گفتگوها و گفتمان‌های مهندسان شیمی

javad_arash2003

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه تشکر من از شما بکنم خیلی ممنون ازین اطلاعاتی که تو سایت میذارین من خیلی ها شو دانلود کردم خیلی هم خوب بودن ممنون
اختیار دارید مهندس
خوشحال می شم کمکی کنم
البته امیدوارم دوستان هم کم لطفی نکنن و مطالب خودشون رو اینجا قرار بدن
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي دوني فلسفه اختراع سرسره براي بچه ها چيه؟ مي خوان از بچگي به ادم ياد بدن كه صعود چقدر سخت و سقوط چه اسونه .....
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

vahid.gerrard

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چهار شمع به آهستگي مي‌سوختند، در آن محيط آرام صداي صحبت آنها به گوش مي‌رسيد.شمع اول گفت: من صلح و آرامش هستم، هيچ كسي نمي‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم كه به زودي مي‌ميرم....... سپس شعله صلح و آرامش ضعيف شد تا به كلي خاموش شد شمع دوم گفت: من ايمان و اعتقاد هستم، ولي براي بيشتر آدمها ديگر چيز ضروري در زندگي نيستم پس دليلي وجود ندارد كه ديگر روشن بمانم......... سپس با وزش نسيم ملايمي ايمان نيز خاموش گشت.
شمع سوم با ناراحتي گفت: من عشق هستم ولي توانايي آن را ندارم كه ديگر روشن بمانم، انسانها من را در حاشيه زندگي خود قرار داده‌اند و اهميت مرا درك نمي‌كنند، آنها حتي فراموش كرده‌اند كه به نزديكترين كسان خود عشق بورزند .............. طولي نكشيد كه عشق نيز خاموش شد.
ناگهان كودكي وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را ديد، گفت: چرا شما خاموش شده‌ايد، همه انتظار دارند كه شما تا آخرين لحظه روشن بمانيد ......... سپس شروع به گريستن كرد........... پــــــــس...شمع چهارم گفت: نگران نباش تا زمانيكه من وجود دارم ما مي‌توانيم بقيه شمع‌ها را دوباره روشن كنيم، مـن امـــيد هستم.

با چشماني كه از اشك و شوق مي‌درخشيد ..... كودك شمع اميد را برداشت و بقيه شمع‌ها را روشن كرد.

نور اميد هرگز نبايد از زندگي شما محو شود .
 

aznavarta

اخراجی موقت
چهار شمع به آهستگي مي‌سوختند، در آن محيط آرام صداي صحبت آنها به گوش مي‌رسيد.شمع اول گفت: من صلح و آرامش هستم، هيچ كسي نمي‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم كه به زودي مي‌ميرم....... سپس شعله صلح و آرامش ضعيف شد تا به كلي خاموش شد شمع دوم گفت: من ايمان و اعتقاد هستم، ولي براي بيشتر آدمها ديگر چيز ضروري در زندگي نيستم پس دليلي وجود ندارد كه ديگر روشن بمانم......... سپس با وزش نسيم ملايمي ايمان نيز خاموش گشت.
شمع سوم با ناراحتي گفت: من عشق هستم ولي توانايي آن را ندارم كه ديگر روشن بمانم، انسانها من را در حاشيه زندگي خود قرار داده‌اند و اهميت مرا درك نمي‌كنند، آنها حتي فراموش كرده‌اند كه به نزديكترين كسان خود عشق بورزند .............. طولي نكشيد كه عشق نيز خاموش شد.
ناگهان كودكي وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را ديد، گفت: چرا شما خاموش شده‌ايد، همه انتظار دارند كه شما تا آخرين لحظه روشن بمانيد ......... سپس شروع به گريستن كرد........... پــــــــس...شمع چهارم گفت: نگران نباش تا زمانيكه من وجود دارم ما مي‌توانيم بقيه شمع‌ها را دوباره روشن كنيم، مـن امـــيد هستم.

با چشماني كه از اشك و شوق مي‌درخشيد ..... كودك شمع اميد را برداشت و بقيه شمع‌ها را روشن كرد.

نور اميد هرگز نبايد از زندگي شما محو شود .


دمت گرم خیلی عالی بود بهترین داستانی بود که توی عمرم خوانده بودم.
 

eng_z

عضو جدید
(بچه های تهران جنوب)برای باز کردن ظرفیت جدید(موازنه)با چه شماره ای باید تماس بگیرم.
پللللللللللللللللیییییییز هلپپپپپپپپپپپپپپپپپ
 

aznavarta

اخراجی موقت
قربونت داداش...
راستی تاپیکه پالایشگاه خودمونم داره جون میگیره...
من واقعا خوشحالم...

بایدم جون بگیره
ایران رو من و تو میسازیم نه امریکا و انگلیس!

اصطلاح معروفی هست که میگوید:

خيلي از مردم وقتي به رودخانه اي مي رسند تمام عمر در انتظار مي نشينند تا مگر کس ديگري بيايد و روي آن پلي براي ما بسازد. «سيسيل رورس»

ولی ما پلی میسازیم تا هم خودمان عبور کنیم و هم تمامی مردم از ان استفاده کنند. (قال خودم :D)

خیلی ها منتظرند بهشون فرصتی برای ساختن داده بشه در حالی که فرصت چیده شده تا هر کسی یکی را برای انجام دادن بردارد.
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
(بچه های تهران جنوب)برای باز کردن ظرفیت جدید(موازنه)با چه شماره ای باید تماس بگیرم.
پللللللللللللللللیییییییز هلپپپپپپپپپپپپپپپپپ
تماس دركار نيست گروهي بريزين تو آموزش شايد فرجي بشه
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر هر دو مریم

خوبین ان شاا...

چه خبر؟

راستی مریم خانم شما ترم چند بودید؟
 

malina

عضو جدید
کاربر ممتاز
به ترم 7 رسيديم هنوز به راحتي و بيدغدغه نتونسيم انتخاب كنيم.هيچي يه چيزايي ميشنومو ميبينم درباره انتخاب واحد بعضيا كه خيلي زور داره
این جریانا واسه منم بوده عزیزم
همیشه با حرص و جوش انتخاب واحد کردم و به حذف و اضاف میکشید
اون وقت یکی از دوستام آخرین نفر میومد راحت همه درسا رو بر میداشت...
یا مثلا یکی با کارشناس گروه خوب بود بی دغدغه میرفت زودتروبراش کد درسا رو میزد...
همیشه این چیزا هست گلم
حرص نخور
 
بالا