دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا
خود با تو چیزی در میان هست


و گر
نه روی زیبا در جهان هست



وجودی دارم از مهرت
گدازان


وجودم
رفت و مهرت همچنان هست



مبر ظن کز سرم سودای
عشقت


رود
تا بر زمینم استخوان هست



اگر پیشم نشینی دل نشانی


و گر
غایب شوی در دل نشان هست



به گفتن راست ناید شرح
حسنت


ولیکن
گفت خواهم تا زبان هست



ندانم قامتست آن یا
قیامت


که می
گوید چنین سرو روان هست



توان گفتن به مه مانی ولی
ماه


نپندارم چنین شیرین دهان
هست



بجز پیشت نخواهم سر
نهادن


اگر
بالین نباشد آستان هست



برو سعدی که کوی وصل
جانان



نه
بازاریست کان جا قدر جان هست
 

doai

عضو جدید
خدايا به من بياموز كه وقتي خواستم درباره راه رفتن كسي قضاوت كنم ابتدا كفش او را بپوشم و كمي با آن راه بروم.
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اي همنشين ديرين، باري بيا و بنشين
تا حال دل بگويد، آواي نارسايم
شب‌ها براي باران گويم حكايت خويش
با برگ‌ها بپيوند تا بشنوي صدايم
ديدم كه زردرويي از من نمي‌پسندي
من چهره سرخ كردم با خون شعرهايم
روزي از اين ستمگاه خورشيدوار بگذر
تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآيم.

شوق ديدار توام هست،
چه باك
به نشيب آمدم اينك ز فراز،
به تو نزديك‌ترم، مي‌دانم.
يك دو روزي ديگر،
از همين شاخه لرزان حيات،
پركشان سوي تو مي‌آيم باز.
دوستت دارم،
بسيار،
هنوز... !

فريدون مشيري
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دیشب همه چیز را یاد گرفتم و همه چیز رو به راه است[/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]همه چیز آرام...آرام... باورت میشود؟ همه چیز را یاد گرفتم[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]راه رفتن در این دنیا را بدون تو یاد گرفتم![/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یاد گرفتم که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفتم [/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که هق هق گریه هایم را با بالشم بیصدا کنم.!![/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو نگرانم نشو.همه چیز را یاد گرفتم![/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یاد گرفتم که چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ...[/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یاد گرفتم نفس بکشم بی تو ... با یاد تو ....[/FONT]



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یاد گرفتم که چگونه نبودنت را بارویای باتوبودن...[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]جای خالی ات رابا خاطرات باتو بودن پرکنم.[/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو نگرانم نشو ، یاد گرفته ام یاد گرفته ام بی تو بخندم[/FONT]



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یاد گرفته ام بی تو بگریم و بدون شانه هایت...[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یاد گرفتم دیگر دل به کسی نبندم از ره دور ...[/FONT]​


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ومهمتر از همه یاد گرفته ام که با یادت زندگی کنم[/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اما یک چیز را یاد نگرفتم ... که چگونه ..؟؟[/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که چگونه برای همیشه خاطراتت را از صفحه ی دلم پاک کنم؟[/FONT]​



[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و نمیخواهم که هیچ وقت یاد بگیرم.تو نگرانم نشو .... [/FONT]


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]فراموش کردنت را هیچ وقت ...یاد نخواهم گرفت...!![/FONT]
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از هیاهوی واژه ها خسته ام

من سکوتم را از اوراق سپید آموخته ام

آیا سکوت روشن ترین واژه ها نیست ؟

همیشه در خلوتم مرگ را مجسم دیده ام

آیا مرگ خونسرد ترین واژه ها نیست ؟

تا چشم گشودم ، از چشم زندگی افتادم

شبی ، شاید امشب ، زیر نور یک واژه خواهم نشست

نام خونسرد معشوقه ام را بر حواس پنج گانه ام ، خال خواهم کوفت

و هم زمان پایین آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت

پایان
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو کیستی

که سفر کردنــ از هوایت را نمیتوانمــ تحمل کنمــ

حتیــ به بالهایــ خیالــ...
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من صبورم اما . . .


به خدا دست خودم نيست اگر مي رنجم


يا اگر شادي زيباي تو را به غم غربت چشمان خودم مي بندم .


من صبورم اما . . .


چقدر با همه ي عاشقيم محزونم !


و به ياد همه ي خاطره هاي گل سرخ


مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .


من صبورم اما . . .


بي دليل از قفس کهنه ي شب مي ترسم


بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب


و چراغي که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . مي ترسم .


من صبورم اما . . .
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن لبها
در زمان گریستن قلبها
و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی
و چه دشوار و طاقت فرساست
گذراندن روزهای تنهایی
در حالی که تظاهر می کنی هیچ چیز
برایت اهمیت ندارد
اماچه شیرین است در خاموشی و خلوت
به حال خود گریستن
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانستم...
که روزی در راهست...
که در آن روز....
اشکهایم دیگر طاقت چشمهایم را نخواهند داشت...
و در آن روز...
سیاهی چشمانم....
تنها شسته خواهد شد...
به سفیدی زلال روان پاک تو...

؟؟؟!!!
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن لبها
در زمان گریستن قلبها
و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی
و چه دشوار و طاقت فرساست
گذراندن روزهای تنهایی
در حالی که تظاهر می کنی هیچ چیز
برایت اهمیت ندارد
اماچه شیرین است در خاموشی و خلوت
به حال خود گریستن

واقعا قشنگ اند
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبار باران!
زمین جای قشنگی نیست!
من از اهل زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است ولی
پروانه را هم دوست میدارد!
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز

پاسبان حرم دل شده ام، شب همه شب
تا در اين پرده جز انديشه او نگذارد
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمي که کند بيدارم، يارم به يکلا پيرهن
خوابيده زير نسترن
ترسم که بوي نسترن مست است و هوشيارش کند
اي آفتاب آهسته نه، پا در حريم يار من
ترسم صداي پاي تو خواب است و بيدارش کند
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان‌کرده بیدِ وحشیِ باران
یا نه! دریایی‌ست گویی، واژگونه بر فراز شهر
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو می‌بارد از حد بیش
ریشه در من می‌دواند پرسشی پی‌گیر با تشویش
رنگ این شب‌های وحشت را
تواند شُست آیا از دل یاران؟
چشم‌ها و چشمه‌ها خشکند
روشنی‌ها محو در تاریکیِ دلتنگ
هم چنان که نام‌ها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آهْ باران! ای امید جان بیداران
بر پلیدی‌ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
 
آخرین ویرایش:

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم را بردی به که گویم یار
غمم غمم نخوردی ز چه جویم یار
سرو روانم آرام جانم
بی تو نمانم دردت به جانم
گر یار من بر افکند
از رخ نقاب رویش
عالم به هم بر میزند
از انقلاب مویش
سرو روانم آرام جانم
بی تو نمانم دردت به جانم
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زیبا، هوای حوصله ابری است !...​
چشمی از عشق ببخشایم تا رو به آفتاب بشوید​
دلتنگی مرا​
زیبـــــا...​
هنوز عشق​
در حول و حوش چشـــــم تو می چرخد​
از مـــــن مگیر چشـــــم...​
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد!​
یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دلها معنا شود​
یادم بده چگونه نگاهت کنم که طری بالایت درتندباد عشق نلرزد​
زیبـــــا...​
آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس میکنم​
آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم​
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است​
زیبـــــا…​
چشــــم تو شعر​
چشـــــم تو شاعر است​
من دزد شعرهای چشم تو هستم​
زیبـــــا...​
کنار حوصله ام بنشین​
بنشین مرا به شط غزل بنشان​
بنشان مرا به منظره عشق​
بنشان مرا به منظره باران​
بنشان مرا به منظره رویش​
من سبز میشوم​
زیبـــــا ...​
ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار​
بر من ببار تا که برویم بهاروار​
چشم از تو بود و عشق​
بچــــــرخانم بر حول این مدار​
زیبـــــا...​
تمام حرف دلم این است​
من عشق را به نام تو آغاز کردم​
در هر کجای عشق که هستی​
آغاز کن مرا .​
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
از هياهوي واژه ها خسته ام

من سکوتم را از اوراق سپيد آموخته ام


آيا سکوت روشن ترين واژه ها نيست ؟


هميشه در خلوتم مرگ را مجسم ديده ام


آيا مرگ خونسرد ترين واژه ها نيست ؟


تا چشم گشودم ، از چشم زندگي افتادم


شبي ، شايد امشب ، زير نور يک واژه خواهم نشست


نام خونسرد معشوقه ام را بر حواس پنج گانه ام ، خال خواهم کوفت


و هم زمان پايين آخرين برگ خاطراتم خواهم نوشت


پايان
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو برای زندگی انگیزه ایی نیست بی تو واسه دیوونگی انگیزه ایی نیست انگیزه ایی نیست...
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقد خوبی تو چشای تو هست و چقد ساده میشه دل به تو بست چقد خوشبختی واسه من میاری باتو میشه با یه خیال راحت عاشقی کرد
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به دلم قول داده بودم که تورو ازش نگیرم
حالا واسه دیدن تو،خودمم باید بمیرم
دیگه دستات سرده سرده،دیگه چشمات نمی خنده
دیگه این دل خسته ئ تنها،به کسی دل نمی بنده........
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چقده سخته بدونی اون که می خوایش نمی مونه
که دلش یه جای دیگه اس و همه وجودش مال اونه
چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم بگه می خوام نباشی.........
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
واسه دیدن ساحل چشمات
همه ی دار و ندارمو میدم
واسه شادی قلبت عزیزم
همه احساس تو قلبمو میدم
 

mahsa.mahsa

عضو جدید
کاربر ممتاز
اراده انسان ودر کنار سرنوشت او ایستاده و چرخ تکامل او را اراده میکند.(فیثاغورث)
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید



قصه‌ی بی‌سروسامانی من گوش کنید

گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید


شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم




عقل و دین باخته، دیوانه‌ی رویی بودیم

بسته‌ی سلسله‌ی سلسله‌مویی بودیم



کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه‌زنش این همه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت



این همه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت



اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او



بس که دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او



این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی‌سروسامان دارد؟!

چاره این است و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دلارای دگر



چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر



بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود..


کاش انسان هیچ وقت قصه اش این نشه اما امان از کار دنیا مردم این دنیا،
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدانم به کدامین محکمه شکایت برم؟
خودم را سرزنش کنم یا سرنوشت را؟
که مرا بر سر راه تو قرار داد تا
کودکانه با تو همقدم شوم...
بی آنکه بدانم انتهای راه دو راهیست
که بیرحمانه مرا از تو جدا خواهد کرد!
اینک، به شمارش افتاده نفسهایم
در هوایی که نفسهای تو نیست...
بسان جان کندن شده گذر ایام...
مثال دوزخ است دنیا برایم...!
کاش کمی به روزگار سفارش کنی
که بی تو، با من مهربانتر باشد
و شبهای نبودنت کوتاهتر...

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا