مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
هر که او دل به غم یار دهد خسته شود

رسته آنست که او دل به غم یار نداد
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالی ست
شاید که پلنگی خفته باشد
 

mohandes soror

عضو جدید
کاربر ممتاز
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود
 

kazem2011

عضو جدید
کاربر ممتاز
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

اي دل چه انديشيده اي در عذر آن تقصيرها؟
زان سوي او چندان وفا، زين سوي تو چندين جفا
زان سوي او چندان كرم، زين سو خلاف و بيش و كم
زان سوي او چندان نعم، زين سوي تو چندين خطا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

اي دل چه انديشيده اي در عذر آن تقصيرها؟
زان سوي او چندان وفا، زين سوي تو چندين جفا
زان سوي او چندان كرم، زين سو خلاف و بيش و كم
زان سوي او چندان نعم، زين سوي تو چندين خطا
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

شرح جمال حور ز رویت روایتی

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه‌ای

آب خضر ز نوش لبانت کنایتی




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يارب از ابر هدايت برسان باراني

پيشتر زانكه چو گردي زميان برخيزم

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم

که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین

به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
 

mohamad.fars1365

عضو جدید
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل


باری به غلط صرف شد ایام شبابت
مشاهده پیوست 50883
ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت
چون سر زلف پریشان من سودایی را
داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت
جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت
چون سر زلف پریشان من سودایی را
داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت

تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت

 

mohamad.fars1365

عضو جدید
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت
تو که ساقی زمانی کرمی کن و وفا کن
که پیاله های صافی صنما تو داری و بس
تو مران مرا ز کویت ز مقابلت ز رویت
که تو کعبه امیدی و خدا تو داری و بس
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو که ساقی زمانی کرمی کن و وفا کن
که پیاله های صافی صنما تو داری و بس
تو مران مرا ز کویت ز مقابلت ز رویت
که تو کعبه امیدی و خدا تو داری و بس

سوزِ پنهانِ درون است این که پیدا می شود

گه به لبهایم چو شعر و گه به چشمانم چو اشک
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
نی ز دود دل پر آتش ما می‌نالد

تو مپندار که از باد هوا می‌نالد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا