معماری با مصالحی از جنس دل

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آسمان همه جا به همین رنگ است![/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] به همین خاکستری دلـگـیر . . .[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]باغ حسرتناک بارانی است[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چون دل من در هوای گریه ی سیری ...[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چرا آسمان نمی بارد؟[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و من چرا؟[/FONT]
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مهربانی

تو مهربانی




تو بزرگی
مهربان چون ابر
و لطیفی مثل یک برگ
آسمان بر آبی تو می نگرد
خورشید در فلب تو جای دارد
و طبیعت احساس را از تو می گیرد
شب بر معصومیت چشمان سیاهت خیره مانده
و سحر در غربت اندوهت گم
تو همچنان مهربانی
همچنان مهربان ...






 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلاً [/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] مرا چه به تو[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اصلاً[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تو را چه به من[/FONT]



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو انعکاس مهتابی شب باش و حقیقت روز[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من توهم ثانیه ها میشوم بر عمر دراز.....[/FONT]
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوجوانی تا کهنسالی

نوجوانی تا کهنسالی

:gol::gol::gol:

هنوز
نه گل را باورم بود و
نه پرنده!

معماری نگاهت
طاووسی بود و
به منقارش شاخه ای گل!

و دانستم
عشق
چیزی ست
شبیه باران
که خیسمان میکند
حتی

در واپسین لحظه ی مرگ!

:gol::gol::gol:

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست
[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و من می روم...می روم آرام و بی صدا...میشکنم...

بی دردسر و ساکت!

این منم...ببین...!

تو هیچ وقت نمی فهمی که در دلم چه میگذرد ، چون هرگز

بهت نخواهم گفت!!

اشتباه نکن...با کس دیگری نیستم...با توام !!!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه حس عذاب آوریه زمانی که
حرفایی رو که همیشه دوست داشتی از کسی که دوستش داری بشنوی
از کسی بشنوی که اصلاً دوستش نداری ...:gol:
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
بيا با من دلم تنها ترين است/
نگاهت در دلم شور آفرين است/
مرا مستي دهد جام لبانت/
شراب بوسه ات گيرا ترين است/
ز يك ديدار پي بردي به حالم/
عجب درمن نگاهت نكته بين است/
سخن از عشق ومستي گوي با من/
سخن هايت برايم دلنشين است/
مرا در شعله ي عشقت بسوزان/
كه رسم دوستداريها همين است/
نشان عشق را در چشم تو خواندم/
دلم چون كويي آيينه بين است/
به من لطف گل مهتاب دادي/
تنت با عطر گلها همنشين است/
دوست را هم تو باش آغاز وپايان/
كه عشق اولي وآخرينست .......
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به کجا می نگری!؟
زندگی ثانیه ایست!
وسعت ثانیه را می فهمی!؟
هیچکس تنها نیست...!
ما خدا را داریم...
می شود با یادش همچو نسیم،

بال در بال پرستو،
بوسه بر قلب شقایق ها زد و زیبا زیست.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می خواهم همه این روزها بگذرد ...

آرام یا تلخ فرقی نمی کند فقط بگذرد !

و من گویی که از کابوس راهی یافته باشم

نفسی عمیق بکشم به تمام رویاهایم ...

و در پس همه بودن ها و نبودن ها ...

چقدر دلم تنگ است ...

گردن روزگار که نمی توان انداخت !

من می مانم... تو می روی و من ...

قصه ما چقدر تکراری ست ...!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شبها چه تلخ می گذرد ، روزها چه بد
بعد از تو لحظه ها چقَدَرسخت می رود
گریه همان و بی تو نشستن همان عزیز
غم بی حساب تر شده و درد بی عدد
این خواجه راست گفته و من هر چه می کنم
"بد عهدی زمانه زمانم نمی دهد"
سر روی دست، دست به زا نو گذشته است
عمرم به دستِ«می شود این یا نمی شود؟»
بس کن تو روز گار غریب و برای من
از باغ آه غنچه نچین هی سبد سبد!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من به یک هراس ...

همیشه طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را

بی دلیل بر باد داده ام ...

بعد از این دیگر ...

نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شد ...

و نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته ...!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که نیستی غم غربت با منه
همیشه یه دنیا حسرت با منه

تو که نیستی روزا با شب یکی اَن
هر دوشون تاریکن و تاریکی اَن

با تو ماهو همه جا می بینم
حتی خورشیدو شبا می بینم

بی تو این دنیا که تو چنگ منه
دیگه چنگی به دلم نمی زنه
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم مثل همان روز دور

که نا خواسته نگاهم را گره زدم به چشمانت

که ناخواسته دستم را گرفتی در دستانت

که خندیدم ...

که خندیدی ...

که نا خواسته عاشق شدیم !

به اندازه همان لحظه

می خواهم دوست بدارمت !

می خواهم

با عشق ...

