غریب مادر یا امام حسن مجتبی (ع)

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم الله الرحمن الرحیم

:(قربان غریبیت آقا که تو باشگاه مهندسان هم غریبی:(

دوستان عزیز میخواییم تایپیکی درست کنیم که شایسته نوه رسول الله باشه که حداقل آقا امام حسن تو این باشگاه غریب نباشه

دوستان گلم هرجور که در توانتون هست اینجارو گرم کنین
با شعر ، زندگی نامه ، عکس و ....
:gol:باشد تا مرحمی باشد بر دل آقامون حضرت بقیه الله العظم (ع):gol:
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
نام‌گذاری امام حسن مجتبی(ع)

نام‌گذاری امام حسن مجتبی(ع)

داستان ولادت به گونه‏اى كه در روايات شيخ صدوق(ره)در امالى و علل و عيون اخبار الرضا(ع)و روايات ديگر محدثين شيعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روايت‏شده اين گونه است كه فرمود:
چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنيا آورد، به پدرش على(ع)عرض كرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من چنان نيستم كه در مورد نامگذارى او به رسول خدا پيشى گرفته و سبقت جويم.در اين وقت رسول خدا(ص)بيامد، و آن كودك را در پارچه زردى پيچيده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم كه او را در پارچه زردنپيچيد؟سپس آن پارچه را به كنارى افكند و پارچه سفيدى گرفته و كودك را در آن پيچيد، آنگاه رو به على(ع)كرده فرمود: آيا او را نامگذارى كرده‏اى؟
عرض كرد: من در نامگذارى وى به شما پيشى نمى‏گرفتم!
رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمى‏جويم!
در اين وقت‏خداى تبارك و تعالى به جبرئيل وحى فرمود كه براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبريك و تهنيت گوى و به وى بگو: براستى كه على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!
جبرئيل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنيت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارك و تعالى تو را مامور كرده كه او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسيد: نام پسر هارون چيست؟عرض كرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض كرد: نامش را«حسن‏»بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن ناميد... (2)
و در برابر اين روايت، روايات ديگرى هم در كتابهاى علماى شيعه و اهل سنت آمده كه چون حسن(ع)به دنيا آمد، على(ع)او را«حرب‏»ناميد، و چون رسول خدا(ص)اطلاع يافت‏به على(ع)دستور داد آن نام را به‏«حسن‏»تغيير دهد... (3)
و يا اينكه على(ع)نام اين نوزاد را«حمزه‏»گذارد و چون حسين به دنيا آمد نام او را«جعفر»گذارد، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)راطلبيده و به او فرمود: به من دستور داده شده كه نام اين فرزند خود را تغيير دهم، سپس به على(ع)دستور داد كه نام آن دو را«حسن‏»و«حسين‏»بگذارد، و على(ع)نيز به دستور آن حضرت عمل كرد... (4)
ولى همان گونه كه صاحب كشف الغمه گفته است، اين مطلب بعيد به نظر مى‏رسد، و خلاف مشهور و ضعيف است، و مشهور همان است كه در روايت‏بالا ذكر شد، و باقر شريف در كتاب حياة الحسن اين گونه روايات را از موضوعات و جعليات دانسته و دليلهايى بر اين مطلب ذكر كرده كه بهتر است‏براى اطلاع بيشتر به همان كتاب مراجعه نماييد. (5)
و در روايات بسيارى از طريق اهل سنت آمده كه اين دو نام شريف‏«حسن‏»و«حسين‏»در جاهليت‏سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن يكى از آن روايات كه طبرى در كتاب ذخائر العقبى روايت كرده، اين گونه است كه عمران بن سليمان گفته:
«الحسن و الحسين اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سميت‏بهما فى الجاهلية‏» (6)
(حسن و حسين دو نام از نامهاى اهل بهشت است كه در زمان جاهليت‏سابقه نداشته است.)
انجام مراسم دينى و سنتهاى مذهبى
از جمله سنتهاى اسلامى درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست كه رسول خدا(ص)اين سنت را درباره اين نوزاد عزيز انجام داد، و پس از اينكه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش‏اذان و در گوش چپ او اقامه گفت (7) .
و نيز براى نوزاد جديد عقيقه كرد(يعنى گوسفندى براى او قربانى كرد (8) و يك ران آن را به قابله داد، و در برخى از روايات است كه اين كار را در روز هفتم انجام داد (9) .
و در روايت كلينى(ره)در كافى اين گونه است كه پس از عقيقه اين دعا را خواند:
«...بسم الله عقيقة عن الحسن‏»
(به نام خدا اين عقيقه‏اى است از حسن...)
و به دنبال آن نيز اين دعا را خواند:
«اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاءا لمحمد و آله‏» (10)
(خدايا استخوان آن در برابر استخوان اين نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وى، و خونش در برابر خون او، و مويش در برابر موى او، خدايا آن را وسيله حفاظتى براى محمد و خاندانش قرار ده.)
و همچنين رسول خدا(ص)دستور داد موى سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد«خلوق‏»-كه نوعى عطر مخلوط بوده-ماليد، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شيوه معمول آن زمان كه خون بر سر نوزاد مى‏ماليدند به اسماء كه راوى حديث است فرمود: «يا اسماء الدم فعل الجاهلية‏»
(اى اسماء ماليدن خون بر سر نوزاد از كارهاى زمان جاهليت است!)
و در پاره‏اى از روايات اهل سنت آمده كه در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نيز انجام شد (11) ، ولى ظاهر روايات شيعه آن است كه از جمله مختصات ائمه دين(ع)آن بوده كه‏«مختون‏»(يعنى ختنه شده)به دنيا مى‏آمدند، جز آنكه به عنوان استحباب و سنت، صورتى (12) از اين كار را انجام مى‏دادند... (13)
و از جمله سنتهاى نوزاد در اسلام تعويذ او به دعاست، يعنى براى سلامتى و حفظ او از چشم زخم و شياطين جنى و انسى به وسيله خواندن يا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا مى‏سپارند.
و طبق روايات بسيارى كه در كتابهاى شيعه و اهل سنت آمده، رسول خدا(ص)دو فرزند خود حسن و حسين(ع)را به اين دعا تعويذ فرمود:
«اعيذ كما بكلمات الله التامة من كل شيطان وهامة و من كل عين لامة‏» (14)
(شما را پناه مى‏دهم به كلمات تامه و كامله پروردگار از هر شيطان بدخواهى و از هر چشم زخمى.)
و در روايت ديگرى است كه اين گونه مى‏فرمود:
«اعيذ كما من عين العاين و نفس النافس‏» (15)
(شما را پناه مى‏دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)
كنيه و القاب
و از جمله آداب و سنتهاى ولادت نوزاد پس از نامگذارى، تعيين كنيه‏براى اوست كه طبق حديثى، امام باقر(ع)فرمود:
«انا لنكنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان يلحق بهم‏» (16)
(ما براى فرزندانمان در كودكى كنيه قرار مى‏دهيم، از ترس آنكه مبادا در بزرگى دچار لقبهاى ناخوشايند گردند.)
و كنيه آن حضرت بر طبق روايات بسيارى‏«ابو محمد»بوده و كنيه ديگرى نداشته است.
و اما القاب آن حضرت بدين شرح است: سبط، زكى، مجتبى، سيد، تقى، طيب، ولى...
و مرحوم اربلى در كتاب كشف الغمة پس از نقل كنيه و القاب آن حضرت از روى كتابهاى اهل سنت گفته است: مشهورترين اين القاب‏«تقى‏»است و بهترين و شايسته‏ترين آنها همان است كه رسول خدا(ص)او را بدان ملقب فرمود و آن‏«سيد»است. (17)
پى‏نوشت‏ها:
1.مستدرك حاكم، ج 3، ص 169، اسد الغابه، ج 2، ص 9، اكمال الرجال خطيب تبريزى، ص 627، حياة الامام الحسن، ج 1، ص 59.
2.بحار الانوار، ج 43، ص 238، و به همين مضمون روايات بسيارى در كتب اهل سنت نقل شده كه بيشتر آنها در ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 492 به بعد ذكر شده است.
3.بحار الانوار، ج 43، ص 251، حياة الحسن باقر شريف، ج 1، ص 63، ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 501-492.
4.بحار الانوار، ج 43، ص 255، ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 498.
5.حياة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.
6.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 488 و حياة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.و در مناقب ابن شهرآشوب از عمران بن سليمان و عمرو بن ثابت نقل كرده كه گفته‏اند: «ان الحسن و الحسين اسمان من اسامى اهل الجنة و لم يكونا فى الدنيا»
7.بحار الانوار، ج 43، ص 239، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 391، صحيح ترمذى، ج 1، ص 286، صحيح ابى داود، ج 33، ص 214، احقاق الحق، ج 11، صص 8-6.
8.و در برخى از روايات شيعه و اهل سنت آمده كه دو گوسفند براى حسن(ع)و دو گوسفند براى حسين(ع)قربانى كرد، ولى روايت‏يك گوسفند مشهورتر و از نظر سند هم قوى‏تر از روايات ديگر است، چنانچه در حياة الامام الحسن نيز بدان تصريح كرده است.
9 و 10.بحار الانوار، ج 43، صص 239 و 250 و 257.حياة الامام، ج 1، ص 64.ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 17-511.
11.نور الابصار، ص 108، و ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 519 به نقل از مفتاح النجا بدخشى.
12.و به تعبير روايات‏«امرار موسى‏»مى‏كرده‏اند.
13.سفينة البحار، ج 1، ص 379.
14.سفينه، ج 2، ص 287 و ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 520 و 524 و 527.
15.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 527.
16.حياة الامام الحسن(ع)، ج 1، ص 65.
17.بحار الانوار، ج 43، ص 255.
برگرفته از:
«زندگانى امام حسن مجتبى عليه السلام»، سيد هاشم رسولى محلاتى
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
لاله‌اى بود كه با داغ جگر سوخته بود
آتشى در دل سودا زده افروخته بود
شرم دارم كه بگویم تن مسموم تو را
خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود
راز دل را همه با همسر خود مى‌گویند
حسن از همسر خودكامه خود سوخته بود
جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان
در لگن خون دلى ریخت كه اندوخته بود
ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و مِحن
صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود

اخوان كاشانى، تائب
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
ذکر نزول عطا، یا حسن و یا حسین
علت لطف خدا، یا حسن و یا حسین

تا که خدایی شوم، کرب و بلایی شوم
می زنم از دل صدا، یا حسن و یا حسین

بانی اشک دو چشم، رحمت جاری حق
آبروی چشم ها، یا حسن و یا حسین

قبلة حاجات ما، اوج عبادات ما
روح مناجات ما، یا حسن و یا حسین

یکی بدون حرم، یکی بدون کفن
سرم فدای شما، یا حسن و یا حسین

هر دو شهید مادر، هر دو غریب مادر
کشتة یک ماجرا، یا حسن و یا حسین

حسن امام حسین، حسین اسیر حسن
هردو به هم مبتلا، یا حسن و یا حسین

تاب و قرار زینب، ذکر فرار زینب
در وسط شعله ها، یا حسن و یا حسین

***علی اکبر لطیفیان***
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل کرده در زمین، کرم آسمانیت
آغوش باز می رسد از مهربانیت

حالا بیا و سفره مینداز سفره دار
حالت خراب می شود و ناتوانیت

دارد مرا شبیه خودت پیر می کند
جان برده از تمام تنم نیمه جانیت

یوسف ترین سلاله ی تنها تر از همه
سبزی رسیده تا به لب ارغوانیت

این گرد پیری از اثر خاک کوچه است
بر موی تو نشسته ز فصل جوانیت

باید که گفت هیئت سیار مادری
خرج عزا شدی و خدای تو بانیت

زهر از حرارت جگرت آب می شود
می گرید از شرار غم ناگهانیت

زینب به پای تشت تو از دست می رود
رو می شود جراحت زخم نهانیت

آقای زهر خورده چرا تیر می خوری؟
چیزی نمانده از بدن استخوانیت

***محمد امین سبکبار***
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
تولد و کودکی امام حسن

تولد و کودکی امام حسن

تولد و كودكى‌
امام‌ حسن‌ (ع‌) فرزند امير مؤمنان‌ على‌ بن‌ ابيطالب‌ و مادرش‌ مهتر زنان‌ فاطمه‌زهرا دختر پيامبر خدا (ص‌) است‌. امام‌ حسن‌ (ع‌) در شب‌ نيمه‌ ماه‌ رمضان‌ سال‌ سوم‌ هجرت‌ در مدينه‌ تولد يافت‌. وى‌
نخستين‌ پسرى‌ بود كه‌ خداوند متعال‌ به‌ خانواده‌ على‌ و فاطمه‌ عنايت‌ كرد.
رسول‌ اكرم‌ (ص‌) بلا فاصله‌ پس‌ از ولادتش‌، او را گرفت‌ و در گوش‌ چپش‌ اقامه‌ گفت‌. سپس‌ براى‌ او بار گوسفندى‌ قربانى‌ كرد، سرش‌ را تراشيد و هموزن‌ موى‌ سرش‌ - كه‌ يك‌ درم‌ و چيزى‌ افزون‌ بود - نقره‌ به‌ مستمندان‌ داد. پيامبر (ص‌) دستور داد تا سرش‌ را عطر آگين‌ كنند و از آن‌ هنگام‌ آيين‌ عقيقه‌ و صدقه‌ دادن‌ به‌ هموزن‌ موى‌ سر نوزاد سنت‌ شد. اين‌ نوزاد را " حسن‌ " نام‌ داد و اين‌ نام‌ در جاهليت‌ سابقه‌ نداشت‌.
كنيه‌ او را ابومحمد نهاد و اين‌ تنها كنيه‌ اوست‌. لقب‌ هاى‌ او سبط، سيد، زكى‌، مجتبى‌ است‌ كه‌ از همه‌ معروفتر "مجتبى‌" مى‌باشد. پيامبر اكرم‌ (ص‌) به‌ حسن‌ و برادرش‌ حسين‌ علاقه‌ خاصى‌ داشت‌ و بارها مى‌فرمود كه‌ حسن‌ و حسين‌ فرزندان‌ منند و به‌ پاس‌ همين‌ سخن‌ على‌ به‌ ساير فرزندان‌ خود مى‌فرمود : " شما فرزندان‌ من‌ هستيد و حسن‌ و حسين‌ فرزندان‌ پيغمبر خدايند ".
امام‌ حسن‌ هفت‌ سال‌ و خرده‌اى‌ زمان‌ جد بزرگوارش‌ را درك‌ نمود و در آغوش‌ مهر آن‌ حضرت‌ بسر برد و پس‌ از رحلت‌ پيامبر (ص‌) كه‌ با رحلت‌ حضرت‌ فاطمه‌ دو ماه‌ يا سه‌ ماه‌ بيشتر فاصله‌ نداشت‌، تحت‌ تربيت‌ پدر بزرگوار خود قرار گرفت‌.
امام‌ حسن‌ (ع‌) پس‌ از شهادت‌ پدر بزرگوار خود به‌ امر خدا و طبق‌ وصيت‌ آن‌ حضرت‌، به‌ امامت‌ رسيد و مقام‌ خلافت‌ ظ‌اهرى‌ را نيز اشغال‌ كرد، و نزديك‌ به‌ شش‌ ماه‌ به‌ اداره‌ امور مسلمين‌ پرداخت‌. در اين‌ مدت‌، معاويه‌ كه‌ دشمن‌ سرسخت‌ على‌ (ع‌) و خاندان‌ او بود و سالها به‌ طمع‌ خلافت‌ ( در آغاز به‌ بهانه‌ خونخواهى‌ عثمان‌ و در آخر آشكارا به‌ طلب‌ خلافت‌ ) جنگيده‌ بود، به‌ عراق‌ كه‌ مقر خلافت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) بود لشكر كشيد و جنگ‌ آغاز كرد.
امام‌ حسن‌ (ع‌) از جهت‌ منظر و اخلاق‌ و پيكر و بزرگوارى‌ به‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) بسيار مانند بود. وصف‌ كنندگان‌ آن‌ حضرت‌ او را چنين‌ توصيف‌ كرده‌ اند: " داراى‌ رخسارى‌ سفيد آميخته‌ به‌ اندكى‌ سرخى‌، چشمانى‌ سياه‌، گونه‌اى‌ هموار، محاسنى‌ انبوه‌، گيسوانى‌ مجعد و پر، گردنى‌ سيمگون‌، اندامى‌ متناسب‌، شانه‌يى‌ عريض‌، استخوانى‌ درشت‌، ميانى‌ باريك‌، قدى‌ ميانه‌، نه‌ چندان‌ بلند و نه‌ چندان‌ كوتاه‌. سيمايى‌ نمكين‌ و چهره‌اى‌ در شمار زيباترين‌ و جذاب‌ ترين‌ چهره‌ها ". ابن‌ سعد گفته‌ است‌ كه‌ " حسن‌ و حسين‌ به‌ ريگ‌ سياه‌، خضاب‌ مى‌كردند
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
کمالات انسانی امام حسن

