بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم رفته بودم اینارو بشورم بیارم طول کشید

 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پى‌سوز و شاهزاده

زن و مردى بودند دخترى داشتند. روزى مادر دختر به او گفت: اگر من مُردم کفش و انگشتر مرا به‌ دست و پاى دخترها اندازه بگير، اندازهٔ هر دخترى شد او را براى پدرت، به زنى بگير. مادر مُرد. دختر انگشتر و کفش مادر خود را برد و به دست و پاهاى دخترها کرد و اندازه گرفت. اما اندازه هيچ‌کس نشد. روزى دختر کفش و انگشتر را به پا و دست خود کرد، ديد اندازهٔ خودش است. پدرش اصرار کرد که دختر به وصيت مادر خود عمل کند و زن او بشود. دختر که نمى‌خواست تن به اين‌کار بدهد يک هفته مهلت خواست.
دختر نزد زرگرى رفت و به او سفارش ساخت يک پى‌سوز که گنجايش يک نفر را با خوراک يک ماهه داشته باشد داد. زرگر پى‌سوز را ساخت و تحويل داد.
يک هفته مهلت تمام شد. موقع خواب دختر از پدر خود اجازه گرفت که برود و دست‌هاى خود را بشويد. به حياط رفت و کفش‌هاى خود را سر چاه گذاشت، برگشت و رفت توى پى‌سوز.
پدر هر چه منتظر شد، ديد دخترش نيامد، به حياط رفت، ديد کفش‌هاى دختر سر چاه است فکر کرد دختر خودش را به چاه انداخته است. از آن به بعد خانه‌نشين شد. هر روز يک تکه از اثاث خانه را مى‌فروخت و خرج مى‌کرد. يک روز پى‌سوز را برد به دکان تا بفروشد. اتفاقاً پسر پادشاه پى‌سوز را ديد و آن را خريد و به قصر خود برد.
پس از چند روز شاهزاده متوجه شد که غذاى او دست مى‌خورد. يک روز پشت پرده اتاق خود ايستاد، ديد يک دختر زيبا از توى پى‌سوز بيرون آمد و رفت سر ظرف مقدارى غذا برداشت و باز داخل پى‌سوز شد. شاهزاده هر چه به دختر اصرار کرد که بيرون بيايد. نيامد. گذشت تا روزى شاهزاده مچ دختر را موقع خوردن غذا گرفت.
دختر همهٔ ماجرا را براى شاهزاده تعريف کرد. شاهزاده گفت: من مى‌خواهم به سفر بروم. وقتى برگشتم با تو ازدواج مى‌کنم.
دخترعموى شاهزاده نامزد او بود. زن‌عمو، که به بى‌توجهى شاهزاده نسبت به دختر خود پى برده بود، پيش خود گفت هر چه هست مربوط به پى‌‌سوز است. آن را به امانت گرفت و برد به خانه‌ خود. آتشى درست کرد و پى‌سوز را در آن انداخت. دختر در پى‌سوز را باز کرد و گريخت. او را گرفتند و در آتش انداختند. بعد هم در کوچه رهايش کردند. پى‌سوز را هم تميز کردند و بردند به مادر شاهزاده تحويل دادند.
وقتى شاهزاده از سفر برگشت. دختر را نديد هر چه گشت او را پيدا نکرد. مريض شد و در بستر افتاد. هر چه دوا و درمان کردند و بردند به مادر شاهزاده تحويل دادند.
وقتى شاهزاده از سفر برگشت دختر را نديد هر چه گشت او را پيدا نکرد. مريض شد و در بستر افتاد. هر چه دوا و درمان اثرى نبخشيد. خبر بيمارى او در همهٔ شهر پيچيد.
و اما بشنويد از دختر، خارکنى او را در کوچه پيدا کرد و به خانهٔ خود برد و به مداواى او پرداخت. دختر پس از مدتى حالش خوب شد. روزى‌که براى خريد از خانه بيرون رفته بود، خبر بيمارى شاهزاده را شنيد. به خانه برگشت و شوربائى پخت و انگشترى که شاهزاده قبلاً به او داده بود در آن انداخت. خارکن شوربا را برد و به دست شاهزاده رساند. شاهزاده موقع خوردن شوربا انگشتر را ديد. از پيرمرد حقيقت را جويا شد. پيرمرد همهٔ ماجرا را تعريف کرد. فرستادند دنبال دختر آمد. حال شاهزاده خوب شد بعد دختر را توى ‌پى‌سوز کرد تا کارها را روبه‌راه کند.
شاهزاده مجلس عروسى با دخترعموى خود به پا کرد و چون او را مسبب همهٔ گرفتارى‌هاى خود مى‌دانست به او گفت: زبانت را دربياور مى‌خواهم آن را ببوسم. وقتى دخترعمو زبان خود را درآورد، شاهزاده آن را از بيخ کند. بعد هم گفت دخترعموى او گنگ است و او زن گنگ نمى‌خواهد. شاهزاده با دختر ازدواج کرد.
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط انار و هندونه میخری ؟ :D

نه...ممممممممم..هر چی خوششششششششششمزه باشه و حسابی هوس کنم :دی

منو باش گفتم حتما پاقدم من نحس بوده ... :D

ما که داشتیم میچتیتیم و حسابی میخندیدیم:دی

ببينم كسي نميخواد يه قصه بگه؟
بگيد ديگه ... :)

