شعر

sajedeh h

عضو جدید
چه كاغذها كه از سپيدي نام تو سياه شد/از دل تنگي هايم/از احساسم/هزاران هزار صفحه سفيد كاغذ سياه شد/كاغذها عاشق شدند/ولي تو...:cry:


:love:عمری است شبانه روز لب هایت را....
لب باز نکن ، هنوز لب هایت را...
نه ، سیر نمی شوم به چندین بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را




قوانین علم را به هم زده ای!
نبودنت وزن دارد !
تهی … اما .. سنگین:w10:
تو رفته ای
و
من افتاده ام!
تو از دست, من از پا:crying:
 

ثمینی

عضو جدید
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا
فردا شد و باز هم تو گفتی فردا
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
یک هیچ به نفع دل تو تا فردا........:cry:
 

vurojak

عضو جدید
همه را می شنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به تومی اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها توبدان
تو بیا
تو بمان بامن
تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها توبتاب
اینک این من
که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی بلند
تو بگیر
تو ببند
 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا
فردا شد و باز هم تو گفتی فردا
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
یک هیچ به نفع دل تو تا فردا........:cry:

همه را می شنوم
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم
به تومی اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را تنها توبدان
تو بیا
تو بمان بامن
تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شبها توبتاب
اینک این من
که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی بلند
تو بگیر
تو ببند
شرمنده ميفرماييد عزيزان:gol:
من لايق اينهمه محبت شما نيستم
:heart::heart:
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران، قصيده واري،
- غمناك -
آغاز كرده بود.
مي خواند و باز مي خواند،
بغض هزار ساله ي درونش را
انگار مي گشود
اندوه زاست زاري خاموش!
ناگفتني است...
اين همه غم؟!
ناشنيدني است!
دل آسمون ومن باراني است....


 

mehdipesse

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران، قصيده واري،
- غمناك -
آغاز كرده بود.
مي خواند و باز مي خواند،
بغض هزار ساله ي درونش را
انگار مي گشود
اندوه زاست زاري خاموش!
ناگفتني است...
اين همه غم؟!
ناشنيدني است!
دل آسمون ومن باراني است....


نترس بالاخره به هم ميرسيم:redface::(
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی قرارتوام و در دل تنگم گله هاست



آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست



مثل عکس رخ مهتاب که افتاده برآب



در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست



آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد



بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست



بی توهرلحظه مرابیم فروریختن است



مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست



باز می پرسمت از مساله دوری وعشق



وسکوت تو جواب همه مساله هاست:gol:


 

sajedeh h

عضو جدید
ما نمی­توانیم با هم باشیم، راه ما جداست. تو گربه قصابی، من گربه سرگردان کوچه ­ها. تو از ظرف لعابی می­خوری، من از دهان شیر. تو خواب عشق می­بینی، من خواب استخوان. اما کار تو هم آسان نیست عزیز. دشوار است هر روز خدا دم جنباندن
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آوار خونین گرگ و میش دیگر گونه مردی آنک
که خاک را سبز میخواست
و عشق را شایسته ی زیباترین زنان
که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر کس بد ما به خلق گوید
ما چهره ز غم نمیخراشیم

ما نیکی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر چه شک عجيبی به «داشتن» دارم
سعادتي ست تو را داشتن که من دارم!
کنار من بِنِشين و بگو چه چاره کنم؟
برای غربت تلخی که در وطن دارم؟
بگو که در دل و دستت چه مرهمی داری
برای اين همه زخمی که در بدن دارم؟
مرا به خود بفشار و ببين به جای بدن
چه آتشي ست؟ که در زير پيرهن دارم؟
به رغم ديدن آرامش تو کم نشده
ارادتی که به آرامش کفن دارم
مرا که وقت غروبم رسيده بدرقه کن
اگرچه با تو اميدی به سر زدن دارم!!:gol:
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد

کاش می آمد و از دور تماشا میکرد
 

sajedeh h

عضو جدید
يكي مي پرسد : اندوه تو از چيست ؟

سبب ساز سكوت مبهمت كيست ؟

برايش صادقانه مي نويسم : براي آنكه بايد باشد و نيست .
 

Similar threads

بالا