هر کی سوتی داده تعریف کنه!

nima.trojan

عضو جدید
یه بنده خدایی تعریف میکرد قبلا که تلفن سکه بود تو صف وایستاده بود جلوش یه زنه وایستاده بود و یه مرد با سیبیله خفنم داشت با تلفن حرف میزد.
زنه حواسش به سیبیله مرده بود , وقتی حرف مرده تموم شد زنه میخاسته به مرده بگه سکه اضافه دارید,
میگه آقا ببخشید سیبیل اضافه دارید:eek:
طرف میگه منم شدم:eek:
مرده هم قاطی میکنه ولی چون زن بوده چیزی نمیگه.
 

Sadegh14

عضو جدید
با سلام
یه روز با دوستم رفتیم عابر بانک پول بگیریم بعد گرفتن پول دوستم از عابر بانک تشکر کردو گفت ممنون خدا حافظ!!
یسریم خودم سوتی دادم (من بچه گیلانم) اومده بودیم مازندران یکی ازم پرسید بچه کجایی من که طبق عادت هرسری میرفتم تهران همین سوالو ازم میپرسیدن گفتم بچه شمالم یارو هم با تعجب گفت:شمال!!!!!!!!!
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام
یه روز با دوستم رفتیم عابر بانک پول بگیریم بعد گرفتن پول دوستم از عابر بانک تشکر کردو گفت ممنون خدا حافظ!!
یسریم خودم سوتی دادم (من بچه گیلانم) اومده بودیم مازندران یکی ازم پرسید بچه کجایی من که طبق عادت هرسری میرفتم تهران همین سوالو ازم میپرسیدن گفتم بچه شمالم یارو هم با تعجب گفت:شمال!!!!!!!!!
خوب حالا بچه کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

fereshte1111

عضو جدید
آقا یه بار تو خونه دانشجوییمون بودیم با دوستم داشتیم کارامونو انجام میدیدیم. یهویی صابخونه زنگ زد گفت یه چیزی می خواد وصل کنه که از خونه ما میتونه ابن کارو انجام بده. ما هم خونمون داغون و کثیف دیگه بچه های معماری همو درک می کنن دیگه، خلاصه ظاهر خونه رو درست کردیم + یکی از اتاقا رو . فکر میکردیم که از این اتاق میخواد استفاده کنه اما اون اتاقمون پر از آشغال و خلاصه خودتون میدونید که چه اتاقی بود ... صابخانه اومد گفت تو اون اتاقه کسیه؟( همون کثیفه، درشم بسته بودیم که...) گفتیم نه چطور؟ گفت ما میخوایم از اینجا بریم ... بچه ها وقتی اینو گفت که من به لحظه سرم گیج رفت و مات و مبهوت به دوستم نگا کردم به تت پت افتاده بودیم گفتم آخه میدونید ما پروژه هامونو اونجا انجام میدیم واسه همین خیلی کثیفه ... گفت اشکالی نداره همین که در رو وا کرد بلند داد زد 2 بار گفت طبیعیه طبیعیه یعنی ما رو داشتین دیگه از خنده خفه شده بودیم
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
من معماری نخوندم ولی دوستام همه معماری میخوندن
خونه ای که گرفته بودیم تقریبا 5 سال دست ما بود
خودتون که میدونید که چجوری میشه!
ما هفته ای یکبار خونه رو میشستیم.همه چی رو.ظرفها رو هم همون موقع میشستیم اما یبار یه قابلمه ماکارونی از دستمون در رفت و تقریبا 1 ماهی رو پیشخون اشپزخونه موند
یبار بابای یکی از بچه ها که استاد همون دانشگاههم بود اومده بود خونه که وضع رو دید.در قابلمه رو که باز کرد دید تا سرش کپک زده و سیاه شده
خلاصه هممون رو جریمه کرد و نصف ظروفمون رو همونجوری ریخت تو آشغالی.
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دیگه از خاطرات اون خونه مربوط به اسباب کشی زمان تحویل دادن خونه بود.
اومدیم فرش رو جمع کنیم تا وسط رفته بودیم دیدیم بقیه فرش نیست.نگو مورچه تو این 5 سال فرش رو از وسط خورده.
اومدیم تختها رو جمع کنیم دیدیم بازم موریانه تخته ها رو هم خورده
خلاصه جمع کردیم و اشغال ها رو ریختیم بیرون
بچه های معماری میدونن که برای ماکت از پلکسی استفاده میشه و چسب پلکسی رو با سرنگ تزریق میکنن و این بود که خونه ما معدن سرنگ بود
فردا صبحش من داشتم میرفتم دانشگاه دیدم اشغالی داره اشغالا رو میبره.دم در واستادم گفتم اگه برم بیرون منو ببینن ازم پول میخوان چون اشغال 5 سال رو دم در ریخته بودیم!!!!
یهو شنیدم میگن :ببین چقدر سرنگ دارن .بیچاره معتادن!!!!
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دیگه از خاطرات اون خونه مربوط به اسباب کشی زمان تحویل دادن خونه بود.
اومدیم فرش رو جمع کنیم تا وسط رفته بودیم دیدیم بقیه فرش نیست.نگو مورچه تو این 5 سال فرش رو از وسط خورده.
اومدیم تختها رو جمع کنیم دیدیم بازم موریانه تخته ها رو هم خورده
خلاصه جمع کردیم و اشغال ها رو ریختیم بیرون
بچه های معماری میدونن که برای ماکت از پلکسی استفاده میشه و چسب پلکسی رو با سرنگ تزریق میکنن و این بود که خونه ما معدن سرنگ بود
فردا صبحش من داشتم میرفتم دانشگاه دیدم اشغالی داره اشغالا رو میبره.دم در واستادم گفتم اگه برم بیرون منو ببینن ازم پول میخوان چون اشغال 5 سال رو دم در ریخته بودیم!!!!
یهو شنیدم میگن :ببین چقدر سرنگ دارن .بیچاره معتادن!!!!



