مولوی عبدالحمید: تماشای مختارنامه حرام است!

آبجی

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد از حملات گسترده وهابیون به پخش سریال فاخر و پرمخاطب «مختارنامه» در سایت​ها و شبکه​های ماهواره​ای وابسته به این گروه افراطی، «سنی آنلاین» سایت رسمی مسجد مکی طی مطلبی از این سریال انتقاد کرد و در ادعای جالب نوشت که این سریال با توهین به «عبدالله بن زبیر» به نمادهای اهل سنت توهین کرده است!
به گزارش پایگاه ۵۹۸، در همین راستا چندی پیش امام جمعه اهل تسنن سیستان و بلوچستان در جلسه ای که با حضور علما و سران طوائف اهل سنت برگزار گردیده طی اظهاراتی فتوای حرمت دیدن سریال مختارنامه را اعلام نمود.
بنابر اخبار رسیده به این پایگاه، مولوی عبدالحمید در ادامه عنوان می کند: دیدن تلویزیون در ساعت پخش این سریال برای زنان مطلقاً حرام بوده، اما مردان می توانند در همین ساعت از دیگر برنامه های صدا و سیما استفاده کنند.
بدیهی است که صدور این دسته فتاوا از مولوی عبدالحمید در این دسته از جلسات، این هدف را به دنبال می​کند که این حکم را در بین اهل سنت منطقه به صورت غیر رسمی اعلام گردد و از بیان این مطالب در تریبون​های رسمی و نماز جمعه خودداری می​نماید تا امکان تکذیب این اخبار از سوی وی میسر باشد.
چندی پیش "سنی آنلاین" سایت وابسته به مولوی عبدالحمید، در یادداشتی به انتقاد گسترده از این سریال فاخر پرداخت و در اقدامی تامل برانگیز، خواستار جلوگیری از ادامه پخش این مجموعه از صدا و سیما شد.
این فتوا در حالی اعلام می گردد که این سریال با استقبال وسیع و گسترده ای از مخاطبان در مناطق مختلف کشور و با گرایشات مختلف مذهبی مواجه گردیده است.
با توجه به فتاوای اخیر مولوی عبد الحمید در مورد مسائلی چون حرمت واریز کمک به صندوق های کمیته امداد امام خمینی(ره) و حرمت دیدن سریال مختارنامه، می​توان اینگونه برداشت کرد که اینگونه رفتارها از سوی وی به تخریب وحدت اسلامی و ملی منجر می​شود.



جهان نیوز (www.jahannews.com)
 

هزار و یک شب

عضو جدید
شما مطمئنید در قرن 21 زندگی میکنید ؟!

یارو به شخصیتهای دینی اهل سنت توهین کرده ، یکی بلند شده اعتراض کرده ، میگن این که اعتراض میکنه داره به وحدت لطمه میزنه !

چشم از این به بعد به خاطر عدم صدمه دیدن وحدت اسلامی ! شما هی توهین بکنید به ما ، ما هم آفرین میگیم و تحسین میکنیم !

به شدت در باتلاق و لجن زار فرو رفتید ! چشماتون رو باز کنید بیرون از لجن زار خیلی زیباتره .
 

نخبه برق

کاربر بیش فعال
معلومه فيلمي كه از ديد شيعه ساخته بشه و عقايد درسته شيعه رو صريح بيان كنه واكنش ساز ميشه
همانطوري كه با كتاب ارزنده الغدير مبارزه كردن. ديدن علامه بزرگوار همه چيز رو گفته و كسي كه بخونه حتما شيعه ميشه پس خوندن اون رو حرام كردند
وقتي اسم 300 تا از بزرگان اهل تسنن رو اورده كه خطبه غدير رو بيان كردن ديگه چه دليلي براي مخالفت مي مونه؟

اين يعني توفيق ميرباقري كه طوري حقايق رو گفته كه از اين شفاف سازي بقيه رو به حركت وا داشته!
 

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما مطمئنید در قرن 21 زندگی میکنید ؟!

یارو به شخصیتهای دینی اهل سنت توهین کرده ، یکی بلند شده اعتراض کرده ، میگن این که اعتراض میکنه داره به وحدت لطمه میزنه !

چشم از این به بعد به خاطر عدم صدمه دیدن وحدت اسلامی ! شما هی توهین بکنید به ما ، ما هم آفرین میگیم و تحسین میکنیم !

به شدت در باتلاق و لجن زار فرو رفتید ! چشماتون رو باز کنید بیرون از لجن زار خیلی زیباتره .

پس شما بفرماييد كه آيا كتمان حقيقت به زمان ربطي داره ؟
توهين زماني پيدا ميكنه كه خلاف واقعيت باشه.

حالا من اين سوال رو از شما مي پرسم
چرا عمر چنين حرفي زده؟؟؟؟؟؟؟ «ما شککت فی نبوت محمد (ص) قط کیوم الحدیبیه » هیچوقت در نبوت محمد مانند روز حدیبیه شک نکردم .



حالا خوبه در معروف ترين منابع خود اهل سنت هم به افتضاح كاري هاي به قول شما شخصيت هاي ديني اهل سنت اشاره شده
مخصوصا از معجزات خليفه دوم كه به آنها اشاره مي كنم:

اين قصه آن قدر معروف است كه حتي كتاب‌هاي لغت نيز آن را نقل كرده‌اند . ما آن را از كتاب البداية و النهاية ابن كثير نقل مي‌كنيم :



ذكر سيف عن مشايخه أن سارية بن زنيم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأكرادـ عظيمة و دخم المسلمين منهم أمر عظيم و جمع كثير، فرأي عمر في تلك الليلة فيما يري النائم معركتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم في صحراء و هناك جبل إن اسندوا اليه لم يؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادي من الغد الصلاة جامعة، حتي اذا كانت الساعة التي رأي أنهم اجتمعوا فيها، خرج الي الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأي، ثم قال: يا سارية! الجبل الجبل!!! ثم اقبل عليهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم يبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علي عدوهم و فتحوا البلد.




جناب


عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي


خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت: «يا ساريه الجبل»، همه ماندند كه چه اتفاقي


افتاده؛ بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟ گفت

:
در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه

براي فتح نهاوند فرستاديم، دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها


را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به


طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند؛ آنها


هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه، سؤال


كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد؟ گفتند: بله، در فلان روز در


بيابان نهاوند بوديم كه صداي آقاي عمر در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم


صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد: «يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر


نبود، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد


البداية و النهاية، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج 4 ، ص 664 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و

تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج 2 ، ص 156 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 384 و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبيدي ، ج 16 ، ص 327 .

يا اين داستانو:

زمين از شلاق عمر ترسيد
!



فخر رازي مي‌نويسد :


الثالث : وقعت الزلزلة في المدينة فضرب عمر الدرة على الأرض وقال : اسكني بإذن الله فسكنت وما حدثت الزلزلة بالمدينة بعد ذلك .


وزي در مدينه زلزله شديدي آمد و مردم ريختند بيرون و پناه آوردند به خليفه دوم، خليفه دوم شلاق خود را محكم بر زمين كوبيد و گفت: "


آرام باش به اذن خدا " زمين هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمين مدينه ديگر زلزله نگرفت .




الرابع : وقعت النار في بعض دور المدينة فكتب عمر على خزفة : يا نار اسكني بإذن الله فألقوها في النار فانطفأت في الحال .


تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .





