'nobody'
کاربر بیش فعال
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود،از هر مژه چون سیل روانه
هرچند که گرد من برانگیخته ای
باران بلا بر سر من ریخته ای
چون اشک مرو ز پیش چشمم که هنوز
چون ناله به دامان دل آویخته ای....
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود،از هر مژه چون سیل روانه
دوست نباشد به حقیقت که او | دوست فراموش کند در بلا |
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم | که بی تو عیش میسر نمیشود ما را |
تا به گریبان نرسد دست مرگ | دست ز دامن نکنیمت رها |
تا به گریبان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
آنان که مرید .... و آداب شدند
در جمع کمال ، شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
(با عرض معذرت هرچه فکر کردم کلمه جای خالی یادم نیامد ، به بزرگواری خود ببخشید)
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
من بر سر آنم كه به زلف تو زنم دست
تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشد
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن | که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |