[ خاطرات سر لشکر خلبان شهید عباس اکبری ]بازگشت یک شهاب

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
این تاپیک گویای یک جمع دوستانه در وصف خاطرات سر لشکر خلبان شهید عباس اکبری

برگرفته ازکتاب بازگشت یک شهاب



[FONT=F_sanaat Shad]من به خود می بالم در زمینیم که خاکش مطهر هست و پاک[/FONT]
[FONT=F_sanaat Shad]من به خود می بالم در سرزمین فرشته ها هستم[/FONT]
[FONT=F_sanaat Shad]من به خود می بالم در جایی هستم [/FONT]
[FONT=F_sanaat Shad]که روزی تو زندگی میکردی[/FONT]
[FONT=F_sanaat Shad]زمیینی که تو راه رفتی [/FONT]
[FONT=F_sanaat Shad]اسمانی که در ان نفس کشیدی [/FONT]

[FONT=F_sanaat Shad]من این خاک را به هزاردنیا نمی دهم [/FONT]
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
جمع شان جمع بود .سال ها بود که همدیگر را ندیده بودند .بعد از سیزده سال داشتند خاطرات مشترکشان را مرور می کردند
دوستان صمیمی عباس ,سید محمد ,مصطفی ,داوود ,علی ,وبقیه .سید محمد زیر لب ذکر می گفت ومصطفی به عکس عباس خیره شده بود . فکر کرد که عباس هیچ عکسی ندارد که در ان جدی باشد . همیشه در حال خنده بود .
هیچ کدام باورشان نمی شد . یعنی عباس برای همیشه رفته بود ؟
تمام این 13 سال منتظرش بودند که برگردد .اسمش جزء شهدا نبود .فکر می کرند که حتما اسیر است ,که اسیر هم بود اما کی وکجا وتا چه مدت هیچ کس نمی دانست . شهادت در باورشان نمی گنجید .
عباس با ان چهره ی همخیشه خندان ,که هر وقت یادش می افتادند لبخند می زدند ,با شوخی ها وکار هایش ,که هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته بود ودرست بعد از پذیرش قطع نامه ,که جنگ رسما پایان یافته بود ,درست در عملیات مرصادیعنی اخرین عملیات رفت ودیگر خبری از او نشد بعد از سیزده سال ,مرداد 81 به عنوان ازاده شهید به ایران بازگشت ازاده شهید ولی عباس مدت ها بود شهید شده بود .

محمد نگاهی به جمع انداخت وگفت شاید دیگه دور هم جمع نشویم هر کس هر خاطره ای دارد تعریف کند



همه دوستان تایید کرند محمد شروع کرد

(( تیپ ظاهر عباس رو که می دیدی ,باورت نمی شد اواهل نماز وروزه واین حرفا باشه خیلی شیک بود شاید شیک ترین خلبان پادگان نوژه چه قبل وچه بعد از انقلاب نمازش را جلوی چشم همه نمی خواند هیچ وقت مستقیم کسی را نصیحت نمی کرد اهل تظاهر نبود

یکی از خلبان هایی که خودش دوره هواپیماهای اف4 واف5 واف6 را در امریکا دیده بود برام تعریف کرد که امریکایی ها بیشترین ارتفاع پروتزشان با اف 4 سی وپنج هزار پا بود ولی وقتی از عباس امتحان گرفتند عباس تا ارتفاع پنجاه هزار را پرید همان موقع ژنرال حیرت زده امریکایی گفته بود به ایرانی علم بده بعد ببین چه طور عمل می کنه. عباس کاملا توانا وتیز هوش ومقتدر بود ))

محمد نفسی تازه کرد
نوبت مصطفی بود گلویی صاف کرد وگفت سال55و 56 بود که با عباس اشنا شدم . همیشه پنج شنبه وجمعه را بر می گشتیم شهر مون یکبار عباس ماشینش خراب شد و مثل من سوار اتو بوس شد اون گفت من بچه قم هستم گفتم خوب من هم برای قم هستم از ان به بعد با هم دوست شدیم همیشه با ماشین عباس می امدیم پادگان در راه هر جا ماشینی خراب میدید می ایستاد وان ماشین درست میکرد همه جا کمک می کرد گاهی اوقات تا ساعت اذان صبح کنار خیبان ماشین مردم درست می کرد یادم میاد شب عروسی ماشین نداشتم وان ماشینش داد تا من گل بزنم

علاقه خاصی به مادر وپدرش هم داشت وقتی قم می رسید برای دودقیقه هم که شده بود به انها سر می زد
وقتی مادر من هم فوت کرده بود من بوشهر منتقل شدم وعباس هم همدان منتقل شد شب هفت مادرم را در اشتیان گرفته بودیم یک دفعه در مراسم عباس را دیدم خیلی تعجب کردم سه سال بود از او خبر نداشتم نمی دونم چه طوری متوجه شده بود وخودش به اشتیان رسانده بود

محمد روبه داوود کرد گفت حالا نوبت شماست چهره شکسته داوود را لبخندی نامحسوس بود نگاهی به خرمایی که دستش بود انداخت وگفت چی بگم من وعباس همشهری بودیم خیلی پسر شاداب با نشاطی بود خیلی شجاع بود همیشه عملیات خطرناک داوطلبانه انجام میداد در صورتی که همه می دانستند قبول ماموریت جنگی دل شیر می خواد چون حتما صد در صد احتمال نابودی هست
علی همان طور که سرش پایین بود گفت ادم عجیبی بود خیلی با حوصله بود یادم میاد یه بار توی یه عملیات مهم شاهکاری کرد
نزدیک مرز سوریه بودیم هیچ امیدی برای برگشت نبود شاید هر کس دیگه ای می رفت بر نمی گشت ماموریت داشتیم یک پل را منهدم کنیم به پل که رسیدیم دیدم عباس مدتی منتظر ماند شرایط خطرناکی بود بلاخره در یک لحظه پل را زد وبرگشتیم بعد از او سوال کردم که چرا ان لحظه صبر کردی او گفت چون یک فرد غیر نظامی وبی دفاع از روی پل عبور می کرد صبر کردم تا او برود


محمد گفت بعضی چیز ها هم گفنی نیست حس کردنی است همین که الان ما حس می کنیم که او زنده هست ومارا می بیند یادش به خیر تکه کلامش هنوز توی گوشم هست یادتون هست ؟ با لهجه قمی می گفت : کجی میری ؟

راستی همه ما کجا می رفتیم
 

13654242

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
(به ایرانی علم بده بعد ببین چه طور عمل می کنه )با این جمله خیلی حال کردم .خدا جایگاهش خوبه بهتر کنه. چقد شهدا با ما فاصله دارن.!!!!!
 

Similar threads

بالا