 

3D Art

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما مسلمون ها هی به جون هم بیوفتید و ایران هم توی این آتیش بسوزونید ...... تا این یهودی های فرصت طلب هر روز قدرتشون بالا تر بره و هی پدر مردم رو در بیارن
من نمیدونم اگر صفویان شیعه رو نمی آوردن توی ایران الان چه وضعی داشتیم
 

13654242

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بعضی افراطی ها سریع میگن حرامه نکنه کسی نگاه کنه حقیقت رو متوجه بشه ..با سریال امام علی هم یادمه یه همچین برخوردی شده بود ...جالبه وقتی منابعی که فیلم از روی اون ساخته شده رو مینویسن خیلی هاش مال اهل سنته ..... البته این خبر هم امروز 9 دی در روز نامه قدس چاپ شد
مولوي عبدالحميد تحريم مختارنامه را رد کرد

الف- پس از انتشار شايعات بي اساس بسياري از رسانه ها که مدعي بودند مولوي عبدالحميد در يک جلسه خصوصي سريال مختارنامه را تحريم کرده، سايت مسجد مکي زاهدان با صدور بيانيه اي اعلام کرد مولوي عبدالحميد ديدن سريال مختارنامه را حرام اعلام نکرده است.....
 

هزار و یک شب

عضو جدید
معلومه فيلمي كه از ديد شيعه ساخته بشه و عقايد درسته شيعه رو صريح بيان كنه واكنش ساز ميشه
همانطوري كه با كتاب ارزنده الغدير مبارزه كردن. ديدن علامه بزرگوار همه چيز رو گفته و كسي كه بخونه حتما شيعه ميشه پس خوندن اون رو حرام كردند
وقتي اسم 300 تا از بزرگان اهل تسنن رو اورده كه خطبه غدير رو بيان كردن ديگه چه دليلي براي مخالفت مي مونه؟

اين يعني توفيق ميرباقري كه طوري حقايق رو گفته كه از اين شفاف سازي بقيه رو به حركت وا داشته!

عقاید شیعه = خرافات ، توهین و کوچک شمردن دیگران !

سلام
به قول دوستم:
خب دستشون درد نكنه انشالله كه سلامت باشن

خب بچه‌ها
حالا تلويزيونو روشن كنيد و از تماشاي مختارنامه لذت ببريد

تقصیر خودتون نیست !

پس شما بفرماييد كه آيا كتمان حقيقت به زمان ربطي داره ؟
توهين زماني پيدا ميكنه كه خلاف واقعيت باشه..........


شما عمر رو به عنوان یک ظالم میشناسید. مشخصه که چنین سخنانی رو هم باور نکنید. البته من در این شک ندارم که برخی افراد خواستن شخصیت بزرگ شخصیتهای بزرگ رو بزرگتر جلوه بدن اما در کرامات این بزرگان و امداد غیبی هم شکی ندارم ! حالا توجه شما رو به نوشته های زرین کوب در کتاب بامداد اسلام در باره شخصیت ایشون جلب میکنم :

"" دوره خلافت عمر(23-13)كه روى هم رفته ده سالى طول كشيد نه فقط دوره طلايى فتوح اسلام بلكه نيز روزگار ايجاد بسيارى از رسوم و ترتيبات راجع به حكومت و سياست اسلامى بود.
چنان كه مقررات و ترتيبات راجع به اهل ذمّه در دوران خلافت وى و براساس حكم قرآن و دستور پيغمبر نهاده شد.
همچنين وضع اساس ديوان و تعيين مبلغى كه از بيت المال به هر كس از مسلمانان داده مى شد،يادگار عهد خلافت اوست.
نيز ايجاد پايگاه هاى نظامى كه بعدها به نام امصار اسلامى خوانده شد-كوفه،بصره وفسطاط-و هم تاسيس تاريخ،و تعيين هجرت پيغمبر جهت مبدا تاريخ مسلمانان ازكارهاى اوست.
بدين گونه در مدتى كمتر از سيزده سال كه از وفات پيغمبر مى گذشت اسلام كه با رحلت محمد در خطر نابودى بود نه فقط خود از خطر جست بلكه براى دشمنان خود خطرى بزرگ شد و نه تنها سرتاسر جزيرة العرب را تسخير كرد بلكه هم شام و مصر را از دست امپراطور روم بيرون آورد هم تقريبا سراسر ايران را فتح كرد.
""

"" سيرت شيخين-بر حسب روايات عامه-نمونه يى شمرده شد از يك حكومت الهى،دقيق و عاقلانه:دور از ميل و هوى و دور از جانبدارى و تعصب.
ابوبكر از همان اول كار از مردم خواست كه در كار خلافت اگر وى به راه راست مى رود او را يارى كنند و اگر به كژى مى گرايد به راه راست بازش آورند.
شيوه يى هم كه در تمام مدت خلافت خويش ورزيد پيروى بود از آنچه سنت پيغمبر خوانده مى شد.
در ايام حيات پيغمبر وى در سنح-جايى در بيرون مدينه-خانه يى محقر داشت وقتى هم خليفه شد تا شش ماه همچنان در آن خانه مى زيست.
هر روز پياده-و گاه سواره به شهر مى آمد،به كار مردم رسيدگى مى كرد،مراسم نماز را بجاى مى آورد،به بازارمى رفت و خريد و فروخت مى كرد و شب هنگام به سنح باز مى گشت.
در سنح پيش ازخلافت،شتران و گوسفندان اهل محله را مى دوشيد.
وقتى خليفه شد از كوچه كه مى گذشت كنيزكى گفت ابوبكر ديگر براى ما شير نخواهد دوشيد.
خليفه برگشت وگفت به جان خودم كه باز براى شما شير خواهم دوشيد و اميد آن دارم كه از اين پس كارى كه بر دست گرفته ام مرا از آنچه پيش از آن بدان مشغول بوده ام باز ندارد.
بااين همه ادامه اقامت سنح با كثرت مشغله يى كه برايش پيش آمد ممكن نشد:چند ماه بعد هم سنح را رها كرد و هم از تجارت دست كشيد.
به شهر آمد و با مقررى ساليانه يى كه از بيت المال مى گرفت معيشت كرد و تا پايان عمر هم در مدينه ماند.
اما درهنگام وفات وصيت كرد تا پاره يى زمين را كه از آن وى بوده بفروشند و بجاى آنچه در مدت خلافت گرفته بود به بيت المال پس دهند.
در پايان حيات غير از غلامى كه اورا خدمت مى كرد از مال دنيا شترى داشت كه از شير آن مى خورد و قطيفه يى كه پنج درهم بيش نمى ارزيد.
ابوبكر در بستر مرگ وصيت كرد كه آن هر سه را نيزبه خليفه يى كه بعد از وى به خلافت مى نشيند بدهند.
مى گويند وقتى اينها را نزد عمربردند بگريست و گفت خداى ابوبكر را بيامرزاد كسى را كه بعد از وى آمد به تعب انداخت.
اما عمر بن خطاب هم كه بعد از وى آمد مانند او كار خلافت را سخت به جدگرفت.
مثل ابوبكر ساده و فروتن بود و هم مثل او از شادخوارى و آسايش طلبى مى گريخت.
جبه پشمين او غالبا از چرم پينه داشت و پاى افزارش پاره چوبى بود كه تسمه يى بدان بسته بود.
در غذا چندان قناعت داشت كه هيچكس دوست نداشت يك لقمه از طعام خاص او بخورد.
جامه يى را كه بر تن داشت تا سوده و فرسوده نمى شد نمى كند و به جاى آن چيز ديگر نمى پوشيد.
با اين همه تندخوى و سختگير بود ودر رسيدگى به كار عامه مبالغه يى به حد افراط مى ورزيد.
روزها با تازيانه يى كه دردست داشت در كوى و بازار مى گشت و هر جا پيش او شكايت مى آوردند همان جامى ايستاد و رسيدگى مى كرد.
شبها در شهر و بيرون مدينه مى گشت و از هر چه مى رفت آگاهى مى يافت.
در قحطى يى كه در سال پنجم خلافتش اعراب را به خوردن مردار و استخوان و راسو و سوسمار و گربه انداخت خود با آن كه تهيدست نبودگرسنگى مى كشيد.
حتى به تن خود براى بينوايان مدينه خوردنى مى برد.
گاه انبان خوردنى-آرد و روغن-را به دوش مى كشيد و تا به بيرون شهر مى برد.
در همه مدت خشكسالى زن و فرزند خويش را نيز در سختى مى داشت و نمى گذاشت درحالى كه مسلمانان ديگر گرسنه اند آنها غذاى خوب بخورند.
خودش هم غالبا گرسنه مى ماند و گاه شكمش از گرسنگى صدا مى كرد.
در تمام عهد خلافت خويش در كارعاملان و حكام نهايت دقت مى ورزيد.
هر كس از ولايات مى آمد و از دست عاملى شكايت داشت وى آن عامل را مى خواست و او را با آن كس كه از وى شكايت داشت مى نشاند و رسيدگى مى كرد،اگر حق با شكايتگر بود بى هيچ ملاحظه يى داد او رامى داد و حق او را از ظالم مى گرفت.
با چنين قدرت و غلبه يى كه داشت دلش نمى خواست در رديف فرمانروايان به شمار آيد.
مى خواست سيرت پيغمبر را بورزد وخليفه پيغمبر باشد.
مى گويند وقتى از سلمان فارسى پرسيد كه من خليفه ام يا پادشاه سلمان گفت اگر يك درهم از آنچه به مردم تعلق دارد برگيرى و در آنچه جاى آن نيست به كار برى پادشاهى نه خليفه.
عمر ازين سخن بگريست زيرا آرزويش آن بودكه خليفه باشد و گويى پادشاهى را نه سزاى خويش مى ديد. ""

البته اینجا بحث بر سر عبدالله بن زبیر بود نمیدونم چرا در باره حضرت عمر ( رض ) مطلب گذاشتید ؟!

قیام عبدالله بن زبیر هم دقیقاً مانند قیام حسین بن علی بود برای احیای حکومت اسلامی که یزید و پدرش اون رو از بین برده بودن ! حالا حسین بن علی برای شما عزیزه ولی عبدالله بن زبیر منفور! چرا ؟ چون حسین پسر علی ( رض ) است و کارگردانان عقیده میگن عبدالله پسر بدی بود !!!!

بعضی افراطی ها سریع میگن حرامه نکنه کسی نگاه کنه حقیقت رو متوجه بشه ..با سریال امام علی هم یادمه یه همچین برخوردی شده بود ...جالبه وقتی منابعی که فیلم از روی اون ساخته شده رو مینویسن خیلی هاش مال اهل سنته ..... البته این خبر هم امروز 9 دی در روز نامه قدس چاپ شد
مولوي عبدالحميد تحريم مختارنامه را رد کرد

الف- پس از انتشار شايعات بي اساس بسياري از رسانه ها که مدعي بودند مولوي عبدالحميد در يک جلسه خصوصي سريال مختارنامه را تحريم کرده، سايت مسجد مکي زاهدان با صدور بيانيه اي اعلام کرد مولوي عبدالحميد ديدن سريال مختارنامه را حرام اعلام نکرده است.....

بحث یه چیز دیگست ! اون اعتراض نکرده من اعتراض میکنم !
 
آخرین ویرایش:

نخبه برق

کاربر بیش فعال
عقاید شیعه = خرافات ، توهین و کوچک شمردن دیگران !



تقصیر خودتون نیست !



