیگری که باز جا دارد به آن اشاره کنم این است که ماهیت سنی‌گرایی عثمانیان با ماهیت سنی‌گرایی سلسله‌های خلافت پیش از آن، مثل عباسیان و امویان متفاوت بود. دولت عثمانی در قیاس با دولت‌های پیش از خود، یک دولت نیمه شیعی بود. مؤسس سلسله‌ی عثمانی، عثمان، داماد آتل بایی یا ادب علی یکی از پیران طریقت در عثمانی بود. همین الان نیز پاره‌ای از مورخان ترک در شیعی یا سنی بودن نخستین پادشاه عثمانی تردید دارند، البته نه تشیع امامی، بلكه شیعی به مفهوم عام. جالب است که سلطان سلیم در نامه‌ای که برای شاه اسماعیل می‌نویسد، می‌گوید: «من می‌آیم تا انتقام خون شهدای کربلا را از تو بگیرم». شعار و ذکر سپاه عثمانی در شب جنگ چالدران «یا محمد، یا علی» بود؛ یعنی هسته‌ی سنگین و سهمگین سپاه عثمانی که اروپا و صفویه را به لرزه در می‌آورد، مملو از نشان تشیع بود. تا جایی که ذکر و شعار بکتاشیه که هنوز هم هست، شعار «ناد علی مظهر العجائب» است؛ یعنی سنی بودن عثمانی‌ها، یک سنی بودن متعارف نبود. نیمی سنی و نیمی شیعی بودند. به همین دلیل گفته شده است كه در اوایل ظهور صفوی، طبق برآورد یکی از سیاحان ایتالیایی، سه چهارم مردم آسیای صغیر شیعی مذهب بودند و تمامی بنیه نظامی سپاه صفوی که از آناتولی آسیای صغیر به ایران وارد شدند، این‌ها شیعیان ترک آناتولی بودند.



پن :
قسمتهایی از یک تحلیل گفتمانی!
در صورت علاقه و برای تکمیل بحث والبته نکات تکمیلی :http://www.danaee.com/index.php?option=com_content&task=view&id=1860&Itemid=56#38
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
ا تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی پس از مشروطه تاریخ ایران 0

Similar threads

بالا