اخ خدا اونقد بلند خندیدم گردنم رگ به رگ شد:ی




شرمنده تنکسام ته کشیده جبران میکنم اقایان و خانومان محترم:ی
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم شما تو دانشجویی حتما واسه هم تولد گرفتین یا نه ؟!
ولی اگر گرفتین میدونید چه اتفاقاتی ممکنه بیوفته

تولد یکی از هم خونه یامون به اسم هومن بود.
اوایلش همه چی خوب بود تا نوبت کیک خوردن و باز کردن کادو ها شد.
حدس بزنید چیا واسش اورده بودند
1- یه تابلوی رانندگی احتیاط با ابعاد 1m * 1m البته مثلث بود
2-جوراب دوست دخترش
3- یه تابلوی 200 متر به تقاطع
4- دو تا زیرپوش جیوردانو
5- آخر شبی یه فصل کتک
آخرشم به بنده خدا با همون سرنگ ها چسب پلکسی تزریق کردن!! البته یخورده
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم شما تو دانشجویی حتما واسه هم تولد گرفتین یا نه ؟!
ولی اگر گرفتین میدونید چه اتفاقاتی ممکنه بیوفته

تولد یکی از هم خونه یامون به اسم هومن بود.
اوایلش همه چی خوب بود تا نوبت کیک خوردن و باز کردن کادو ها شد.
حدس بزنید چیا واسش اورده بودند
1- یه تابلوی رانندگی احتیاط با ابعاد 1m * 1m البته مثلث بود
2-جوراب دوست دخترش
3- یه تابلوی 200 متر به تقاطع
4- دو تا زیرپوش جیوردانو
5- آخر شبی یه فصل کتک
آخرشم به بنده خدا با همون سرنگ ها چسب پلکسی تزریق کردن!! البته یخورده


ایوللللللللللللللااا:ی:ی:ی

حامدو نومدونسوم اینقده شوری توووو:ی
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی خیلی خیلی ببخشید ولی سوتیه دیگه چه میشه کرد
یه کم بی ددبیه
پسر خالم تعریف میکنه میگه:
سر کلاس نشسته بودیم داشتیم به سوخونان استاد مونثمون گوش میکردیمو نت برمیداشتیم و اینا....
یهو یکی از پسرا یه صدای ناخوشایند از خودش صادر کرده: قوررچچچ:confused:
استاده چشاش گرررردد شده:eek::eek:
برگشته یه نگاهی کرده به طرف ما و ..خلاصه ادامه داده
پسرم نامردی نکرده دیده حالا که ضایه شده بزا طبیعیش کنیم....قورچچچچچچ
یهو همه زدن زیر خنده .....خودشم میخندیده که ینی اره دیگه طبیعیه:ی:D:D
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایوللللللللللللللااا:ی:ی:ی