کمالات انسانی امام حسن

کمالات انسانی
امام‌ حسن‌ (ع‌) در كمالات‌ انسانى‌ يادگار پدر و نمونه‌ كامل‌ جد بزرگوار خودبود. تا پيغمبر (ص‌) زنده‌ بود، او و برادرش‌ حسين‌ در كنار آن‌ حضرت‌ جاى‌ داشتند، گاهى‌ آنان‌ را بر دوش‌ خود سوار مى‌كرد و مى‌بوسيد و مى‌بوييد.
از پيغمبر اكرم‌ (ص‌) روايت‌ كرده‌اند كه‌ درباره‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ (ع‌) مى‌فرمود: اين‌ دو فرزند من‌، امام‌ هستند خواه‌ برخيزند و خواه‌ بنشينند ( كنايه‌ از اين‌ كه‌ در هر حال‌ امام‌ و پيشوايند ).
امام‌ حسن‌ (ع‌) بيست‌ و پنج‌ بار حج‌ كرد، پياده‌، درحالى‌ كه‌ اسبها نجيب‌ را با او يدك‌ مى‌كشيدند. هرگاه‌ از مرگ‌ ياد مى‌كرد مى‌گريست‌ و هر گاه‌ از قبر ياد مى‌كرد مى‌گريست‌، هر گاه‌ به‌ ياد ايستادن‌ به‌ پاى‌ حساب‌ مى‌افتاد آن‌ چنان‌ نعره‌ مى‌زد كه‌ بيهوش‌ مى‌شد و چون‌ به‌ ياد بهشت‌ و دوزخ‌ مى‌افتاد، همچون‌ مار گزيده‌ به‌ خود مى‌پيچيد.
از خدا طلب‌ بهشت‌ مى‌كرد و به‌ او از آتش‌ جهنم‌ پناه‌ مى‌برد. چون‌ وضو مى‌ساخت‌ و به‌ نماز مى‌ايستاد، بدنش‌ به‌ لرزه‌ مى‌افتاد و رنگش‌ زرد مى‌شد. سه‌ نوبت‌ دارائيش‌ را با خدا تقسيم‌ كرد و دو نوبت‌ از تمام‌ مال‌ خود براى‌ خدا گذشت‌. گفته‌ اندك‌: "اما حسن‌ (ع‌) در زمان‌ خودش‌ عابد ترين‌ و بى‌ اعتنا ترين‌ مردم‌ به‌ زيور دنيا بود".
در سرشت‌ و طينت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) برترين‌ نشانه‌هاى‌ انسانيت‌ وجود داشت‌. هركه‌ او را مى‌ديد به‌ ديده‌اش‌ بزرگ‌ مى‌آمد و هر كه‌ با او آميزش‌ داشت‌ بدو محبت‌ مى‌ورزيد و هر دوست‌ يا دشمنى‌ كه‌ سخن‌ يا خطبه‌ او را مى‌شنيد، به‌ آسانى‌ درنگ‌ مى‌كرد
تا او سخن‌ خود را تمام‌ كند و خطبه‌اش‌ را به‌ پايان‌ برد. محمد بن‌ اسحاق‌ گفت‌: پس‌ از رسول‌ خدا (ص‌) هيچكس‌ از حيث‌ آبرو و بلندى‌ قدر به‌ حسن‌ بن‌ على‌ نرسيد. بر در خانه‌ فرش‌ مى‌گستردند و چون‌ از خانه‌ بيرون‌ مى‌آمد و آنجا مى‌نشست‌ راه‌ بسته‌ مى‌شد و به‌ احترام‌ او كسى‌ از برابرش‌ عبور نمى‌كرد و او چون‌ مى‌فهميد، برمى‌خاست‌ و به‌ خانه‌ مى‌رفت‌ و آن‌ گاه‌ مردم‌ رفت‌ و آمد مى‌كردند". در راه‌ مكه‌ از مركبش‌ فرود آمد و پياده‌ به‌ راه‌ رفتن‌ ادامه‌ داد. در كاروان‌ همه‌ از او پيروى‌ كردند حتى‌ سعد بن‌ ابى‌ وقاص‌ پياده‌ شد و در كنار آن‌ حضر ت‌ راه‌ افتاد.
ابن‌ عباس‌ كه‌ از امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌ (ع‌) مسن‌ تر بود، ركاب‌ اسبشان‌ را مى‌گرفت‌ و بدين‌ كار افتخار مى‌كرد و مى‌گفت‌: اينها پسران‌ رسول‌ خدايند.
با اين‌ شأن‌ و منزلت‌، تواضعش‌ چنان‌ بود كه‌: روزى‌ بر عده‌اى‌ مستمند مى‌گذشت‌، آنها پاره‌هاى‌ نان‌ را بر زمين‌ نهاده‌ و خود روى‌ زمين‌ نشسته‌ بودند و مى‌خوردند، چون‌ حسن‌ بن‌ على‌ را ديدند گفتند: "اى‌ پسر رسول‌ خدا بيا با ما هم‌ غذا شو". امام‌ حسن‌ (ع‌) فورا از مركب‌ فرود آمد و گفت‌:" خدا متكبرين‌ را دوست‌ نمى‌ دارد". و با آنان‌ به‌ غذا خوردن‌ مشغول‌ شد. آنگاه‌ آنها را به‌ ميهمانى‌ خود دعوت‌ كرد، هم‌ غذا به‌ آنان‌ داد و هم‌ پوشاك‌ . در جود و بخشش‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) داستانها گفته‌اند. از جمله‌ مدائنى‌ روايت‌ كرده‌ كه‌: حسن‌ و حسين‌ و عبدالله‌ بن‌ جعفر به‌ راه‌ حج‌ مى‌رفتند. توشه‌ و تنخواه‌ آنان‌ گم‌
شد. گرسنه‌ و تشنه‌ به‌ خيمه‌اى‌ رسيدند كه‌ پير زنى‌ در آن‌ زندگى‌ مى‌كرد. از او آب‌ طلبيدند. گفت‌ اين‌ گوسفند را بدوشيد وشير آن‌ را با آب‌ بياميزيد و بياشاميد.
چنين‌ كردند. سپس‌ از او غذا خواستند. گفت‌ همين‌ گوسفند را داريم‌ بكشيد و بخوريد. يكى‌ از آنان‌ گوسفند را ذبح‌ كرد و از گوشت‌ آن‌ مقدارى‌ بريان‌ كرد و همه‌ خوردند و سپس‌ همانجا به‌ خواب‌ رفتند. هنگام‌ رفتن‌ به‌ پير زن‌ گفتند: ما از قريشيم‌ به‌ حج‌ مى‌رويم‌. چون‌ باز گشتيم‌ نزد ما بيا با تو به‌ نيكى‌ رفتار خواهيم‌ كرد. و رفتند.
شوهر زن‌ كه‌ آمد و از جريان‌ خبر يافت‌، گفت‌: واى‌ بر تو گوسفند مرا براى‌ مردمى‌ ناشناس‌ مى‌كشى‌ آنگاه‌ مى‌گويى‌ از قريش‌ بودند؟ روزگارى‌ گذشت‌ و كار بر پير زن‌ سخت‌ شد، از آن‌ محل‌ كوچ‌ كرد و به‌ مدينه‌ عبورش‌ افتاد. حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) او را ديد و شناخت‌. پيش‌ رفت‌ و گفت‌: مرا مى‌شناسى‌؟ گفت‌ نه‌. گفت‌: من‌ همانم‌ كه‌ در فلان‌ روز مهمان‌ تو شدم‌. و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به‌ او دادند.
آن‌ گاه‌ او را نزد برادرش‌ حسين‌ بن‌ على‌ فرستاد. آن‌ حضرت‌ نيز همان‌ اندازه‌ به‌ او بخشش‌ فرمود. او را نزد عبد الله‌ بن‌ جعفر فرستاد او نيز عطايى‌ همانند آنان‌ به‌ او داد.
حلم‌ و گذشت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) چنان‌ بود كه‌ به‌ گفته‌ مروان‌، با كوهها برابرى‌ مى‌كرد
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيعت‌ مردم‌ با حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)

بيعت‌ مردم‌ با حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)

بيعت‌ مردم‌ با حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌)
هنگاميكه‌ حادثه‌ دهشتناك‌ ضربت‌ خوردن‌ على‌ (ع‌) در مسجد كوفه‌ پيش‌ آمد و مولى‌(ع‌) بيمار شد به‌ حسن‌ دستور كه‌ در نماز بر مردم‌ امامت‌ كند، و در آخرين‌ لحظات‌ زندگى‌، او را به‌ اين‌ سخنان‌ وصى‌ خود قرار داد: " پسرم‌! پس‌ از من‌، تو صاحب‌ مقام‌ و صاحب‌ خون‌ منى‌ ". و حسين‌ و محمد و ديگر فرزندانش‌ و رؤساى‌ شيعه‌ و بزرگان‌ خاندانش‌ را بر اين‌ وصيت‌ گواه‌ ساخت‌ و كتاب‌ و
سلاح‌ خود را به‌ او تحويل‌ داد و سپس‌ فرمود: " پسرم‌! رسول‌ خدا دستور داده‌ است‌ كه‌ تو را وصى‌ خود سازم‌ و كتاب‌ و سلاحم‌ را به‌ تو تحويل‌ دهم‌ . همچنانكه‌ آن‌ حضرت‌ مرا وصى‌ خود ساخته‌ و كتاب‌ و سلاحش‌ را به‌ من‌ داده‌ است‌ و مرا مأمور كرده‌ كه‌ به‌ تو دستور دهم‌ در آخرين‌ لحظات‌ زندگيت‌، آنها را به‌ برادرت‌ حسين‌ بدهى‌". امام‌ حسن‌ (ع‌) به‌ جمع‌ مسلمانان‌ درآمد و بر فراز منبر پدرش‌ ايستاد. خواست‌ درباره‌ فاجعه‌ بزرگ‌ شهادت‌ پدرش‌، على‌ عليه‌ السلام‌ با مردم‌ سخن‌ بگويد. آنگاه‌ پس‌ از حمد و ثناى‌ بر خداوند متعال‌ و رسول‌ مكرم‌ (ص‌) چنين‌ گفت‌: " همانا دراين‌ شب‌ آن‌ چنان‌
كسى‌ وفات‌ يافت‌ كه‌ گذشتگان‌ بر او سبقت‌ نگرفته‌اند و آيندگان‌ بدو نخواهند رسيد".
و آن‌ گاه‌ درباره‌ شجاعت‌ و جهاد و كوشش‌ هائى‌ كه‌ على‌ (ع‌) در راه‌ اسلام‌ انجام‌ داد و پيروزيها كه‌ در جنگها نصيب‌ وى‌ شد، سخن‌ گفت‌ و اشاره‌ كرد كه‌ از مال‌ دنيا در دم‌ مرگ‌ فقط هفتصد درهم‌ داشت‌ از سهميه‌اش‌ از بيت‌ المال‌، كه‌ مى‌خواست‌ با آن‌ خدمتكارى‌ براى‌ اهل‌ و عيال‌ خود تهيه‌ كند. در اين‌ موقع‌ در مسجد جامع‌ كه‌ مالامال‌ از جمعيت‌ بود، عبيدالله‌ بن‌ عباس‌ بپاخاست‌ و مردم‌ را به‌ بيعت‌ با حسن‌ بن‌ على‌ تشويق‌ كرد. مردم‌ با شوق‌ و رغبت‌ با امام‌ حسن‌ بيعت‌ كردند. واين‌ روز، همان‌ روز وفات‌ پدرش‌، يعنى‌ روز بيست‌ و يكم‌ رمضان‌ سال‌ چهلم‌ از هجرت‌ بود.
مردم‌ كوفه‌ و مدائن‌ و عراق‌ و حجاز و يمن‌ همه‌ با ميل‌ با حسن‌ بن‌ على‌ بيعت‌ كردند جز معاويه‌ كه‌ خواست‌ از راهى‌ ديگر برود و با او همان‌ رفتارى‌ پيش‌ گيرد كه‌ باپدرش‌ پيش‌ گرفته‌ بود.
پس‌ از بيعت‌ مردم‌، به‌ ايراد خطبه‌اى‌ پرداخت‌ و مردم‌ را به‌ اطاعت‌ اهل‌ بيت‌ پيغمبر (ص‌) كه‌ يكى‌ از دو يادگار گران‌ وزن‌ و در رديف‌ قرآن‌ كريم‌ هستند تشويق‌ فرمود، و آنها را از فريب‌ شيطان‌ و شيطان‌ صفتان‌ بر حذر داشت‌.
بارى‌، روش‌ زندگى‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) در دوران‌ اقامتش‌ در كوفه‌ او را قبله‌ نظر و محبوب‌ دلها و مايه‌ اميد كسان‌ ساخته‌ بود. حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) شرايط رهبرى‌ را در خود جمع‌ داشت‌ زيرا اولا فرزند رسول‌ خدا (ص‌) بود و دوستى‌ او يكى‌ از شرايط ايمان‌ بود، ديگر آنكه‌ لازمه‌ بيعت‌ با او اين‌ بود كه‌ از او فرمانبردارى‌ كنند.
امام‌ (ع‌) كارها را نظم‌ داد و واليان‌ براى‌ شهرها تعيين‌ فرمود و انتظام‌ امور را بدست‌ گرفت‌. اما زمانى‌ نگذشت‌ كه‌ مردم‌ چون‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) را مانند پدرش‌ در اجراى‌ عدالت‌ و احكام‌ و حدود اسلامى‌ قاطع‌ ديدند، عده‌ زيادى‌ ازافراد با نفوذ به‌ توطئه‌هاى‌ پنهانى‌ دست‌ زدند و حتى‌ در نهان‌ به‌ معاويه‌ نامه‌ نوشتند و او را به‌ حركت‌ به‌ سوى‌ كوفه‌ تحريك‌ نمودند، و ضمانت‌ كردند كه‌ هرگاه‌ سپاه‌ او به‌ اردوگاه‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) نزديك‌ شود، حسن‌ را دست‌ بسته‌ تسليم‌ او مى‌كنند يا ناگهان‌ او را بكشند.
خوارچ‌ نيز بخاطر وحدت‌ نظرى‌ كه‌ در دشمنى‌ با حكومت‌ هاشمى‌ داشتند در اين‌ توطئه‌ها با آنها همكارى‌ كردند. در برابر اين‌ عده‌ منافق‌، شيعيان‌ على‌ (ع‌) و جمعى‌ از مهاجر و انصار بودند كه‌
به‌ كوفه‌ آمده‌ و در آنجا سكونت‌ اختيار كرده‌ بودند. اين‌ بزرگمردان‌ مراتب‌ اخلاص‌ و صميميت‌ خود را در همه‌ مراحل‌ - چه‌ در آغاز بعد از بيعت‌ و چه‌ در زمانى‌ كه‌ امام‌ (ع‌) دستور جهد داد ثابت‌ كردند.
امام‌ حسن‌ (ع‌) وقتى‌ طغيان‌ و عصيان‌ معاويه‌ را در برابر خود ديد يا نامه‌هايى‌ او را به‌ اطاعت‌ عدم‌ توطئه‌ و خونريزى‌ فرا خواند ولى‌ معاويه‌ در جواب‌ امام‌ (ع‌) تنها به‌ اين‌ امر استدلال‌ مى‌ كرد كه‌ : من‌ درحكومت‌ از تو با سابقه‌تر و در ا ين‌ امر آزموده‌ تر و به‌ سال‌ از تو بزرگترم‌ همين‌ و ديگر هيچ‌ !
گاه‌ معاويه‌ در نامه‌هاى‌ خود با اقرار به‌ شايستگى‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) مى‌ نوشت‌: " پس‌ از من‌ خلافت‌ از آن‌ توست‌ زيرا تو از هر كس‌ بدان‌ سزاوار ترى‌ " و در آخرين‌ جوابى‌ كه‌ به‌ فرستادگان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) داد اين‌ بود كه‌ " برگردند، ميان‌ ما و شما بجز شمشير نيست‌".
و بدين‌ ترتبيب‌ دشمنى‌ و سركشى‌ از طرف‌ معاويه‌ شروع‌ شد و او بود كه‌ با امام‌ زمانش‌ گردنكشى‌ آغاز كرد. معاويه‌ با توطئه‌هاى‌ زهرآگين‌ و انتخاب‌ موقع‌ مناسب‌ موقع‌ مناسب‌ و ايجاد روح‌ اخلالگرى‌ و نفاق‌، توفيق‌ يافت‌. او با خريدارى‌ وجدانها پست‌ و پراكندن‌ انواع‌ دروغ‌ و انتشار روحيه‌ يأس‌ و در مردم‌ سست‌ ايمان‌، را به‌ نفع‌ خود فراهم‌ مى‌كرد و از سوى‌ ديگر، همه‌ سپاهايانش‌ را به‌ بسيج‌ عمومى‌ فراخواند.
امام‌ حسن‌ (ع‌) نيز تصميم‌ خود را براى‌ پاسخ‌ به‌ ستيزه‌ جويى‌ معاويه‌ دنبال‌ كرد و رسما اعلان‌ جهاد داد. اگر در لشكر معاويه‌ كسانى‌ بودند كه‌ به‌ طمع‌ زر آمده‌ بودند و مزدور دستگاه‌ حكومت‌ شام‌ مى‌بودند، اما در لشكر امام‌ حسن‌ (ع‌) چهره‌ هاى‌ تابناك‌ شيعيانى‌ ديده‌ مى‌شد مانند حجر بن‌ عدى‌، ابو ايوب‌ انصارى‌، و عدى‌ بن‌ حاتم‌ ... كه‌ به‌ تعبير امام‌ (ع‌) " يك‌ تن‌ از آنان‌ افزون‌ از يك‌ لشكر بود ". اما در برابر اين‌ بزرگان‌، افراد سست‌ عنصرى‌ نيز بودند كه‌ جنگ‌ را با گريز جواب‌ مى‌ دادند، و در نفاق‌ افكنى‌ توانايى‌ داشتند، و فريفته‌ زر و زيور دنيا مى‌شدند. امام‌ حسن‌ (ع‌) از آغاز اين‌
ناهماهنگى‌ بيمناك‌ بود. مجموع‌ نيروهاى‌ نظامى‌ عراق‌ را 350 هزار نوشته‌اند. امام‌ حسن‌ (ع‌) در مسجد جامع‌ كوفه‌ سخن‌ گفت‌ و سپاهيان‌ را به‌ عزيمت‌ بسوى‌ " نخيله‌ " تحريض‌ فرمود. عدى‌ بن‌ خاتم‌ نخسين‌ كسى‌ بود كه‌ پاى‌ در ركاب‌ نهاد و فرمان‌ امام‌ را اطاعت‌ كرد. بسيارى‌ كسان‌ ديگر نيز از او پيروى‌ كردند.
امام‌ حسن‌ (ع‌) عبيد الله‌ بن‌ عباس‌ را كه‌ از خويشان‌ امام‌ و از نخستين‌ افرادى‌ بود كه‌ مردم‌ را به‌ بيعت‌ امام‌ تشويق‌ كرد، با دوازده‌ هزار نفر به‌ " مسكن‌ " كه‌ شمالى‌ ترين‌ نقطه‌ در عراق‌ هاشمى‌ بود اعزام‌ فرمود. اما وسوسه‌هاى‌ معاويه‌ او را تحت‌ تأثير قرار داد و مطمئن‌ ترين‌ فرمانده‌ امام‌ را، معاويه‌ در مقابل‌ يك‌ ميليون‌ درم‌ كه‌ نصفش‌ را نقد پرداخت‌ به‌ اردوگاه‌ خود كشاند. در نتيجه‌، هشت‌ هزار نفر از دوازده‌ هزار نفر سپاهى‌ نيز به‌ دنبال‌ او از به‌ اردوگاه‌ شتافتند و دين‌ خود را به‌ دنيا فروختند.
پس‌ از عبيد الله‌ بن‌ عباس‌، نوبت‌ فرماندهى‌ به‌ قيس‌ بن‌ سعد رسيد. لشكريان‌ معاويه‌ و منافقان‌ با شايعه‌ مقتول‌ شدن‌ او، روحيه‌ سپاهيان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) را ضعيف‌ نمودند. عده‌اى‌ از كارگزاران‌ معاويه‌ كه‌ به‌ (مدائن‌) آمدند و با امام‌ حسن‌ (ع‌) ملاقات‌ كردند، نيز زمزمه‌ پذيرش‌ صلح‌ را بوسيله‌ امام‌ (ع‌) در بين‌ مردم‌ شايع‌ كردند.
از طرفى‌ يكى‌ از خوارج‌ تروريست‌ نيزه‌اى‌ بر ران‌ حضرت‌ امام‌ حسن‌ زد. به‌ حدى‌ كه‌ استخوان‌ ران‌ آن‌ حضرت‌ آسيب‌ ديد و جراحتى‌ سخت‌ در ران‌ آن‌ حضرت‌ پديد آمد. بهر حال‌ وضعى‌ براى‌ امام‌ (ع‌) پيش‌ آمد كه‌ جز " صلح‌ " با معاويه‌، راه‌ حل‌ ديگرى‌ نماند.
بارى‌، معاويه‌ وقتى‌ وضع‌ را مساعد يافت‌، امام‌ حسن‌ (ع‌) پيشنهاد صلح‌ كرد. امام‌ حسن‌ براى‌ مشورت‌ با سپاهيان‌ خود خطبه‌اى‌ ايراد فرمود و آنها را به‌ جانبازى‌ و يا صلح‌ - يكى‌ از اين‌ دو راه‌ تحريك‌ و تشويق‌ فرمود. عده‌ زيادى‌ خواهان‌ صلح‌ بودند. عده‌ اى‌ نيز با زخم‌ زبان‌ امام‌ معصوم‌ را آزردند. سرانجام‌ پيشنهاد صلح‌ معاويه‌ مورد قبول‌ امام‌ حسن‌ واقع‌ شد، ولى‌ اين‌ فقط بدين‌ منظور بود كه‌ او را در قيد و بند شرايط و تعهداتى‌ گرفتار سازد كه‌ معلوم‌ بود كسى‌ چون‌ معاويه‌ دير زمانى‌ پاى‌ بند آن‌ تعهدات‌ نخواهد ماند، و در آينده‌ نزديكى‌ آنها را يكى‌ پس‌ از ديگرى‌ زير پاى‌ خواهد نهاد، و در نتيجه‌، ماهيت‌ ناپاك‌ معاويه‌ و عهد شكنى‌ هاى‌ او و عدم‌ پاى‌ بندى‌ او به‌ دين‌ و پيمان‌، بر همه‌ مردم‌ آشكار خواهد شد. و نيز امام‌ حسن‌ (ع‌) با پذيرش‌ صلح‌ از بردار كشى‌ و خونريزى‌ كه‌ هدف‌ اصلى‌ معاويه‌ بود و مى‌خواست‌ ريشه‌ شيعه‌ و شيعيان‌ آل‌ على‌ (ع‌) را بهر قيمتى‌ هست‌، قطع‌ كند، جلوگيرى‌ فرمود. بدين‌ صورت‌ چهره‌ تابناك‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) - همچنان‌ كه‌ جد بزرگوار رسول‌ الله‌ (ص‌) پيش‌ بينى‌ فرمود بود - بعنوان‌ " مصلح‌ اكبر" در افق‌ اسلام‌ نمودار شد. معاويه‌ در پيشنهاد صلح‌ هدفى‌ جز ماديات‌ محدود نداشت‌ و مى‌خواست‌ كه‌ بر حكومت‌ استيلا يابد.
اما امام‌ حسن‌ (ع‌) بدين‌ امر راضى‌ نشد مگر بدين‌ جهت‌ كه‌ مكتب‌ خود و اصول‌ فكرى‌ خود را از انقراض‌ محفوخ‌ بدارد و شيعيان‌ خود را از نابودى‌ برهاند. از شرطهايى‌ كه‌ در قرار داد صلح‌ آمده‌ بود اينهاست‌: معاويه‌ موظ‌ف‌ است‌ درميان‌ مردم‌ به‌ كتاب‌ و خدا و سنت‌ رسول‌ خدا (ص‌) و سيرت‌ خلفاى‌ شايسته‌ عمل‌ كند و بعد از خود كسى‌ را بعنوان‌ خليفه‌ تعيين‌ ننمايد و مكرى‌ عليه‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) و اولاد على‌ (ع‌) و شيعيان‌ آنها درهيچ‌ جاى‌ كشور اسلامى‌ نينديشد. و نيز سب‌ و لعن‌ بر على‌ (ع‌) را موقوف‌ دارد و ضرر و زيانى‌ به‌ هيج‌ فرد مسلمانى‌ نرساند.
بر اين‌ پيمان‌، خدا و رسول‌ خدا(ص‌) و عده‌ زيادى‌ را شاهد گرفتند. معاويه‌ به‌ كوفه‌ آمد با افراد تا قرارداد صلح‌ در حضور امام‌ حسن‌ (ع‌) اجرا شود و مسلمانان‌ در جريان‌ امر قرار گيرند. سيل‌ جمعيت‌ بسوى‌ كوفه‌ روان‌ شد.
ابتدا معاويه‌ بر منبر آمد و سخنى‌ چند گفت‌ از جمله‌ آنكه‌: " هان‌ اى‌ اهل‌ كوفه‌ مى‌پينداريد كه‌ به‌ خاطر نماز و روزه‌ و زكوة‌ وحج‌ با شما جنگيدم‌؟ با اينكه‌ مى‌دانسته‌ام‌ شما به‌ جنگ‌ بر خواستم‌ كه‌ بر شما حكمرانى‌ كنم‌ و زمام‌ امر شما را بدست‌ گيرم‌، و اينك‌ خدا مرا بدين‌ خواسته‌ نايل‌ آورد، هر چند شما خوش‌ نداريد، اكنون‌ بدانيد هر خونى‌ كه‌ در اين‌ فتنه‌ بر زمين‌ ريخته‌ شود هدر است‌ و هر عهدى‌ كه‌
با كسى‌ بسته‌ام‌ زير دوپاى‌ من‌ است‌ ". بدين‌ طريق‌ عهد نامه‌ اى‌ را كه‌ خود نوشته‌ و پيشنهاد كرده‌ و پاى‌ آنرا مهر نهاده‌ بود زير هر دوپاى‌ خود نهاد و چه‌ زود خود را رسوا كرد!
سپس‌ حسن‌ بن‌ على‌ (ع‌) با شكوه‌ و وقار امامت‌ - چنانكه‌ چشمها را خيره‌ و حاضران‌ رابه‌ احترام‌ وادار مى‌كرد- بر منبر بر آمد و خطبه‌ تاريخى‌ مهمى‌ ايراد كرد.
پس‌ از حمد و ثناى‌ خداوند جهان‌ و درود فراوان‌ بر رسول‌ الله‌ (ص‌) چنين‌ فرمود: " ...به‌ سوگند خدا من‌ اميد مى‌دارم‌ كه‌ خيرخواه‌ ترين‌ خلق‌ براى‌ خلق‌ باشم‌ و سپاس‌ و منت‌ خداى‌ را كه‌ كينه‌ هيچ‌ مسلمانى‌ را به‌ دل‌ نگرفته‌ام‌ و خواستار ناپسند وناروا براى‌ هيچ‌ مسلمانى‌ نيستم‌ ..." سپس‌ فرمود: " معاويه‌ چنين‌ پنداشته‌ كه‌ من‌ او را شايسته‌ خلافت‌ ديده‌ام‌ و خود را شايسته‌ نديده‌ام‌. او دروغ‌ مى‌ گويد. ما در كتاب‌ خداى‌ عز و جل‌ و به‌ قضاوت‌ پيامبرش‌ از همه‌ كس‌ به‌ حكومت‌ اوليتريم‌ و لحظه‌اى‌ كه‌ رسول‌ خدا وفات‌ يافت‌ همواره‌ مورد ظ‌لم‌ و ستم‌ قرار گرفته‌ايم‌ ". آنگاه‌ به‌ جريان‌
غدير خم‌ و غصب‌ خلافت‌ پدرش‌ على‌ (ع‌) و انحراف‌ خلافت‌ از مسير حقيقى‌اش‌ اشاره‌ كرد و فرمود: " اين‌ انحراف‌ سبب‌ شد كه‌ بردگان‌ آزاد شده‌ و فرزندانشان‌ - يعنى‌ معاويه‌
و يارانش‌ - نيز در خلافت‌ طمع‌ كردند ".
چون‌ معاويه‌ در سخنان‌ خود به‌ على‌ (ع‌) ناسزا گفت‌، حضرت‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) پس‌ از معرفى‌ خود و برترى‌ نسب‌ و حسب‌ خود و بر معاويه‌ نفرين‌ فرستاد و عده‌ زيادى‌ از
مسلمانان‌ در حضور معاويه‌ آمين‌ گفتند. و ما نيز آمين‌ مى‌گوييم‌. اما حسن‌ (ع‌) پس‌ از چند روزى‌ آماده‌ حركت‌ به‌ مدينه‌ شد. معاويه‌ به‌ اين‌ ترتيب‌ خلافت‌ اسلامى‌ را در زير تسلط خود آورده‌ وارد عراق‌ شد، و در سخنرانى‌ عمومى‌ رسمى‌، شرايط صلح‌ را زير پا نهاد و از هر راه‌ ممكن‌ استفاده‌ كرد، و سخت‌ ترين‌ فشار و شكنجه‌ را بر اهل‌ بيت‌ و شيعيان‌ ايشان‌ روا داشت‌.
امام‌ حسن‌ (ع‌) در تمام‌ مدت‌ امامت‌ خود كه‌ ده‌ سال‌ طول‌ كشيد، در نهايت‌ شدت‌ و اختناق‌ زندگى‌ كرد و هيچگونه‌ امنيتى‌ نداشت‌، حتى‌ در خانه‌ نيز در آرامش‌ نبود. سر انجام‌ در سال‌ پنجاهم‌ هجرى‌ به‌ تحريك‌ معاويه‌ بدست‌ همسر خود (جعده‌) مسموم‌ و شهيد و در بقيع‌ مدفون‌ شد .
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
همسران‌ و فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌)

همسران‌ و فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌)

همسران‌ و فرزندان‌ امام‌ حسن‌ (ع‌)
دشمنان‌ و تاريخ‌ نويسان‌ خود فروخته‌ و مغرض‌ در مورد تعداد همسران‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) داستانها پرداخته‌ و حتى‌ دوستان‌ ساده‌ دل‌ سخنانى‌ بهم‌ بافته‌اند. اما آنچه‌ تاريخ‌ هاى‌ صحيح‌ نگاشته‌اند همسران‌ امام‌ (ع‌) عبارتند از: " ام‌ الحق‌ " دختر طلحه‌ بن‌ عبيد الله‌ - " حفصه‌" دختر عبد الرحمن‌ بن‌ ابى‌ بكر - " هند " دختر سهيل‌ بن‌ عمد و " جعده‌ " دختر اشعث‌ بن‌ قيس‌ . بياد نداريم‌ كه‌ تعداد همسران‌ حضرت‌ در طول‌ زندگيش‌ از هشت‌ يا ده‌ به‌ اختلاف‌ دو روايت‌ تجاوز كرده‌ باشند. با اين‌ توجه‌ كه‌ " ام‌ ولد" هايش‌ هم‌ داخل‌ در همين‌ عددند.
" ام‌ ولد " كنيزى‌ است‌ كه‌ از صاحب‌ خود داراى‌ فرزند مى‌شود و همين‌ امر موجب‌ آزادى‌ او پس‌ از مرگ‌ صاحبش‌ مى‌باشد . فرزند آن‌ حضرت‌ از دختر و پسر 15 نفر بوده‌اند بنامهاى‌: زيد، حسن‌، عمرو، قاسم‌، عبد الله‌، عبد الرحمن‌، حسن‌ اثرم‌، طلحه‌، ام‌ الحسن‌، ام‌ الحسين‌، فاطمه‌، ام‌ سلمه‌، رقيه‌، ام‌ عبد الله‌، و فاطمه‌ . و نسل‌ او فقط از دو پسرش‌ حسن‌ و زيد باقى‌ ماند و از غير اين‌ دو انتساب‌ با
آن‌ حضرت‌ درست‌ نيست‌ .
 

