حتما روزی 21 بار یکدیگر را بغل کنید!!

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام
که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام
که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم
زئوس زنگ بزن اورژانس تعداد مریضا زیاد شده
 

آراز ائل سس

اخراجی موقت
منو تو آغوشت بگیر خدا ، می خوام بخوابم
آخه تو تنها کسی بودی که دادی جوابم
منو تو آغوشت بگیر ، می خوام برات بخونم
روی زمین چه قدر بده ، می خوام پیشت بمونم

کی گفته باید بشکنم تا دستمو بگیری
خسته شدم از عمری غربت و غم و اسیری
کی گفته باید گریه ی شب هامو در بیاری
تا لحظه ای وقت شریفت رو واسم بذاری

توی آغوش تو آرامش محضه
منو با خودت ببر حتی یک لحظه
بغلم کن ، منو بردار ، ببرم دور
ببرم از این زمین سرد و ناجور

وقتی باید واسه ی رها شدن یه بی فروغ بود
واسه آرامش نسبی ، کلی حرف های دروغ بود
توی دنیا هر چیزی قیمتی داره حتی وجدان
این ها رو هیچ جا ندیدم نه تو انجیل ، نه تو قرآن
وقتی دنیا همه حرف پوچ و مفته
صدای هق هقت رو پس کی شنفته
تو که می گی پیشمی تا لحظه ی مرگ
این که می گن می شکنی ، رنجم می دی ، بگو کی گفته

توی آغوش تو دیگه تنها نیستم
هر نفس اسیر دست غم ها نیستم
دیگه عاشقانه تر از عاشقانه ام
واسه موندن دیگه با بها بهانه ام
توی آغوش تو از درد خبری نیست
از دروغ و حرف های زرد اثری نیست
نمی بینی کسی از هراس نونش
جلوی حرف ناصواب بنده زبونش

توی آغوش تو آرامش محضه
منو با خودت ببر حتی یک لحظه
بغلم کن ، منو بردار ، ببرم دور
ببرم از این زمین سرد و ناجور

توی آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش

توی آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش

توی آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش تو ، آغوش

توی آغوش تو
 

آراز ائل سس

اخراجی موقت
آغوش تو سایه گاه خستگی من است

آغوشی که میدانم همیشه به روی من باز است

و من لحظه به لحظه ی زندگیم را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم

دستهای من غرق التماسند برای در آغوش گرفتن تو ...

منی که خسته از دست خنجر روزگارم

برای رسیدن به آرامش در کنار تو لحظه شماری میکنم.....
 

آراز ائل سس

اخراجی موقت
کاش زندگی من در آغوش تو تکرار میشد......کاش رويا هايمان روزي حقيقت مي شدند… تنگناي سينه ها دشت محبت

مي شدند… سادگي مهر و صفا قانون انسان بودن است… کاش

قانونهايمان يک دم رعايت مي شدند …اشکهاي همدلي از روي مکر است

و فريب …،کاش روزي چشم هامان با صداقت مي شدند… گاهي از غم

مي شود ويران دلم …، کاشکي دلها همه مردانه قسمت ميشدند
 
بالا