بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزرگ فلسفه‌ی نهضت حسین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است:gol::gol::gol:
ادرکنی یا ابا عبدالله
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/misc/progress.gif
 

n-engfood

عضو جدید
دوستان سلام. قرار بود کربلا رو فراموش نکنیم. به همین خاطر این شعر قشنگ "امیرحسین میرحسینی" رو براتون میذارم.اگه خوشتون اومد و دلتون ... دعا یادتون نره.
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
ترس بود و وحشت و تنها شدن
پیش درگاه خدا رسوا شدن
هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم در پی یک جرعه آب
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست ؟
آن یکی فریاد زد رب تو کیست ؟
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
گفتنم عمر خودت کردی تباه
نامه اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم
تک تو را سوی جهنم می بریم
نا امید از هر کجا و دل فکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش
لب که نه سر چشمه آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
بر سرش دستمال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کی به زیبای تو گل می رسید ؟
پیش او یوسف خجالت می کشید
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت حق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتم این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت : آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده



کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گـریه کرده بعد شیرش داده است
این که میبینید در شور است و شین
ذکر لا لا ئیش بوده یا حســیــن
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عـکس من را بر دل خویش قاب کرد
بار ها بر من محبــت کرده است
سینه اش را وقــف هیـئـت کرده است
سـیـنه چــاک آل زهــرا بوده است
چــای ریــز مجــلس ما بــوده اســت
ایـنــکه در پـیـش شـما گردیــده بَــد
جسم و جــانش بــوی روضــه میدهد
بـا ادب در مجلس ما مینشست
او به عشق من سر خود را شـکـست
پــرچـم من را به دوشـش میـکشــید
پــا بــرهــنـــه در عــزایم میـدویـــــد
اسم مــن راز و نیــازش بوده است
تـٌــربـتم مهر نمـــازش بـوده است
اقــتدا بر خواهرم زیــنــب نـمــود
گـــاه میــشد صـورتــش بــهــرم کبــود
حــرمت من را بــه دنــیا پــاس داشت
ارتــباطــی تـنــگ بــا عــبــاس داشت
نذر عــبــاسم بـتـن کــرده کــفن
روز تــاســـوعــا شــده ســقــای مــن
تــا کــه دنـیـا بوده از مــن دم زده
او غــذای روضــه ام را هـــم زده
بـــار هــا لــعــن امیه کــرده است
خویـــش را نــذر رقــیه کرده است
گــریه کــرده چــون بـــرای اکـبــرم
بـا خــود او را ســوی زهــرا میبرم
هــر چــه باشد او بــرایم بنده است
او بسوزد صـــا حــبش شرمنده است
در مــرامم نیست او تــنــهــا شــود
بــاعــث خــوشـحالــی اعــدا شود
در قــیــامت عــطــر و بــویــش میدهم
پــیش مردم آبــرویــش میــدهــم
بــاز بــالا تر به روی ســــر نــوشت
مــیــشود همــسایه من در بهــشــت
آری آری هر کــه پا بست منست
نــامه اعــمــال او دســت مـنـســـــــت

 

n-engfood

عضو جدید
به جنون می کشدم آیه ی روحانی عشق
ای خوشا عشق و غم عشق و پریشانی عشق
پیشه ام چیست کی ام ؟ ، یا ز کجا آمده ام ؟
گوش کن مکتبی ام طفل دبستانی عشق
گر خدا خواست دهد جنت و رضوان گویم
به دو عالم ندهم سر به گریبانی عشق
گر کند یک نظرم حضرت عباس علی
می کنم با نگهم کار سلیمانی عشق
گر چه من خانه بدوشم به جهان ، باکی نیست
نفروشم به خدا بی سرو سامانی عشق
گر چه خوانند مرا عاشق و دیوانه ی او
روز محشر شودم نوبت سلطانی عشق
می زنم تیغ به سر می کُشم آخر خود را
تا بگویند شده کشته و قربانی عشق
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
بر سر خوان حسینیم و به مهمانی عشق
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم از واقعه دشت بلا یاد آمد
خرمن صبر و ثباتم هم بر باد آمد

