من توی بچگیهام هیچ کاری نکردم که خنده دار باشه
فقط اینو میدونم که تا پنج سالگیم فارسی و ریتضی اول رو تموم کرده بودم.
ای جان الان تصورشو میکنم ک چجوری مردم بهت نگاه میکردنمن 7سالگیم یه جغد شاخدار گرفتم که بعدا فهمیدم چه قدر نادر بوده البته بعد مادربزرگم در یک عمل ناجوانمردانه فراریش داد
11سالگیم هم در حالی رفتم مدرسه که سگ ژرمن شیفر داداشم در تمام طول راه اسکورتم کرده بود -در تمام طول راه متوجه فاصله ی مردم از خودم و علامت سوال شدن قیافشون میشدم و هی به سر و وضع خودم نگاه میکردم-وقتی به مدرسه رسیدم ، پشت سر من وارد مدرسه شد
صحنه ای که همیشه یادمه اینه که بچه ها با دیدن من جیغ میزدن و هر کسی به یه جایی پناه میبرد و من بیخبر از همه جا بهت زده بهشون نگاه میکردم
دااداش قاتلمن تو بچگیام دست به کارای زیادی زدم که یکیشو خیلی دوست دارم
هر دفه بیرون شهر میرفتیم با تفنگ بادی دنبال مارمولک میگشتم
اگه دفترچه زندگیمو باز کنین هزاران مارمولک تاحالا به قتل رسوندماخرین دفشم پارسال بود هیــــــــــــه
یادمه یروز یه مهمونیه خیلی رسمی بودیم منم دسشویی شماره 2 کردم تو شلوارم . همه قاطی کرده بودن.
بدجوری آبروریزی شده بود.
ساکتو ارومو گوشه گیر بودم ..............
ولی یه روز تو 2 سالگی 2 تا جوجه داشتم اینا رو پرت کردم تو حیاط .........
بعدشم خودم میخواستم سقوط ازاد کنم ..............
یدفعه با مامانم رفته بودم بیرون خرید کنیم مامانم تا از ماشین پیاده شدو رفتش تو مغازه منم پریدم پشته فرمون تا ماشین و استارت زدم ماشین خورد به ماشین جلویی . جلو ماشینه مامانمون رفت تو و اومدشم یه فحشی ازش خوردیم . این واسه 5-6 سالگیمونه.وای چه کار بدیییییییییییییییییییییییییی
اینکارا رو ک همه تو نینی بودنشون کمو بیش کردن
شیطنت مخصوص خودت نداشتی؟
ایول داداش واسه همینه عاشخ ماشینی پهیدفعه با مامانم رفته بودم بیرون خرید کنیم مامانم تا از ماشین پیاده شدو رفتش تو مغازه منم پریدم پشته فرمون تا ماشین و استارت زدم ماشین خورد به ماشین جلویی . جلو ماشینه مامانمون رفت تو و اومدشم یه فحشی ازش خوردیم . این واسه 5-6 سالگیمونه.
شیطنت زیاد داشتیم بخوام بگم آبروم میره.
وای خدا مرگم بده بیچاره مارمولکه الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییمنم بچه گیام مارمولک دوست داشتم... انواع آزمایشها رو انجام میدادم روش... یادمه یه بار فریزش کردم
ایول داداش واسه همینه عاشخ ماشینی په
وای خدا مرگم بده بیچاره مارمولکه الهیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ایول داری بخداسلام قشنگه تایپیکت منو یاد بچگیام انداخت من خیلی شیطون بودم و چون بابام منو با خودش می برد سلمونی همیشه همه فکر میکردن من پسرم.....!!!
یه باری که هیچوقت یادم نمیره تو پارکینگ خونمون داشتم بازی معروف و ابتکاری خودمو انجام میدادم که منجر به آتیش سوزی تو پارکینگ شد موهای جلومو و موژه هامم سوزوند من مورچه سوزی رو خیلی دوست داشتم وقتی کبریتشون میزنی یه صدای جیلیزی میده که دوست داشتمش...
من با مورچه ها کلی بازی میکردم مثلا یه لگنو پر آب میکردم مورچه ها رو توشون میریختم کلی که رو آب جست و خیز میکردن با برگ نجاتشون میدادم بعد تو دنیای بچگیم اونا باید از من تشکر میکردند!!!
یا مثلا هر تابستون بابام و زور میکردم واسم یه گله جوجه رنگی میگرفت واسه همشونم اسم میزاشتم بینشونم همیشه فرق میزاشتم مثلا یکیشونو غذا نمیدادم یکیشونو همیشه میزدم بعدش طناب می بستم به پاهاشونو دنبال خودم می کشوندمشون مثل گله می بردمشون چرا مثلا..............!! دوست داشتم هر جا میرم جوجه هام دنبالم بیان اما اونا منو دوست نداشتن خب!!!
یه بار یکیشونو که حرفمو گوش نمیداد خیسش کردم شده بود کاملا جوجه آبکشی شده طفلی به خودش می لرزید یهویی دلم سوخت براش بردمش جلوی شعله ی آبگرمکنون تا گرمش شه بعد یکی دو ساعت رفتم بهش سر زدم باد کرده بود و مرده بود!!!
یه بارم میخواستم یه دختره رو که ازش بدم میومد تو کوچه بترسونم سر جوجمو از تنش کشیدم و جدا کردم و انداختم جلو پاش حقش بود دختره ولی بیچاره جوجه!!!
همیشه زانو هام سیاه بود آرنجمم زخمی ............ دوچرخه بازی های سر ظهر ، زنگ همسایه ها رو زدن و در رفتن ، همه ی همسایه ها رو عاصی کرده بود یادمه بابام بهم میگفت میان باباتو میبرن زندانا تا من یه کم بهتر شدم البته یه کما.......
با عروسک اصلا حال نمیکردم مامانمو زور میکردم میرفت بچه های همسایه ها رو میگرفت با هاشون بازی می کردم البته فقط خودم میدونم و خدا و اون طفل معصوم که چقده اذیتش میکردم!!!
گاهیم چادر گل گلی سرم میکردم و میرفتم سر کوچه آلاسکا بخرم
یه بارم یه بچه کبوتر از بعد قضا تو خونمون افتاده بود مگه میزاشتم مامانش ببردش آورده بودمش تو خونه براش لباس می دوختم بعد دو سه روز وقتی حواسم نبود مامانم گذاشتش لب دیوار.......... من یادمه خیلی دعواش کردم مامانمو
خلاصه ........... خیلی شیطونی کردم اما الان نه !!!
خیلی عوض شدم هرکی منو میبینه کارامو که یادم میندازه خیلی شرمگین میشم همیشه هم بهم میگن تو همونی؟؟!!
ولی خوشحالم ازینکه تو سن بچگی واقعا بچگی کردم ................
بازی ها و اخلاقای بچه های الانو دوست ندارم
آره دیگه.
ای بیمعرفت. یعنی ماشینه خودم خیلی زشت بوداین ماشینه خوشل ترههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
نه نه ولی خو این فانتزیهای بیمعرفت. یعنی ماشینه خودم خیلی زشت بود
نه نه ولی خو این فانتزیه
آهااوووووووو. باشه شما میگی این بهتره حتما بهتره دیگه
وقتی بچه بودم داییم خیلی باهام بازی میکرد و ی جورایی بازی ک نه اذیتم میکرد
وقتی میخوردم زمین میگفت: اشکال نداره بزرگ میشی یادت میره
الان بزرگ شدم هر وقت زمین میخورم اشک تو چشام جمع میشه و تو دلم میگم دایی من بزرگ شدم ولی ولی تو نیستی که ببینی فسقلیت خانمی شده برا خودش
وقتی بچه بودم داییم خیلی باهام بازی میکرد و ی جورایی بازی ک نه اذیتم میکرد
وقتی میخوردم زمین میگفت: اشکال نداره بزرگ میشی یادت میره
الان بزرگ شدم هر وقت زمین میخورم اشک تو چشام جمع میشه و تو دلم میگم دایی من بزرگ شدم ولی ولی تو نیستی که ببینی فسقلیت خانمی شده برا خودش
بزرگ میشی یادت میره
اتفاقا من اصلا کفش پاشنه بلند نمیپوشمخب انقدر کفش پاشنه بلند نپوش
آره بزرگ میشم یادم میره ولی الان بزرگ شدمو...
اتفاقا من اصلا کفش پاشنه بلند نمیپوشم
اولین باری هم که کفش پاشنه بلند خریدم عید امسال بود که زد و پام شکست الانم دیگه نمیپوشم