تو خود رااز آن در چه انداختی
که چه را ز ره باز نشناختی
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان
در دیاری که دگر نیست کسی یار کسینازم به زبانی که حقیقت می گفت
راکد نشد و طعنه ی لکنت نکشید
اشک در چشمان من طوفان غم دارد به دلیار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یا تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دوراشک در چشمان من طوفان غم دارد به دل
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز دل
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست
لحظه ديدار نزديك است .تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنممنم من سنگ تيپا خورده رنجور منم ميهمان هر شبت لولي وش مغموم...
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم
مرا ميبيني هردم
زيادت ميكني دردم
نميداني مگر دردم؟
یاد باد ان ک ز ما وقت سفر یاد نکرد .....دل غم دیده ی ما را ب وداعی شاد نکرد ....مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی:
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی
در اتاق كوچكم پا مي نهدیاد باد ان ک ز ما وقت سفر یاد نکرد .....دل غم دیده ی ما را ب وداعی شاد نکرد ....
در این بهار تازه که گل ها شکفته اندیاد باد ان ک ز ما وقت سفر یاد نکرد .....دل غم دیده ی ما را ب وداعی شاد نکرد ....
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |