بابک خرمدین زنده است

    

عضو جدید
پیشگویان به بابک خرمدین ، آزادیخواه میهن پرست کشورمان گفتند در پایان این مبارزه کشته خواهی شد او گفت سالها پیش از خود گذشتم همانگونه که ابومسلم خراسانی از خود گذشت برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد می کشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را می دهد پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیش در پای این آرزو کشته شده ام .
ارد بزرگ در سخنی بسیار زیبا می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .
بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازی بغداد اینچنین به خاک و خون کشیده شد :
خلیفه :عفوت میکنم ولی بشرطی که توبه کنی ! بابک :توبه را گنهگاران کنند٬توبه از گناه کنند. خلیفه :تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک:اری ٬تنها جسم من در دست شما است نه روحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است.
خلیفه :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم. بابک روی به جلاد٬چشمانم را نبند بگذار باچشم باز بمیرم. خلیفه :یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند! نخست دستانش را قطع کن!جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شد وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیر دژخیم بالا رفت وپایین آمد ودست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جدا کرد.فرزند آزاده مردم به پا بود٬ استواربود . خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست .
خلیفه :زهر خندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی ؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تر بود دشمن! پیش دشمن حقیر٬مردبزرگ٬بزرگتر باید. گفت : در مقابل دشمن نامرد ٬ مردانه بایدمرد ٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهدرفت . خون که رفت٬ رنگ چهره زرد شود .مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است ٬خلق من نمی‌پسندندکه بابک در برابرگله ء روباه ان ترسی به دل راه دهد.... خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمد و سر. سری که هرگزپیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود . هر بار که این داستان خوانده شود احساس می کنیم بابک هنوز هم زنده است و برای کشورش جان می دهد یادش گرامی باد .

منبع از نوشته های مورخ بزرگ زنده یاد
یاسمین آتشی
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشگویان به بابک خرمدین ، آزادیخواه میهن پرست کشورمان گفتند در پایان این مبارزه کشته خواهی شد او گفت سالها پیش از خود گذشتم همانگونه که ابومسلم خراسانی از خود گذشت برای این که ایران دوباره ادامه زندگی پیدا کند روح بزرگانی همچون ابومسلم در من فریاد می کشد و به من انگیزه مبارزه برای پاک سازی میهن را می دهد پس مرا از مرگ نترسانید که سالها پیش در پای این آرزو کشته شده ام .
ارد بزرگ در سخنی بسیار زیبا می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .
بابک خرمدین اندکی بعد در حضور خلیفه تازی بغداد اینچنین به خاک و خون کشیده شد :
خلیفه :عفوت میکنم ولی بشرطی که توبه کنی ! بابک :توبه را گنهگاران کنند٬توبه از گناه کنند. خلیفه :تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک:اری ٬تنها جسم من در دست شما است نه روحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است.
خلیفه :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم. بابک روی به جلاد٬چشمانم را نبند بگذار باچشم باز بمیرم. خلیفه :یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند! نخست دستانش را قطع کن!جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شد وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیر دژخیم بالا رفت وپایین آمد ودست چپ دلاور ساوالان را نیز از تن جدا کرد.فرزند آزاده مردم به پا بود٬ استواربود . خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست .
خلیفه :زهر خندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی ؟ چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تر بود دشمن! پیش دشمن حقیر٬مردبزرگ٬بزرگتر باید. گفت : در مقابل دشمن نامرد ٬ مردانه بایدمرد ٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهدرفت . خون که رفت٬ رنگ چهره زرد شود .مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است ٬خلق من نمی‌پسندندکه بابک در برابرگله ء روباه ان ترسی به دل راه دهد.... خلیفه از ته گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمد و سر. سری که هرگزپیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود . هر بار که این داستان خوانده شود احساس می کنیم بابک هنوز هم زنده است و برای کشورش جان می دهد یادش گرامی باد .

منبع از نوشته های مورخ بزرگ زنده یاد
یاسمین آتشی

درود بر این عزیز .
اگر میدونست که روزی مورد سواستفاده یک مشت نژآد پرست و وطن فروش قرار میگیره شاید سکته میکرد
 

hadi manafi

عضو جدید
من وقتي اسم بابك ، ستار خان و باقر خان و ميرزاكوچك خان جنگلي مي ياد بغض گلومو مي گيره و اگه تنها باشم هميشه گريه مي كنم . اينها واقعا مردان بزرگي بودند كه آزادي رو كامل فهميده بودن و به دنبالش مي رفتن و اميدوار بودن كه راهشون ادامه پيدا مي كنه اما نمي دونستن كه نصف محتاج مي شيم و نصف معتاد .
شرمندشونيم تا ابد
 

    

عضو جدید
اگه میدونستنم هدفشونو دنبال میکردن چون به هدفشون اعتقاد داشتن
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون
بسیار جالب بود
اگر این بابک ها نبودن الان ایرانی نبود ،الان ایرانی نبود
اگر بابک ها نبودن و نباشن همین الانشم کشورو تجزیه میکنن تا از ایران یه شیر بی یال و دم بمونه
بابک ها بودن که تو جنگای مختلف جلوی تاخت و تاز دشمن تو خاک ایران گرفتن
یکی میرفت جلوی تیر و شمشیر و نیزه دشمن یکی میرفت جلوی تانک دشمن و میپرید رو نارنجک
این بابکا هستن که الانم کشورو نگه داشتن و اجازه دست اندازی به دشمنان ایرانو ایرانی نمیدن
 

    

عضو جدید
ممنون
بسیار جالب بود
اگر این بابک ها نبودن الان ایرانی نبود ،الان ایرانی نبود
اگر بابک ها نبودن و نباشن همین الانشم کشورو تجزیه میکنن تا از ایران یه شیر بی یال و دم بمونه
بابک ها بودن که تو جنگای مختلف جلوی تاخت و تاز دشمن تو خاک ایران گرفتن
یکی میرفت جلوی تیر و شمشیر و نیزه دشمن یکی میرفت جلوی تانک دشمن و میپرید رو نارنجک
این بابکا هستن که الانم کشورو نگه داشتن و اجازه دست اندازی به دشمنان ایرانو ایرانی نمیدن
من یه نمونه ارتشی فداکار به اسم بهروز مدرسی میشناسم (نیمه بابکه چون شهید نشده)ینم وبلاگش
www.oldpilot.ir
 

Similar threads

بالا