تاریخ را تکرار کنم ...!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
***
ای دلت تکه ابر بهاری
مثل گنجشکهای دم صبح
بیقرار توام
تا بباری
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خاطره هایم را به تاراج گذاشته ام ...

نمی خواهم ذهنم را انبوهی از حرف ها و نگاه ها و خنده های دروغین پر کند ...

نمی خواهم آن باشم که تو خواستی ...

شاید در این بازاری که تو راه انداختی باورم را نیز فروختم !

این روزها که می روند خالی ام از همه چیز ...!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
فقط باش ....

اگر می دانی در این دنیا کسی هست که

با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند

و صدای قلبت آبرویت را به تاراج می برد

مهم نیست که او مال تو باشد

مهم این است که فقط باشد ، زندگی کند ،لذت ببرد

و نفس بکشد .

و تو ............
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتنت را

در فردا می اندیشم ...

اما

خوشحالم

خوشبختم

زیرا امروزت را با منی ...

و فردا

با خاطره هایت ...!

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم راگرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنیست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جانـ کشيدنی ست
من در فضای خلوت تو خيمه میزنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقت است که به" تو " از " تو " نزدیک ترم ...

و خیلی وقت است که فاصله زمین و آسمان را با یک نگاه تو طی می کنم !

انگار دنیا دنیای کوچکی ست....که هرجا می روم تو آنجایی ...!

مدتهاست من " تو "شده ام ...

و تو ...

بی خبر از شعر های خیس من ...

بی بهانه می گریزی !

می گریزی ...

می گریزی ...

و من بی خبر از تمام آنچه که می گذرد

در پی جای پایت روی تن سرد خیابان ...!
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرف‏های ما هنوز ناتمام …
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن که با خبر شوی!
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی …
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان

چقدر زود
دیر می‌شود!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]آنقدر به تنهایی ام عادت کرده ام[/FONT][FONT=&quot]

که می ترسم به

آینه ی اتاق نگاه کنم !

تا مبادا

وجود یکی دیگر را حس کنم[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]...![/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پرنده ها می روند
پرنده ها می آیند
پرنده ام اما
نه می روم
نه می آیم
این کارها بال می خواهد
 

vinca

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در آشنایی امروز می نویسم تا در بیگانگی فردا به یادم باشی
به تو اندیشیدن را عادتی ساخته ام بهر تنهایی خویش ، دل به دل راه ندارد هرگز
مردمان میگویند دل به دل راه قشنگی دارد!
که درونش همه عشق است و وفا
و ندارد راهی به در بسته خاموش جفا ،
حال من میگویم ، دل به دل راه ندارد هرگز...
به یقین اگر دل به دل اگر راه داشت تو می دانستی....
که دلم را به قشنگی نگاهت بستم و چقدر محتاج نگاهت هستم...
باز میدانستی که ترک سبز غرورم از چیست چرا خانه دل بی تو تهی است
دل به دل راه اگر داشت تو میدانستی...
من هوس خالی از احساس تو را می دانم و پای عهدم تا ابد می مانم...
دل به دل اگر راه داشت تو میدانستی....
که نباید بروی.... که نباید بروی ....به خدا بی تو دلم می میرد






 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اين دل اگر کم است بگو سر بياورم

يا امر کن که يک دل ديگر بياورم

خيلي خلاصه عرض کنم دوست دارمت

ديگر نشد عبارت بهتر بياورم

از کتف آشيانه اي ات با کمال ميل

بايد که چند جفت کبوتر بياورم

حتي اگر اجازه دهي سعي مي کنم

تا يا کريم هاي شناور بياورم

از هم فرو مپاش،براي بناي تو

بايد بلور چيني و مرمر بياورم

وقتي رسيده اين غزل نيم-سوز را

از کوه هاي خود خوريم در بياورم

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام محمد عزیز!

در سکوت می توان نگاه را معنا کرد و آن را با عشق به دل پیوند زد.

می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت.

می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم.
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گر اندک ، اندک . . .
دوستم نداشته باشی


من نیز تو را
از دل می برم اندک ، اندک . . .
اگر
یکباره فراموشم کنی
در پی من نگرد
زیرا
پیش از تو فراموشت کرده ام


 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو دوري ،

آنچنان دور كه گهگاهي چشمانم را گم مي كنم

و ديدگانم چيزي جز شب را نمي بينند

خاطرم گاهي از تو خالي ست

ستاره مي بارد

- هر شب - بر حرير آغوش ِ تاريكم

و جسمي كه بي تو مرا نمي پذيرد در خود

سهم من از تو ...

آه ...

گاهي چنان دلم تنگ مي شود

كه آسمان حتي

جايي براي ابرهاي اندوهم ندارد ...

و گاهي چنان خالي كه خويشتن را باز نمي يابم ...

آري ! تو دوري...

آنچنان دور كه گهگاهي چشمانم را گم مي كنم ...

 
بالا