به من نگاه کن ... اندیشه ام را بخوان
رویاهایم را دریاب... خستگی ام را بدان
من بذر همه خواستن ها را
بر شانه های اعتماد تو ریخته ام
ای آخرین کشتزار ..ای اولین یاور.. ای آخرین باور
من یک زن عادی ام
کمی شاعر ..کمی تنها .. که مهربانی هایم
هندسه حیات ترا بهم خواهد ریخت
و تاریخ و جغرافیای سرنوشت ترا تغییر خواهد داد
یک ماهی از تو خواهم گرفت
در عوض دریا را به تو پیشکش خواهم داد
یک گندم از تو خواهم گرفت
در عوض خرمنم را به تو خواهم بخشید
به من نگاه کن ... خوب نگاهم کن ای خوب من
رد نخی که بجای النگو دور دستم بستم
قلبم را تازیانه میزند
خاطرات خاکستری ام را پاک کن