خودتو با یه شعر وصف کن...!

گلابتون

مدیر بازنشسته
اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پيش از اينت گر كه در خود داشتم
هر كسي را تو نمي انگاشتم
 

JAFAREI

عضو جدید
شعر

شعر

چون شیر به خود سپه شکن باش .
فرزند خصال خویشتن باش :eek:
کر تو فروعن زمانی در تیررس باد خزانی
;)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به پندارتو:

جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديده ام بيناست!
زيانم گوياست!
قفسم طلاست!
به اين ارزد كه دلم تنهاست؟


 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در عشق گشتم فاش تر وز همگنان قلاش تر
وز دلبران خوش باش تر مستان سلامت می کنند
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
من مست ان یارم که عالم مست اوست
یا حسین مظلوم
یا حسین مظلوم
د و س ت ت م ی د ا ر م
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ساده باور داشتم که از جنس بارانی
دیگر از پشت دیوار فراموشی
به دیدن آشنایی سرک نخواهم کشید
همان تنهایی ناب مرا بس!

 

Erris

عضو جدید
به دنيااگر من دو كس ديدمي
به دور سر هر دو گرديدمي
يكي آنكه گويد بد من به من
دگر آنكه گويد بد خويشتن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفته بودی که به شب چشم به راهم بودی

به همان دیده ی بیدار که برمی گردم

پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست

به شب و پنجره بسپار که برمی گردم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

ricardo

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون ننالم که در این سینه دل زاری هست
راحتی نیست در آن خانه که بیماری هست
دلم از سینه به تنگ است خدایا برهان
هر کجا در قفسی مرغ گرفتاری هست
 

مهسا.ع

عضو جدید
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان تر زآنکه بیرون آید از سینه
راویان قصه های رفته از یادیم
 

مهسا.ع

عضو جدید
من گل صحرایی خود رسته ام
عطر مرا رهگذری نوش کرد
خوب چو از بوی تنم مست شد
رفت و مرا نیز فراموش کرد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
انگشتت را
هرجای نقشه خواستی بگذار
فرقی نمی کند
تنهایی من
عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت
به عمق فاجعه پی نخواهند برد....
 

مهسا.ع

عضو جدید
من پری هستم به افسون در ترنجم بسته اند
تا رها سازی مرا افسونگری را می شناس

سوی سامانم بیا با خود دل و جان را بیار
کاروانی مرد باش و رهبری را می شناس
 

samar

عضو جدید
و بدان،
که اگر آمدنت دیر شود
و اگر آمدنت بسته به تقدیر شود
من تو را ای همه خوب
تا دم مرگ نخواهم بخشید...

 

aria/68

عضو جدید
ای دلبرمامباش بی دل،برما/ یک دلبرمابه که به صددل،برما
نه دل برمانه دلبراندربرما /یادل برمافرست یادلبرما
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
درآ که کران را بر چیدم خاک زمان رفتم آب نگر پاشیدم
در سفالینه چشم صد برگ نگه بنشاندم بنشستم
آیینه شکستم تا سرشار تو من باشم و من جامه نهادم رشته گسستم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در زمینِ بی زمانی ناکجا آبادی ام
شهروند روستای هرچه بادابادی ام

سوی بی سویی دوخلسه مانده تا ژرفای خواب
پشت خلوت هاست آری پرسه ی اجدادی ام
 

software_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم ...

من يقين دارم كه در رگ هاي من خون رسولي يا امامي نيست.
نيز خون هيچ خان پادشاهي نيست
وين نديم ژنده پيرم دوش با من گفت
كاندرين بي فخر بودن ها گناهي نيست.
 

Similar threads

بالا