من که قصدشو ندارم:دی
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
پس واسه ما هم انار بياريد، لطفا قرمز و بزرگ باشه ... :D
يعني مارو هم در اين امر خير سهيم كنيد كه قبل از خواب انار بخوريم ... :D
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پس واسه ما هم انار بياريد، لطفا قرمز و بزرگ باشه ... :D
يعني مارو هم در اين امر خير سهيم كنيد كه قبل از خواب انار بخوريم ... :D


به روی چشم...گلابی و به و پرتقال هم هست... از همش واستون میذارم تو یه بشقاب میل کنید:دی


من امروز انار خوردم خب. نارنگی و تخمه و شیر و تخم مرغ هم خوردم :دی
الان فقط فسنجون میخوام :دی

نوش جان....دلم گیلاس و گوجه سبز میخواس چن روزی اما دیگه نمیخواد:دی...الان هم تکمیلم فقط انار میخوام
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز
من امروز انار خوردم خب. نارنگی و تخمه و شیر و تخم مرغ هم خوردم :دی
الان فقط فسنجون میخوام :دی
به سلامتي، ايشالا كه گوشت بشه به تنت ... :D
بابا تو ديگه چه غولي هستي ... :D
اين وقت شب فنسجون از كجا بياريم براتون حالا؟ نميشه تا فردا صبر كني؟
:cool:
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


به روی چشم...گلابی و به و پرتقال هم هست... از همش واستون میذارم تو یه بشقاب میل کنید:دی




نوش جان....دلم گیلاس و گوجه سبز میخواس چن روزی اما دیگه نمیخواد:دی...الان هم تکمیلم فقط انار میخوام

حالا که میری تو آشپزخونه بی زحمت یه شربتم واسه من بیار
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سلامتي، ايشالا كه گوشت بشه به تنت ... :D
بابا تو ديگه چه غولي هستي ... :D
اين وقت شب فنسجون از كجا بياريم براتون حالا؟ نميشه تا فردا صبر كني؟
:cool:

ممنون داداشی. تو هم برو یه چیزی بخور خب
باشه بابا تا فردا هم صبر میکنم، فردا دیگه حتما بیاریا
( با کی بودی ؟ من غولم؟ میکشمت محمد....... )
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معصومه جان امار خوردنتو هیچ وقت به کسی نده..چشمت میکننن...
:cool:

بفرمایید از این میوه های خوشمزه میل کنید...20090207559.jpg
توضیح عکس: یه بار واسه نهار رفته بودیم پارک و ظرفی واسه میوه هامون نبرده بودیم(کم تجربه ایه دیگه) بعد به ابتکار داداشم و همسرم رو سفره چیده شد...هر وقت این عکس رو میبینم دلم گوجه سبز میخواد...
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا که میری تو آشپزخونه بی زحمت یه شربتم واسه من بیار

نمیتونم:دیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
 

mohammad sadegh

عضو جدید
کاربر ممتاز


به روی چشم...گلابی و به و پرتقال هم هست... از همش واستون میذارم تو یه بشقاب میل کنید:دی




نوش جان....دلم گیلاس و گوجه سبز میخواس چن روزی اما دیگه نمیخواد:دی...الان هم تکمیلم فقط انار میخوام
مقسي مقسي ... :)

ممنون داداشی. تو هم برو یه چیزی بخور خب
باشه بابا تا فردا هم صبر میکنم، فردا دیگه حتما بیاریا
( با کی بودی ؟ من غولم؟ میکشمت محمد....... )

مرسي، من خوردم ... :D
نه بابا با تو نبودم، همينجوري يه چيزي گفتم، آها، گفتم داستان آقا غوله رو واسمون بگو ...
:D
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آره راست میگی، دیگه نمیگم
منم میخوااااااااااااااااااااام
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیتونم:دیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
چرا؟ (شکلک ناراحت)

محمد دیگه تکرار نشه ها
بابت انار هم ممنون
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من برم انارمو بیارم.. اصلا با خوردن های مجازی جور نیستم:دی
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
:w05:چيزه......چيز.....يعني:w05:...اِ...خب چيه؟:w05:ديدم اينجا بخور بخوره اومدم ببينم چي چيا دارين حالا!






هول شدم سلام يادم رفت!!
سيلااااااااامممم
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چرا؟ (شکلک ناراحت)

محمد دیگه تکرار نشه ها
بابت انار هم ممنون

همینجوری...بهو امد که بگم نمیتونم... میخواستم ببینم عکس العملت چیه...
الان میرم یه شربت البالو خوووووووشمزه میزنم واست به جات مبخورم....معده من و تو نداره که...داره؟
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام ملودی جون. خوبی؟
همه چی داریم، چی میخوای شما؟ هرچی میخوای بگو خودم بیارم واست
به مریم نگیا. هرچی بگی میره درست میکنه خودش میخوره
 

kaghaz rangi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ملودییییییی زود گوجه سبز بردار که محمدصادق همشونو خورد:دی




یادم به یه قضیه افتاد...من و خواهرم پشت سر هم هستیم و دوران شیر خوریمون هم تقریبا با هم...مامانم میگفت هر وقت من شیر میخوردم خواهرم که بزرگتر بوده و حرف میزده گریه میکرده و نمیذاشته من شیر بخورم میگفته همشو قورد...همشو قورد... بسشه دیگه همشو قورد...چقدر مظلوم بودم من...هییییییییی
 

Similar threads

بالا