به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

گلابتون

مدیر بازنشسته
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راهِ هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلبِ خون شده بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته ست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبارِ معرکه بنشست می رود
اینجا کسی برایِ خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود
وای از غرورِ تازه به دوران رسیده ای
وقتی میانِ طایفه ای پست می رود
هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
این لحظه ها که قیمتِ قدِ کمان ِ ماست
تیری ست بی نشانه که از شست می رود
بیراهه ها به مقصد ِ خود ساده می رسند
اما مسیرِ جاده به بن بست می رود
(افشین یداللهی)
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرخ رو با ش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
 

گلابتون

مدیر بازنشسته

سایه چون مرغ خزانت بی پناهی خوش تر است
چتر گل چون نیست بر سر سایبانی گو مباش
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مهر خوبان دل دین از همه بی پروا برد[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]●[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]از سمک تا به سُهایش کشش لیلا برد[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه [/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ذره ای بودم مهر تو مرا بالا برد[/FONT]​
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسـن تو هميشه در فزون باد
رويت همه ساله لالـه گون باد
اندر سر ما خيال عشـقـت
هر روز کـه باد در فزون باد
هر سرو که در چـمـن درآيد
در خدمـت قامتت نـگون باد
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگاریست که سودای بتان دین منست
غم این کار نشاط دل غمگین منست

دیدن روی ترا دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین منست
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

عاقبت بند سفر پايم بست
ميروم خنده به لب خونين دل
ميروم از دل من دست بردار
اي اميد عبث بي حاصل...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
آن لحظه
كه دست هاي جوانم
در روشنايي روز
گل باران ِ سلامُ تبريكات ِ دوستان ِ نيمه رفيقم مي گذشت
دلم
سايه اي بود ايستاده در سرما
كه شال كهنه اش را
گره مي زد
 

چاووش

عضو جدید
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی

یک عمر قناعت نتوان کرد الهی


دیریست که چون هاله همه دور تو گردم

چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی


بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر

در آرزوی آن که بیابم به تو راهی


نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن

سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی


در فکر کلاهند حریفان همه هشدار

هرگز به سر ماه نرفته است کلاهی


بگریز در آغوش من از خلق که گلها

از باد گریزند در آغوش گیاهی


در آرزوی جلوه مهتاب جمالش

یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی


یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر

شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش
نیست امید که همواره نفس برگردد
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاه می کند اما سرش به بالا نیست
نگاه مضطربش حاکی از معما نیست
نگاه می کندم ،عاشقم کند شاید...
مرا که نیمه ی قلبم هنوز پیدا نیست
همین دو جمله برای شروع کافی بود:
"عجب هوای قشنگی،بهار زیبا نیست؟
شنیده ام که شما شعرهای زیبایی
سروده اید،کمی توی شعرتان جا نیست
برای من که دلم بی بهانه می گیرد
بگرد توی غزل ها،ببین که حوا نیست
بگو بیاید اگر شد به پای هم یک عمر...
بگو که چشم حسودی نه...این طرف ها نیست"
به آسمان و زمین خیره نه...به چشمانش
که عشق کار دلی دوره گرد اما نیست
درون سینه اش انگار بم ترک خورده است
گواه عاشقی اش این سری که بالا نیست...
 

چاووش

عضو جدید
نگاه می کند اما سرش به بالا نیست
نگاه مضطربش حاکی از معما نیست
نگاه می کندم ،عاشقم کند شاید...
مرا که نیمه ی قلبم هنوز پیدا نیست
همین دو جمله برای شروع کافی بود:
"عجب هوای قشنگی،بهار زیبا نیست؟
شنیده ام که شما شعرهای زیبایی
سروده اید،کمی توی شعرتان جا نیست
برای من که دلم بی بهانه می گیرد
بگرد توی غزل ها،ببین که حوا نیست
بگو بیاید اگر شد به پای هم یک عمر...
بگو که چشم حسودی نه...این طرف ها نیست"
به آسمان و زمین خیره نه...به چشمانش
که عشق کار دلی دوره گرد اما نیست
درون سینه اش انگار بم ترک خورده است
گواه عاشقی اش این سری که بالا نیست...




ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست


دگر قمار محبت نمی برد دل من

که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست


من اختیار نکردم پس از تو یار دگر

به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست


به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس

که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست


تو میرسی به عزیزان سلام من برسان

که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست


چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه

چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست


به لاله های چمن چشم بسته می گذرم

که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه
نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاه می کند اما سرش به بالا نیست


نگاه مضطربش حاکی از معما نیست

نگاه می کندم ،عاشقم کند شاید...
مرا که نیمه ی قلبم هنوز پیدا نیست

همین دو جمله برای شروع کافی بود:
"عجب هوای قشنگی،بهار زیبا نیست؟

شنیده ام که شما شعرهای زیبایی
سروده اید،کمی توی شعرتان جا نیست

برای من که دلم بی بهانه می گیرد
بگرد توی غزل ها،ببین که حوا نیست

بگو بیاید اگر شد به پای هم یک عمر...
بگو که چشم حسودی نه...این طرف ها نیست"

به آسمان و زمین خیره نه...به چشمانش
که عشق کار دلی دوره گرد اما نیست

درون سینه اش انگار بم ترک خورده است
گواه عاشقی اش این سری که بالا نیست...

...
...
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست


دگر قمار محبت نمی برد دل من

که دست بردی از این بخت بدبیارم نیست


من اختیار نکردم پس از تو یار دگر

به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست


به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس

که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست


تو میرسی به عزیزان سلام من برسان

که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست


چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه

چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست


به لاله های چمن چشم بسته می گذرم

که تاب دیدن دلهای داغدارم نیست

بر من جفا ز بخت من آمد و گرنه یار
حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت

با این همه هر آنکه نه خواری کشید ازو
هر جا که رفت هیچکسش محترم نداشت

ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت

هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت










 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش ونبیند خطای یار
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت دريا ها شهري است
كه در آن پنجره ها رو به تجلي باز است
بام ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي نگرند
دست هر كودك ده ساله شهر شاخه معرفتي است
مردم شهر به يك چينه چنان مي نگرند
كه به يك شعله به يك خواب لطيف
خاك موسيقي احساس ترا مي شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي آيد در باد
 

Similar threads

بالا