marzieh69

عضو جدید
سلام دوست عزيز
ممنون اين تايپك رو در ايام گذاشتي راست ميگي امام حسن (ع) همه جا مظلومه . قربون غريبي اش برم
اين متن رو از خودم مي نويسم اگه خوب نبود به بزرگي خودتون ببخشيد
چه غريبانه چه ناباورانه از ميان ما رفتي چه مظلومانه پيكرت را تيرباران كردند آيا بس نبود كه با زهر به كام شهادت كشاندنت آيا بس نبود كه شما را از ميان ما بردند آخر چرا پيكرت را تيرباران كردند با اين كار قصاوت خود را نشان دادند. از غريبي بگم كه مادرت قبل از اينكه بره مي دونست فرزندش حسن از همه غريب تره مي دونست كه حتي قبرش هم غريب ترين قبره. قربونت برم امام حسن در انتهاي غريبي و بي كسي خدا را داشتي كه همه كست بود كه يار شبهاي تنهايي ات بود امام مظلوم همه شيعيان و مسلمانان رو در پناه قرآن و خدا و دعاي امامان و پيامبران محفوظ بدار.:gol:
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست عزيز
ممنون اين تايپك رو در ايام گذاشتي راست ميگي امام حسن (ع) همه جا مظلومه . قربون غريبي اش برم
اين متن رو از خودم مي نويسم اگه خوب نبود به بزرگي خودتون ببخشيد
چه غريبانه چه ناباورانه از ميان ما رفتي چه مظلومانه پيكرت را تيرباران كردند آيا بس نبود كه با زهر به كام شهادت كشاندنت آيا بس نبود كه شما را از ميان ما بردند آخر چرا پيكرت را تيرباران كردند با اين كار قصاوت خود را نشان دادند. از غريبي بگم كه مادرت قبل از اينكه بره مي دونست فرزندش حسن از همه غريب تره مي دونست كه حتي قبرش هم غريب ترين قبره. قربونت برم امام حسن در انتهاي غريبي و بي كسي خدا را داشتي كه همه كست بود كه يار شبهاي تنهايي ات بود امام مظلوم همه شيعيان و مسلمانان رو در پناه قرآن و خدا و دعاي امامان و پيامبران محفوظ بدار.:gol:

بسیار زیبا بود
ان شاءالله با کمک شما دوستان تایپیکی در خور شایسته نوه رسول الله درست کنیم
حق نگهدارت
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
السلام علیک یا بن رسول الله :gol:

السلام علیک یا بن امیرالمومنین :gol:

السلام علیک یا بن فاطمه الزهرا سیده نسا العالمین :gol:

السلام علیک یا امام رحمه و رحمه الله و برکاته :gol:
 

sabahat

عضو جدید
کاربر ممتاز
حیرت مکن که عشق در عالم گره گشاست


عشقی که مرده زنده کند عشق مجتبی است
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
کار خیلی خوبه
ممنون
منم هستم اساسی!!!!


مظلوم چون على


زآن طشت پر ز اشک خون در مقابلش
پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش
مظلوم چون على و به مظلومیش گواه
آن خانه نبى که بود در مقابلش​

او حاصل نبوت و بیداد دشمنان
از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش
عمر حسن ز عمر على سخت تر گذشت
تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش
از ورطه اى که بود کران تا کران ملال
موجى زد و رساند، شهادت به ساحلش
هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
از زهر، پاره پاره و از صبر، ریزریز
قرآن برگ شهادت بود دلش
چشمش به لطف اوست «مؤیّد» که دم زند
گاه از مصائب وى و گاه از فضایلش​
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ جانسوز

غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم
غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم
گرچه از زهر هلاهل جگرم می سوزد
می دهد خاطره ی کوچه فقط آزارم
خانه ی امن مرا همسر من ویران کرد​

محرمی نیست که گردد ز محبت یارم
هرچه می خواست به او هدیه نمودم اما
پاسخی نیست به جز سینه ی آتش بارم
روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه ی آب
خون دل شد ز جفا قوت من و افطارم
می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم
خود نداند ز چه برخاسته بر پیکارم
من همان زاده ی عشقم که بطفلی محزون
شاهد مادر خود بین در و دیوارم
هرگز از خاطره ام محو نشد کودکیم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیرباران شده از کینه تن و تابوتم
تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم
قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید
بهر مظلومی من این سند و آثارم​


حبیب اله موحد
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرگ جانسوز

غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم
غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم
گرچه از زهر هلاهل جگرم می سوزد
می دهد خاطره ی کوچه فقط آزارم
خانه ی امن مرا همسر من ویران کرد​

محرمی نیست که گردد ز محبت یارم
هرچه می خواست به او هدیه نمودم اما
پاسخی نیست به جز سینه ی آتش بارم
روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه ی آب
خون دل شد ز جفا قوت من و افطارم
می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم
خود نداند ز چه برخاسته بر پیکارم
من همان زاده ی عشقم که بطفلی محزون
شاهد مادر خود بین در و دیوارم
هرگز از خاطره ام محو نشد کودکیم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیرباران شده از کینه تن و تابوتم
تحفه از همسر بی مهر و وفایم دارم
قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید
بهر مظلومی من این سند و آثارم​


حبیب اله موحد
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفره ی دستش کریم بود



یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفره ی دستش کریم بود
خورشید بود و ماه از او نور میگرفت
تا بود ، آسمان و زمین را رحیم بود
سر می کشید خانه به خانه محله را
این کارهای هر سحر این نسیم بود


آتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گلفروش کوچه ی طور کلیم بود
این چند روزه سایه ی یثرب بلند شد
چون حال آفتاب مدینه وخیم بود

حقش نبود تیر به تابوت او زدن
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
بی سابقه است حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود
آقا ببخش قصد جسارت نداشتم
پای درازم از برکات گلیم بود​
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
حدیثی از امام حسن (ع) :
نصیحت از سر اخلاص

«أَیهَا النّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلیلاً هُدِىَ لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ وَ وَفَقَّهُ اللّهُ لِلرَّشادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنى فَإِنَّ جارَاللّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خائِفٌ مَخْذُولٌ، فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللّهِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ.»

هان اى مردم! كسى كه براى خدا نصیحت كند و كلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیكویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بىیاور است و با ذكر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
شناخت هدایت

«وَ اعْلَمُوا عِلْمًا یقینًا أَنـَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا التُّقى حَتّى تَعْرِفُوا صِفَةَ الْهُدى، وَ لَنْ تُمَسِّكُوا بِمیثاقِ الْكِتابِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوَا الْكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعْرِفُوا الَّذى حَرَّفَهُ، فَإِذا عَرَفْتُمْ ذلِكَ عَرَفْتُمُ الْبِدَعَ وَ التَّكَلُّفَ وَ رَأَیتُمْ الْفِرْیةَ عَلَى اللّهِ وَ التَّحْریفَ وَ رَأَیتُمْ كَیفَ یهْوى مَنْ یهْوى.»

به یقین بدانید كه شما هرگز تقوا را نشناسید تا آن كه صفت هدایت را بشناسید، و هرگز به پیمان قرآن تمسّك پیدا نمىكنید تا كسانى را كه دورش انداختند بشناسید، و هرگز قرآن را چنان كه شایسته تلاوت است تلاوت نمىكنید تا آنها را كه تحریفش كردند بشناسید، هر گاه این را شناختید بدعتها و بر خود بستن ها را خواهید شناخت و دروغ بر خدا و تحریف را خواهید دانست و خواهید دید كه آن كه اهل هوى است چگونه سقوط خواهد كرد.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
***وصال شیرازی***
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش
چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش

رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او
لکه های سرخ روی گوشوار مادرش

این دم آخر به یاد میخ در افتاده است
خانه را آتش زند با روضه ی پشت درش

لخته ها را پاک می کرد از لب خشکیده اش
زینب خونین جگر با گوشه های معجرش

برخلاف رسم سرخ کشتگان راه عشق
رفته رفته سبز تر می شد تمام پیکرش

با نظر بر اشک قاسم گفت:وای از کربلا
نامه ای را داد با گریه به دست همسرش

روضه ی لایوم می خواند غریب اهلبیت
کربلایی ها چه گریانند در دور و برش؟!

چشم امیدش به قد و قامت عباس بود
ایستاده با ادب ساقی کنار بسترش
***وحید قاسمی***
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسن (ع) :

«بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.»

بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسن (ع) :

«مَنْ أَحالَ الْمَعاصِىَ عَلَى اللّهِ فَقَدْ فَجَرَ، إِنَّ اللّهَ لَمْ یطَعْ مَكْرُوهًا وَ لَمْ یعْصَ مَغْلُوبًا وَ لَمْ یهْمِلِ الْعِبادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ، بَلْ هُوَ الْمالِكُ لِما مَلَّكَهُمْ وَ القادِرُ عَلى ما عَلَیهِ أَقْدَرَهُمْ، بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْییرًا وَ نَهاهُمْ تَحْذیرًا.»


هر كه گناهان را به خداوند نسبت دهد، به تحقیق، فاجر و نابكار است. خداوند به زور اطاعت نشود، و در نافرمانى مغلوب نگردد، او بندگان را مهمل و سرِخود در مملكت وجود رها نكرده، بلكه او مالك هر آنچه آنها را داده و قادر بر آنچه آنان را توانا كرده است مىباشد، آنان را فرمان داده تا به اختیار خودشان آن را بپذیرند و نهیشان نموده تا به اختیار خود بر حذر باشند.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسن (ع) :
« قیلَ لَهُ(علیه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَةُ فِى الدُّنْیا. قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»

از حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسیده شد كه زهد چیست؟فرمود: رغبت به تقوا و بىرغبتى در دنیا. سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستى چیست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى به وسیله خوبى.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
زهد و حلم و درستى

« قیلَ لَهُ(علیه السلام) مَا الزُّهْدُ؟قالَ: أَلرَّغْبَةُ فِى التَّقْوى وَ الزَّهادَةُ فِى الدُّنْیا. قیل: فَمَا الْحِلْمُ؟ قالَ كَظْمُ الْغَیظِ وَ مَلْكُ النَّفْسِ. قیلَ مَا السَّدادُ؟ قالَ: دَفْعُ الْمُنْكَرِ بِالْمَعْرُوفِ.»

از حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسیده شد كه زهد چیست؟فرمود: رغبت به تقوا و بىرغبتى در دنیا. سؤال شد حلم چیست؟ فرمود: فرو بردن خشم و تسلّط بر نفس. سؤال شد سداد و درستى چیست؟ فرمود: برطرف نمودن زشتى به وسیله خوبى.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقوا

«أَلتَّقْوى بابُ كُلِّ تَوْبَة وَ رَأْسُ كُلِّ حِكْمَة وَ شَرَفُ كُلِّ عَمَل بِالتَّقْوى فازَ مَنْ فازَ مِنَ الْمُتَّقینَ.»

تقوا و پرهیزكارى سرآغاز هر توبه اى، و سرّ هر حكمتى، و شرف و بزرگى هر عملى است، و هر كه از با تقوایان كامیاب گشته به وسیله تقوا كامیاب شده است.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
محبوبیت امام حسن نزد پیامبر(علیهماالسلام)



مـحـبـوبیت امام مجتبى علیه السلام در كودكى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همه كـس مـشـهـود بـود. پـیـامـبـر او را پـاره تـن، نـور دیـده، مـیـوه دل و گـل خـوشـبـوى بـوسـتـان نبوت مى نامید. پیوسته او را فرزند خود مى خواند و مى فـرمـود:«هـمـه فـرزندان مادران به پدرشان نسبت مى برند جز اولاد فاطمه ، كه آنان بـه من نسبت مى برند.» از عمق دل به او عشق مى ورزید، دست او را مى گرفت ، بر روى دامـن خـود مـى نـشـانـد و بـه مردم مى گفت :«هر كه این فرزند مرا دوست بدارد مرا دوست داشـتـه ، و هر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است . خداوند دوست بدارد كسى را كه حسن مرا دوست بدارد.»
و گـاه مـى فـرمـود :«خـداونـد مـرا بـه دوستى حسن و حسین فرمان داده است.). و گاه مى فرمود: (من در جنگم با هر كس كه با تو در جنگ باشد.»
پیامبر بـه هـنـگـام گـریـه او، سـر از پـا نـشـنـاخته، از منبر به زیر مى آمد، او را در آغوش مى گـرفـت و آرام مـى كـرد، آن گـاه بـه مـنـبر باز مى گشت. او را در آغوش مى گرفت و مى بویید و مى بوسید و به او مى گفت:« تو آقا، فرزند آقا، و برادر آقایى.»

او در كودكى در سجده نماز بر دوش پیامبر مى نشست و آن حضرت از شدت مهر به او سر از سـجـده بـر نمى داشت تا خود فرود آید، و گاه به نهایت نرمى و عطوفت او را از دوش خود فرود مى آورد. گاهى دیگر او را بر دوش مى نشاند و مى فرمود:« چه خوب مركبى است مركب تو، و چه خوب سوارى هستى تو!»
پـیـامـبـر در مـراقـبـت و تـربـیـت او سـخت مى كوشید. گاهى او را بر دامن مى نشاند و او را تـشـویق مى كرد كه از سینه مباركش بالا برود و راه رفتن را بیاموزد و مى گفت : حزقة، حزقة، ترق عین بقة (كودك كوچك و نوپاى من ، از سینه ام بالا برو اى كودك ریز نقش من).
گـاه او را بـا بـرادر كـوچـكـش حـسین علیه السلام به كشتى گرفتن وا مى داشت و در حین كـشـتـى او را تـشـویـق مـى كـرد، و مـى فـرمـود: «مـن حـسـن را تـشـویـق مـى كـنـم ، زیـرا جبرئیل حسین را تشویق مى كند.»
پـیـامـبـر صـلّى اللّه علیه و آله او و حسین را دو گوشواره عرش خدا مى نامید و زینت جهان آفرینش مى دانست. درباره آن دو بزرگوار مى فرمود:« حسن و حسین امامند، خواه قیام كنند و خـواه دست از قیام بردارند.» (1) و مى فرمود: «حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتى اند.»
مردى در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خطایى مرتكب شده بود، خود را از بیم پنهان كرد. روزى امام حسن و امام حسین را در راهى تنها دید، آنان را بر دوش گرفت و نزد پیامبر صـلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت : یا رسول اللّه ، من به خداوند و این دو كودك شما پناه آورده ام .
پیامبر خندید و به او فرمود: برو، تو آزادى ....

پـیـامـبـر تـا آنـجـا بـه شـخصیت او ارج مى نهاد كه در كودكى، امضاى او را پاى برخى قـراردادهـا مـى نـهـاد و بـدیـن وسیله شایستگى او را براى امامت و خلافت روشن مى ساخت. هـنـگـامـى كـه هـیـئتى از طائف به نام هیئت ثقیف آمدند و قراردادى جهت عدم تعرض بسته شد پـیـامبر امام حسن را فرمود تا پاى قرارداد را امضا كند. و نیز در صلح حدیبیه كه پیامبر در زیـر درخـتـى از مـسـلمـانـان بـیـعـت مـجـدد گـرفـت، دو كـودك خـردسـال او حـسـن و حـسـیـن هـم بـیـعـت كـردنـد و پـیـامـبـر فـرمـود:از افـراد خـردسـال كـسى با ما بیعت نخواهد كرد مگر كسى كه از ما خاندان باشد.(2)
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا خدا هست و خـدایـی می کند

مجتبی مشکل گشایی می کند

:gol::gol::gol::gol::gol::gol:
در جود و کرم دست خدا هست حسن(ع)

دست همه را وقت عطا بست حسن(ع)

نــومــیـــد نـــگـــردد کـسـی از درگـــه او

زیـرا کـه کـریم اهل بیت است حسن(ع
 
بالا