حامدو نومدونسوم اینقده شوری توووو:ی

جالبش این بود که نمیتونستیم تابلو رو از خونه بیرون ببریم چون اگه پلیس میدید مینداختمون زندون
صاحبخونه هم نمیزاشت بمونه
آخرش از دست صابخونه در رفتیم
 

hamid221

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم شما تو دانشجویی حتما واسه هم تولد گرفتین یا نه ؟!
ولی اگر گرفتین میدونید چه اتفاقاتی ممکنه بیوفته

تولد یکی از هم خونه یامون به اسم هومن بود.
اوایلش همه چی خوب بود تا نوبت کیک خوردن و باز کردن کادو ها شد.
حدس بزنید چیا واسش اورده بودند
1- یه تابلوی رانندگی احتیاط با ابعاد 1m * 1m البته مثلث بود
2-جوراب دوست دخترش
3- یه تابلوی 200 متر به تقاطع
4- دو تا زیرپوش جیوردانو
5- آخر شبی یه فصل کتک
آخرشم به بنده خدا با همون سرنگ ها چسب پلکسی تزریق کردن!! البته یخورده
جالبه فصل کتکش برای همه مشترکه اب بازی هم جای خودشو داره
ولی توی کادو دادن خدایی بچه های ما سنگ تموم گذاشتن فقط مال من یه خورده غیر عادی بود
یه بادمجون با یه شکل خاص..
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
جالبه فصل کتکش برای همه مشترکه اب بازی هم جای خودشو داره
ولی توی کادو دادن خدایی بچه های ما سنگ تموم گذاشتن فقط مال من یه خورده غیر عادی بود
یه بادمجون با یه شکل خاص..

:d:d
اخیییی
ایشالا دفه دیگه میگم یه سیب زمینیشو برات بیارن غصه نخور:ی
 

fereshte1111

عضو جدید
یکی دیگه از خاطرات اون خونه مربوط به اسباب کشی زمان تحویل دادن خونه بود.
اومدیم فرش رو جمع کنیم تا وسط رفته بودیم دیدیم بقیه فرش نیست.نگو مورچه تو این 5 سال فرش رو از وسط خورده.
اومدیم تختها رو جمع کنیم دیدیم بازم موریانه تخته ها رو هم خورده
خلاصه جمع کردیم و اشغال ها رو ریختیم بیرون
بچه های معماری میدونن که برای ماکت از پلکسی استفاده میشه و چسب پلکسی رو با سرنگ تزریق میکنن و این بود که خونه ما معدن سرنگ بود
فردا صبحش من داشتم میرفتم دانشگاه دیدم اشغالی داره اشغالا رو میبره.دم در واستادم گفتم اگه برم بیرون منو ببینن ازم پول میخوان چون اشغال 5 سال رو دم در ریخته بودیم!!!!
یهو شنیدم میگن :ببین چقدر سرنگ دارن .بیچاره معتادن!!!!

خیلی خنده دار بود من خودم معمارم میفهمم
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
خانوادمون دست جمعی رفته بودن مکه(فامیلهای بابام)
تو گروهشون پسرعمه و پسر پسر دایی بابام از همه شلوغتر بودن
تو مدینه رفته بودن لباس عربی خریده بودن بعد رفته بودن هتل ییهو رفته بودن تو اتاق خانوما همشونو ترسونده بودن
بعد ویلچر بابام رو کش رفته بودن تو خیابون یکیشون ادای یه بچه معلول رو در میاورده اونیکی هم ویلچر رو هل میداده
تا به یه جوب اب میرسن . جلو چشم همه اون معلوله از رو صندلی بلند میشه و با هم ویلچر رو میزارن اونور دوباره روز از نو!
خلاصه کلی عرب ها رو گذاشته بودن سر کار
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوادمون دست جمعی رفته بودن مکه(فامیلهای بابام)
تو گروهشون پسرعمه و پسر پسر دایی بابام از همه شلوغتر بودن
تو مدینه رفته بودن لباس عربی خریده بودن بعد رفته بودن هتل ییهو رفته بودن تو اتاق خانوما همشونو ترسونده بودن
بعد ویلچر بابام رو کش رفته بودن تو خیابون یکیشون ادای یه بچه معلول رو در میاورده اونیکی هم ویلچر رو هل میداده
تا به یه جوب اب میرسن . جلو چشم همه اون معلوله از رو صندلی بلند میشه و با هم ویلچر رو میزارن اونور دوباره روز از نو!
خلاصه کلی عرب ها رو گذاشته بودن سر کار

