مشاعرۀ سنّتی

oli

عضو جدید
در هر دشتی که لاله زاری بوده است
از سرخی خون شهریاری بوده است
گرد از رخ نازنین به آزرو فشان
کان هم رخ خوب نازنینی بوده است
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
تو در متن جنون جا مي‌گرفتي

به دندان مشك خود را مي‌گرفتي

سپاه سايه‌ها از پا مي‌افتاد

تو با دستان خود پا مي‌گرفتي
 

oli

عضو جدید
دوستان وقت گل آن به گه به عشرت کوشیم

سخن پیر مغان است به جان بنیوشیم
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
 

fairy a

عضو جدید
من نیستم چون دیگران،بازیچه ی بازیگران / اول به دام آرم ترا،وآنگه گرفتارت شوم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
روشن دل کسی که تو باز آیی از درش

تاریک دیده‌ای که به روی تو باز نیست
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترسم که در آئینه ببیند رخ خود را
گیرد نظر از عاشق و بر خویش کند ناز
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
زخمی، که بر دل آید مرهم نباشد او را

خامی که دل ندارد این غم نباشد او را
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
ای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روز

فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یاری که پنهان از جسم و جان است

در دیده دل دارد نشیمن
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می به اندازه دهند

از حور و قصور وز بهشت و دوزخ
فارغ بنشین که آن هر آوازه دهند
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا