مشاعرۀ سنّتی

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را سریست که با ما فرو نمی​آید
مرا دلی که صبوری از او نمی​آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی​آید...
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام ناتمام من باتوتمام می شود
شاعربی نام ونشان صاحب نام می شود
 

elnaz66

عضو جدید
تو را مانند گل گفتم ، ز داغ شرم میسوزم

ز چشم آیینه دیدم که تو بر خویش مانندی
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در فسون سازی آن چشم سیه حیرانم

که خموش است وکسی را به سخن نگذارد

تشكرام تموم شدن...
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
كاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشكرام تموم شدن...
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
كاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

مثل یک تگرگ سر در گم
خورده بودی به درد هر لحظه
که تو را من به باد داده دلم
از همان راهی که خوب میدانی !
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تو منی من توام ... نمیدانم به کجا میروی از این زندان
من و تو از سکوت سرشاریم.... من و تو واژه های سر گزدان

نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
افتادم از سکوت به چاهی عمیق تر
دارم سقوط میکنم اما دقیق تر
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم

مثل تمام ثانیه های برابرم
عشق عزیز "نیروانا " برادرم
با من به وسعتی که نرفتی نگاه کن !
من را بمیر توی خودت اشتباه کن !
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مثل تمام ثانیه های برابرم
عشق عزیز "نیروانا " برادرم
با من به وسعتی که نرفتی نگاه کن !
من را بمیر توی خودت اشتباه کن !
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردم

اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم

چه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتاد
چه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شد
اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم

سرم را مثل سیبى سرخ صبحى چیده بودم کاش
دلم را چون انارى کاش یک شب دانه مى کردم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همی
در حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا

آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
تیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا

ترسم که بالم بشکند سنگی که در دست است تو را
....آخر بریزد خون عشقی سر مست است تورا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا