دکتر شریعتی....

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا:
کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنی کیست؟
مرزهای درست هرکدام ، کدام است؟
من آرزو می کنم که روزی سطح شعور و شناخت مذهبی ، در این تنها کشور شیعه جهان ، به جایی برسد که سخنگوی رسمی مذهب ما‌ «فاطمه» را آنچنان که سلیمان کتانی - طبیب مسیحی - شناسانده است، و «علی» را آنچنان که دکتر جورج جرداق - طبیب مسیحی - توصیف میکند و «اهل بیت» را آنچنان که ماسینیون کاتولیک تحقیق کرده است و «ابوذر غفاری» را آنچنان که جودة السحار نوشته است و حتی «قرآن» را آنچنان که بلاشر - کشیش رسمی کلیسا - ترجمه نموده است و «پیغمبر» را آنچنان که ردنسن - محقق یهودی - میبیند، بفهمد و ملت شیعه و محبان اهل بیت و متولیان رسمی ولایت و مدعیان مذهب حقه جعفری روزی بتوانند به ترجمه آثار این کفار رسمی!! توفیق یابند.
خدایا این مردم شیعه اند ، شیعه علی ، تنها پیروان اهل بیت ، تنها ملتی که حق را تشخیص داده اند و چهره پرشکوه علی را و عظمت های خاندان علی را یافته اند؟؟
و دکتر بنت الشاطی ، استاد دانشگاه و نویسنده توانایی ، که قلمش و عمرش همه در خدمت زنان اهل بیت ، که میگفت:(من در این خانه زندگی میکنم )، سنی است؟
و بلاشر که روحانی رسمی مسیحیت بود و چهل سال در تحقیق و ترجمه قرآن رنج برد و بر روی آیات کور شد کافر است؟
و ماسینیون که دریایی از دانش بود و ۲۷ سال تمام در زندگی سلمان، نخستین بنیانگذار تاریخ شیعه در ایران، غرق شد و هرگاه از فاطمه ، از عرفان اسلامی و از سلمان سخن میگفت ، سراپا مشتعل میشد کافر است؟
خدایا:
به من بگو ، تو خود چگونه میبینی؟ چگونه قضاوت میکنی؟
آیا عشق ورزیدن به اسمها تشیع است؟ یا شناخت مسمی ها ؟؟
شیعه امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمانها را به علی دارد‌ ، به علی عشق می ورزد.
حتی بر خلاف اسلام ، بر خلاف رضایت شخص علی او را بر مقام الهی می رسانند و علی اللهی و .... می شوند.
باز علی را تنها در یک چهره می بیند ، یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بُعدی را نادیده می انگارد.
با آنها آشنا نیست و علی بیش از آنچه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد به این نیاز دارد که او را و تمام او را شیعه پاک اعتقادش بشناسد.
بی شک از عوام شیعه چنین انتظاری ندارد اما از خواصِ شیعه ، از آدم روشنفکر شیعه چنین توقعی دارد.
کسی که شیعه علی است باید او را در همه چهره هایش بشناسد....
<<دکتر علی شریعتی>>:gol::gol::gol::gol:

 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن عشق می کارد و کینه درو می کند....
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....
می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....
برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ........
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........
و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود ، مادر می شود ، پیر می شود و می میرد.....
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......

« دکتر علی شریعتی »
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
ی آزادی ، مرغک پر شکسته زیبای من ! کاش قفست را می شکستم و در هوای پاک بی ابر بی غبار بامدادی ، پروازت می دادم !
( خودسازی انقلابی ، ص ۱۱۸ )
عشق خواهر آزادی است و آزادی برادرش و غصب و اسارت مادر و پدرشان.
( گفتگوهای تنهایی ، ص ۹۲۷ )
عشق به آزادی ، سختی جان دادن را بر من هموار می سازد.
( گفتگوهای تنهایی ، ص ۳۶۵ )
ای آزادی ، تو را دوست دارم ! به تو نیازمندم ! به تو عشق می ورزم !
( خوذسازی انقلابی ، ص ۱۱۸ )
ای آزادی ، قامت بلند و آزاد تو ، مناره زیبای معبد من است !
(خودسازی انقلابی ، ص ۱۱۸ )
هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت ... دیگر چه می خواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند.
( گفتگوهای تنهایی ، ص ۱۲۰۹ )
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیعه امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمانها را به علی دارد‌ ، به علی عشق می ورزد.
حتی بر خلاف اسلام ، بر خلاف رضایت شخص علی او را بر مقام الهی می رسانند و علی اللهی و .... می شوند.
باز علی را تنها در یک چهره می بیند ، یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بُعدی را نادیده می انگارد.
با آنها آشنا نیست و علی بیش از آنچه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد به این نیاز دارد که او را و تمام او را شیعه پاک اعتقادش بشناسد.
بی شک از عوام شیعه چنین انتظاری ندارد اما از خواصِ شیعه ، از آدم روشنفکر شیعه چنین توقعی دارد.
کسی که شیعه علی است باید او را در همه چهره هایش بشناسد....
<<دکتر علی شریعتی>>
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز مي گردم . رجعت! بهشتي را كه ترك كردم باز مي جويم. دستهايم را از آن گناه نخستين، عصيان، ميشويم، همه ي غرفه هاي بهشت نخستينم را از خويشتن خويش فتح مي كنم! طبيعت را تاريخ را و خويشتن را. در انجا من و عشق و خدا دست در كار توطئه اي خواهيم شد تاجهان را از نو طرح كنيم. خلقت را بار ديگر آغاز كنيم. در اين ازل ديگر خدا تنها نخواهد بود. در اين جهان من ديگر غريب نخواهم ماند. اين فلك را از ميان بر ميداريم.پرده ي غيب را بر ميدريم. ملكوت را به زمين فرود مياوريم. بهشتي كه در ان درختان همه درخت ممنوع اند جهاني كه دستهاي هنرمند ما معمار ان است...
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدايا:عقيده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.
خدايا:به من قدرت تحمل عقيده "مخالف" ارزاني کن
خدايا:مرا همواره اگاه وهوشيار دار تا پيش ازشناختن درست وکامل کسي
يا فکري مثبت يا منفي قضاوت نکنم.
خدايا:شهرت مني را که:"ميخواهم باشم" قرباني مني که " ميخواهند باشم" نکند
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
احساس
من اکنون احساس می کنم ،
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم ،
تنها مانده ام .
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم.
و اعماق آسمان ساکت را می نگرم.
و خود را می نگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ ،
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است .
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که تو این جا چه می کنی ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس می کنم ،
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد.
همین و همین .
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
درخت های تشنه
ای ابر بهارین !
که ناگهان با اشک های نگون سار
بر روی این باغ خیمه زده ای و غرش می کنی ، برق می زنی
ای ابر بارانی ،
ای باران اردیبهشتی ، تو نمی فهمی!
درختان این باغ همه تشنه اند .
ما درخت های این باغ پژمرده ی پامال زمستان ها
همگی تشنه ایم .
تشنه بارانیم .
به جوی های خشکی که از پای ما می گذرند منگر .
این جوهای بزرگ ، آب ندارند.
آب دارند اما به ریشه ما نمی رسند.
به ریشه ما می رسند
اما آب هایی شوذ و تلخ و آلوده اند !
ما همه ی درخت های این باغ
در کنار این جوی های پر آب
همچنان تشنه ایم،
تشنه بارانیم ،
گرد و غبار سال ها را
از شاخ و برگ های پیر و پژمرده و خشک آلود ما بشوی !
ما را بنواز !
ما نیز همچنان درخت پنهانی
درون باغ می توانیم بشکفیم ،
از نو بشکفیم.
برگ های پیر سال های پیش را بریزیم و ناگهان
در زیر نوازش های تو ، به شکوفه بنشینیم .
ما نیز چشم به راه شکفتن های تازه ایم.
شور و شوق صد جوانه با من است ، با ما است .
ای پاره ابر مهربان که بر روی آن درخت می باری ،
دامنت را بگستران !
بر سراسر این باغ خیمه زن !
درختان باغ را همه در آغوش باران های نوازشگرت گیر !
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دکتر علی شريعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسيم کرده است:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها. [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.[/FONT]
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست
او جانشين همه نداشتنهاست
نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند
و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد
تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی
ای پناهگاه ابدی
تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند
پرهایش سفید می ماند
ولی قلبش سیاه میشود
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست
اسراف محبت است
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است (دکتر علی شریعتی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد (دکتر علی شریعتی)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من چیستم؟
لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه امید بندم در این زندگانی
که در نا امیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از دیده به جاش اشک خون می آید
دل خون شده ، از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ جنون می آید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
آدمی را همواره در پی گم شده اش،
ملتهبانه به هر سو می کشاند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست
اسراف محبت است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
.عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
.اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
.خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.
** * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
.هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی! هر که را عقل دادی چه ندادی،
و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟

خدایا : عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.
خدایا : به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن .
خدایا : رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نساز.
خدایا : مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی قضاوت نکنم.
خدایا : جهل آمیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.
خدایا : شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.
خدایا : درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. آن چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.
خدایا : مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله در امان دار.
خدایا : خودخواهی را چندان درمن بکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز آن در رنج نباشم.
خدایا : مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.
خدایا: « تقوای ستیزم» بیاموز تا درانبوه مسوولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
خدایا : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

( برگرفته از نیایش نامه دکتر علی شریعتی )

 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت فاطمه زهرا(س) از زبان دکتر
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]امروز او مي‌تواند زن مسلمان را بسازد. او به عنوان يک مادر در مرحله‌اي که دختري چون زينب مي‌پرورد و پسراني چون حسن و حسين (ع)، و به عنوان يک بعد ديگر زن متعالي و مثالي، همسر به عنوان کسي که در تنهايي‌ها و سختي‌ها ، نقش‌ها و عظمتهاي علي (ع) پا به پاي اوست و همچنين به عنوان يک زن مسئول اجتماعي، کسي که از بدو تولد تا لحظه‌‌اي که پدرش را تنها به زمين گذاشت و در غربت دفن شد و در خاموشي، باز يک لحظه از مبارزه نايستاد: در جبهه خارجي با کفر تا هجرت و در جبهه داخلي با انحراف و قتل تا لحظه مرگ، حتي بعد از مرگ نيز که: «علي مرا پنهان دفن کن تا بر گور من گرد نيايند و هم بر عزاي من مراسمي برپا نکنند و بر من نماز نخوانند و مراسمي بپا ندارند تا به نام من قدرتي که هم اکنون بر روي کار آمده قدرت خود را توجيه ديني نکند» زني که حتي مردن و دفن شدنش را مي‌خواهد وسيله‌اي کند براي مبارزه در راه حق و محکوم کردن ابدي و هميشگي غصب. اين است [/FONT]​
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]«چگونه امروز زن مسلمان بودن»! [/FONT]​
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی
در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر
تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛
اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید
و سوم - که از همه تهوع آور بود-
اینکه در آن سن و سال، زن داشت.
!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه
زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم
و تازه فهمیدم که :
خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد
دیگران ابراز انزجار می کند که
در خودش وجود دارد
ممنون واقعا دوست عزیز
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
حرف
حرف ها بر سر دلم عقده کرده است.
شش روز است نگذاشته اند حرف بزنم .
می خواهم گوشه ای بنشینم و کمی تنها باشم ،
حرف بزنم ، بنویسم ، بگویم .
انگشت هایم خمیازه می کشند .
باید بنویسم.
این حرف ها را نمی شود تحمل کرد ،
بیش تر از این در دل نگه داشت ،
ورم می کند و رنجم می دهد.
می روم.
کجا بروم ؟
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم
تا دوست را به ياري نخوانيم،

براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کند

طعم توفيق را مي چشاند

و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن

و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

و چه بدبختي آزاردهنده اي ست "تنها" خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است

در بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند
ياد "تنهايي" را در سرت زنده ميكند

"تنها" خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است

" تنها" بودن ، بودني به نيمه است

و من براي نخستين بار در هستي ام رنج "تنهايي" را احساس کردم
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب ، امروز
چراغ های کوچه پرپر گشتند .
سپیده پنجره را شست .
نسیم سرد برخاست .
آه ، صبح شد .
شب رفت و دیشب شد.
فردا آمد و امروز شد .
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواستم زندگی کنم راهم را بستند٬
ستايش کردم گفتند خرافات است ٬
عاشق شدم گفتند دروغ است ٬
گريستم گفتند بهانه است ٬
خنديدم گفتند ديوانه است ٬
...... دنيا را نگه داريد ميخواهم پياده شوم !
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم
که سالها به اجبار خواهیم خفت


[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
زندگی چيست ؟
نان . آزادی . فرهنگ . ايمان و دوست داشتن .



[/FONT]
با همه چيز درآميز و با هيچ چيز آميخته مشو
که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​




 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
پیک لبخندی
ای بام بلند آرزومندی
زی من بفرست پیک لبخندی

تو جان من به جان تو سوگند
خوردم ، که چو جان ، عزیز سوگندی

بنواز مرا به ناز پیمانی
بر بند مرا به بند پیوندی
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
مسافر
اکنون کارم سفر است ،
مسافری تنهایم
که در زیر کوله باری سنگین ، پشتم خم شده
و استخوان هایم به درد آمده است.
و می روم و راه طولانی لحظه ها
در پیش رویم تا افق کشیده شده است.
و از هر منزلی تا منزل دور دست دیگر ، لحظه ای است.
و این چنین من باید صدهزار ، میلیون ها لحظه را طی کنم.
تا برسم به یک روز
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
آتش و دریا
من با عشق آشنا شدم
و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟ …
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود .
هنگامی لب به زمزمه گشودم ،
که مخاطبی نداشتم.
و هنگامی تشنه آتش شدم ،
که در برابرم دریا بود و دریا و دریا … !
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاویدان
همواره من و زندگی با هم خواهیم بود
و خواهیم ماند ،
جاویدان جاویدان ،
تا ابد !
 

salimipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم
تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی
جاده منتظر
زانوانم شکسته است و پاهایم فلج
خسته و مجروح و پریشان
و باری به سنگینی کوهی بر دوش
و من در زیر آن خم شده ام
و از زیر آن که چندین برابر من سنگین است و بزرگ است
آرام گرفته ام
و تنها ، برق حسرت از چشمان بازم
ـ که همچنان به این راه
که تا افق کشیده است ، دوخته ام ـ ساطع است.
و جاده منتظر را در برابرم روشن می دارد.
جاده ای که سال هاست چشم به راه هر قدمم
خود را بر خاک افکنده است.
اما ردپایی بر آن نیست و …
نخواهد بود !
 
بالا