دمشون گرم

:w01:
 

hamed-Gibson

عضو جدید
کاربر ممتاز
یبار رفته بودیم یه شهر دیگه برای کار
بین کارمون 40 دقیقه وقت داشتیم بریم ناهار بخوریم.فوری سوار ماشین شدیم و شهر رو چرخیدیم و غذاخوری پیدا کردیم و سفارش دادیم
بعد دقیقا 30 دقیقه منتظر شدیم تا غذا اماده بشه
.کلی با صاحب غذاخوری جروبحث کردیم که چرا غذا رو دیر اورده و سریع غذا رو خوردیم و رفتیم سرکار
ماشین رو پارک کردیم بریم تو ساختمون ادامه کارمون رو انجام بدیم حدس بزنید چی دیدیم؟
دیوار به دیوار همون ساختمون غذاخوری بود و ما از بس گشنمون بود اونو ندیده بودیم!
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نمیدونم این سوتی به حساب میاد یا نه.. چون برا سالها پیشه.. خیلی کوچولو بودم

یه روز یکی از فامیای دورمون که یه خانم تنها بود میاد خونمون.. از اونجایی که میوه توو یخچال خیلی کم داشتیم و به اصطلاح جلوی مهمون گذاشتنی نبود مامانم چایی میاره و میگه: شرمنده.. میوه مون تموم شده.. به بابای بچه ها گفتم امروز بخره..

منم با خودم فکر کردم ما که میوه داریم :huh: (2 تا سیب و 1 پرتقال داشتیم فقط) .. رفتم سر یخچال و یکی از سیب ها رو برداشتم و اومدم توو اتاق و گفتم: میوه داریم .. ایناهاش.. تازه پرتقال هم داریم :w16:


حالا مامانم :sweatdrop:

مهمونمون :twisted:

من :child: :w20: :w05:
 

aaj6551

عضو جدید
البته من این سوتی را نقل قول میکنم.به یه نفر میگن تا حالا حسابی ضایع شدی؟ میگه:یه بار دخترخاله ام به من زنگ زد گفت من تو خونه تنهام زود بیا خونمون...منم خیلی خوشحال شدم و با کله رفتم......رفتم دمه در خونه زنگ زدم ..دختر خاله برداشت گفت بیا تو....رفتم تو...به من گفت من میرم تو اتاقم 10 دقیقه بعد تو هم بیا تو....بعد 10 دقیقه رفتم تو خیلی تاریک بود.........یه دفعه چراغ روشن شد همه کف میزدن تولد تولد تولد ت مبارک.......میگن:کجاش ضایع بود؟ میگه:آخه اون وقت من لخت بودم..
 

financialmanager

عضو جدید
البته من این سوتی را نقل قول میکنم.به یه نفر میگن تا حالا حسابی ضایع شدی؟ میگه:یه بار دخترخاله ام به من زنگ زد گفت من تو خونه تنهام زود بیا خونمون...منم خیلی خوشحال شدم و با کله رفتم......رفتم دمه در خونه زنگ زدم ..دختر خاله برداشت گفت بیا تو....رفتم تو...به من گفت من میرم تو اتاقم 10 دقیقه بعد تو هم بیا تو....بعد 10 دقیقه رفتم تو خیلی تاریک بود.........یه دفعه چراغ روشن شد همه کف میزدن تولد تولد تولد ت مبارک.......میگن:کجاش ضایع بود؟ میگه:آخه اون وقت من لخت بودم..

حالا خدا وکیلی نقل قول بود یا چون خیلی ضایع بود ...........ها؟؟؟؟؟؟؟
 

ansarweb

عضو جدید
عید سال 88 شب کار بودم و روز عید حسابی خسته
برا ناهار خونه پدر بزرگم بودیم بعد از ناهار گفتم من میرم میخوابم و چون اتاقها شلوغ بود رفتم توی اتاق پذیرایی که اون طرف حیاط بود خوابیدم و گفتم اگه کسی اومد سریع منو بیدارم کنید یه ساعتی بود که مستم خواب بودم که یه نفر صدام کرد وقتی چشمام رو باز کردم وای خود مهمونا بیدارم کردند و حسابی شدم سوژه خنده ملت و ..........................
 

Similar threads

بالا