درشگفتم زچه درهم نشد اجزای وجود
زان همه ضعف که بر علت ایجاد آمد

اه از آن دم که شه دین به هزاران تشویش
بر سر قاسم ناکام به امداد آمد

دید کاغشته تنش چون گل سیراب به خون
آهش از آتش اندوه زبنیاد آمد

گه به زانو سر حسرت که مراین صیدضعیف
به چه جرمی هدف ناوک صیاد آمد

گه به دندان لب حیرت که گه جلوه گری
چشم زخم که براین حسن خداداد آمد

پس چو جان پیکرش از لطف در آغوش کشید
روبه سوی حرم آورد و به فریاد آمد

کای عروس حسن از بخت شکایت منما
حجله حسن بیارای که داماد آمد

نیر از خاک در شاه مکش روی نیاز
کان که شد حلقه به گوش درش آزاد آمد

برگرفته از دیوان حجت الاسلام نیر تبریزی
 

mary90

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم خیلی دلم می خواهد برم ولی فکر می کنم این قدر گناه دارم که لیاقتش رو ندارم
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
این قصّه از زبان سُکَـَیـنه شنیدنی است...
بـاور نـداشـتم برسـد وقت خـواری ام
پـر شد کنـار علقمـه، مشـک نداری ام
فهمیده ام که آب وعطش هم بهـانه بود
می خواستی به حسرت دریا گذاری ام
در انتـظار دست نـوازش گـر تـو بـود
این طفـل اشک های شب بی قراری ام
بابا کنـار دست تــو بـا روزگـار گـفـت
دیگـر نمی شـود ز عـزا در بیـاری ام
قـلب مـرا نشـانه گـرفـتند بـا عمـــود
درمان نمی شود دگر این زخم کاری ام
گفت و عمود خیمه ی مـاه تو را کشـید:
دیگر کـسی نمـانده بیـاید به یاری ام؟
از خیمه ها صـدا-به غریبـی-بلنـد شـد
بابا از این به بعد به که می سپـاری ام؟
بابا که دست برکمرش بود ومی گریست
عمـّه رباب گفت که آقـا...«قنـاری» ام !
قنـداقه را رشیـد تـر از قبـل بـستــه ام
جانـش فدات غـنچه ی نـاز بـهـاری ام
بابا ببخش کوچکم و قدرتـم کم است
یک گوشه در کنار خودت می گذاری ام؟

خون شد نگاه خسـته ی خورشـید عالمِین
با درد صبر کن که فـرج می رسد حسین


http://2ta7va2.blogfa.com/post-86.aspx
 

n-engfood

عضو جدید
اسلام علیک یا اباعبدالله
دوستان سلام. طاعاتتون قبول.امسال ماه رمضون خیلی داغه. هم حسش،هم روزه ش، هم هواش. بخصوص اینجا(تو جنوب). وقتی از سر کار برمیگردم از عطش کلافه و داغونم. وقتی اذان مغربو میگن همه دستا و نگاهها به پارچ آب سرو و تگری حمله ور میشن. این روزها اینجا خیلی عاشوراییه.خیلی داغ و غریب. اکثر خونه ها و مغازه های شهر دم اذان آب سرد آماده میکنن برای عابرای تشنه. این روزا مردم اینجا بد جوری هوای کربلا به سرشون زده. حتی بجه های کوچیک هم یاد گرفتن بعد از آب خوردن با بغض بگن یا حسین. ای روزها عطش بیداد میکنه.اشک بیداد میکنه و بغض...
این روزها عجیب بوی کربلا به مشام میرسه.عجیب گرمه.عجیب سخته و عجیب، غریبه.
السلام علیک یا ساقی عطاشا الکربلا
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسین(ع)-مناجاتی



آب دیدم و به یاد لب تو افتادم


باز هم روضه تو زنده شده در یادم


باز هم نام تو و اشک تلاقی دارند


باز هم دل به مصیبات مقاتل دادم


بر سر نیزه ای و زمزمه دارم بر لب


زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم


خیزران بر لب تو آه چه بر دل آورد


که کشیده است به وادی غزل فریادم


سر تو، دختر تو، نیمه شب... می گریم


چه کند با غم تو طبع خراب آبادم


همه آرزویم از تو نگاهت بوده است


نکند بشنوم از چشم شما افتادم


دیر وقتی است اسیر تو و عشقت هستم


من از آن روز که در بند توام آزادم
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن دَم که فتاد دست پیغمبرِ آب
یک قطره عطش نبود در باور آب

گلهاى خدا زتشنگى پژمردند
اى خاک تمام کربلا بر سر آب...
 

Similar threads

بالا