شما عمر رو به عنوان یک ظالم میشناسید. مشخصه که چنین سخنانی رو هم باور نکنید. البته من در این شک ندارم که برخی افراد خواستن شخصیت بزرگ شخصیتهای بزرگ رو بزرگتر جلوه بدن اما در کرامات این بزرگان و امداد غیبی هم شکی ندارم ! حالا توجه شما رو به نوشته های زرین کوب در کتاب بامداد اسلام در باره شخصیت ایشون جلب میکنم :

"" دوره خلافت عمر(23-13)كه روى هم رفته ده سالى طول كشيد نه فقط دوره طلايى فتوح اسلام بلكه نيز روزگار ايجاد بسيارى از رسوم و ترتيبات راجع به حكومت و سياست اسلامى بود.
چنان كه مقررات و ترتيبات راجع به اهل ذمّه در دوران خلافت وى و براساس حكم قرآن و دستور پيغمبر نهاده شد.
همچنين وضع اساس ديوان و تعيين مبلغى كه از بيت المال به هر كس از مسلمانان داده مى شد،يادگار عهد خلافت اوست.
نيز ايجاد پايگاه هاى نظامى كه بعدها به نام امصار اسلامى خوانده شد-كوفه،بصره وفسطاط-و هم تاسيس تاريخ،و تعيين هجرت پيغمبر جهت مبدا تاريخ مسلمانان ازكارهاى اوست.
بدين گونه در مدتى كمتر از سيزده سال كه از وفات پيغمبر مى گذشت اسلام كه با رحلت محمد در خطر نابودى بود نه فقط خود از خطر جست بلكه براى دشمنان خود خطرى بزرگ شد و نه تنها سرتاسر جزيرة العرب را تسخير كرد بلكه هم شام و مصر را از دست امپراطور روم بيرون آورد هم تقريبا سراسر ايران را فتح كرد.
""

"" سيرت شيخين-بر حسب روايات عامه-نمونه يى شمرده شد از يك حكومت الهى،دقيق و عاقلانه:دور از ميل و هوى و دور از جانبدارى و تعصب.
ابوبكر از همان اول كار از مردم خواست كه در كار خلافت اگر وى به راه راست مى رود او را يارى كنند و اگر به كژى مى گرايد به راه راست بازش آورند.
شيوه يى هم كه در تمام مدت خلافت خويش ورزيد پيروى بود از آنچه سنت پيغمبر خوانده مى شد.
در ايام حيات پيغمبر وى در سنح-جايى در بيرون مدينه-خانه يى محقر داشت وقتى هم خليفه شد تا شش ماه همچنان در آن خانه مى زيست.
هر روز پياده-و گاه سواره به شهر مى آمد،به كار مردم رسيدگى مى كرد،مراسم نماز را بجاى مى آورد،به بازارمى رفت و خريد و فروخت مى كرد و شب هنگام به سنح باز مى گشت.
در سنح پيش ازخلافت،شتران و گوسفندان اهل محله را مى دوشيد.
وقتى خليفه شد از كوچه كه مى گذشت كنيزكى گفت ابوبكر ديگر براى ما شير نخواهد دوشيد.
خليفه برگشت وگفت به جان خودم كه باز براى شما شير خواهم دوشيد و اميد آن دارم كه از اين پس كارى كه بر دست گرفته ام مرا از آنچه پيش از آن بدان مشغول بوده ام باز ندارد.
بااين همه ادامه اقامت سنح با كثرت مشغله يى كه برايش پيش آمد ممكن نشد:چند ماه بعد هم سنح را رها كرد و هم از تجارت دست كشيد.
به شهر آمد و با مقررى ساليانه يى كه از بيت المال مى گرفت معيشت كرد و تا پايان عمر هم در مدينه ماند.
اما درهنگام وفات وصيت كرد تا پاره يى زمين را كه از آن وى بوده بفروشند و بجاى آنچه در مدت خلافت گرفته بود به بيت المال پس دهند.
در پايان حيات غير از غلامى كه اورا خدمت مى كرد از مال دنيا شترى داشت كه از شير آن مى خورد و قطيفه يى كه پنج درهم بيش نمى ارزيد.
ابوبكر در بستر مرگ وصيت كرد كه آن هر سه را نيزبه خليفه يى كه بعد از وى به خلافت مى نشيند بدهند.
مى گويند وقتى اينها را نزد عمربردند بگريست و گفت خداى ابوبكر را بيامرزاد كسى را كه بعد از وى آمد به تعب انداخت.
اما عمر بن خطاب هم كه بعد از وى آمد مانند او كار خلافت را سخت به جدگرفت.
مثل ابوبكر ساده و فروتن بود و هم مثل او از شادخوارى و آسايش طلبى مى گريخت.
جبه پشمين او غالبا از چرم پينه داشت و پاى افزارش پاره چوبى بود كه تسمه يى بدان بسته بود.
در غذا چندان قناعت داشت كه هيچكس دوست نداشت يك لقمه از طعام خاص او بخورد.
جامه يى را كه بر تن داشت تا سوده و فرسوده نمى شد نمى كند و به جاى آن چيز ديگر نمى پوشيد.
با اين همه تندخوى و سختگير بود ودر رسيدگى به كار عامه مبالغه يى به حد افراط مى ورزيد.
روزها با تازيانه يى كه دردست داشت در كوى و بازار مى گشت و هر جا پيش او شكايت مى آوردند همان جامى ايستاد و رسيدگى مى كرد.
شبها در شهر و بيرون مدينه مى گشت و از هر چه مى رفت آگاهى مى يافت.
در قحطى يى كه در سال پنجم خلافتش اعراب را به خوردن مردار و استخوان و راسو و سوسمار و گربه انداخت خود با آن كه تهيدست نبودگرسنگى مى كشيد.
حتى به تن خود براى بينوايان مدينه خوردنى مى برد.
گاه انبان خوردنى-آرد و روغن-را به دوش مى كشيد و تا به بيرون شهر مى برد.
در همه مدت خشكسالى زن و فرزند خويش را نيز در سختى مى داشت و نمى گذاشت درحالى كه مسلمانان ديگر گرسنه اند آنها غذاى خوب بخورند.
خودش هم غالبا گرسنه مى ماند و گاه شكمش از گرسنگى صدا مى كرد.
در تمام عهد خلافت خويش در كارعاملان و حكام نهايت دقت مى ورزيد.
هر كس از ولايات مى آمد و از دست عاملى شكايت داشت وى آن عامل را مى خواست و او را با آن كس كه از وى شكايت داشت مى نشاند و رسيدگى مى كرد،اگر حق با شكايتگر بود بى هيچ ملاحظه يى داد او رامى داد و حق او را از ظالم مى گرفت.
با چنين قدرت و غلبه يى كه داشت دلش نمى خواست در رديف فرمانروايان به شمار آيد.
مى خواست سيرت پيغمبر را بورزد وخليفه پيغمبر باشد.
مى گويند وقتى از سلمان فارسى پرسيد كه من خليفه ام يا پادشاه سلمان گفت اگر يك درهم از آنچه به مردم تعلق دارد برگيرى و در آنچه جاى آن نيست به كار برى پادشاهى نه خليفه.
عمر ازين سخن بگريست زيرا آرزويش آن بودكه خليفه باشد و گويى پادشاهى را نه سزاى خويش مى ديد. ""

البته اینجا بحث بر سر عبدالله بن زبیر بود نمیدونم چرا در باره حضرت عمر ( رض ) مطلب گذاشتید ؟!

قیام عبدالله بن زبیر هم دقیقاً مانند قیام حسین بن علی بود برای احیای حکومت اسلامی که یزید و پدرش اون رو از بین برده بودن ! حالا حسین بن علی برای شما عزیزه ولی عبدالله بن زبیر منفور! چرا ؟ چون حسین پسر علی ( رض ) است و کارگردانان عقیده میگن عبدالله پسر بدی بود !!!!



بحث یه چیز دیگست ! اون اعتراض نکرده من اعتراض میکنم !

خيلي جالبه حقايق به اين بزرگي و عظمت رو نمي بيني!
خدا چشم ما رو به حقايق بينا تر كند!
 
بالا