خلوت با بهترین دوست.(گفتگوی بنده و خدا)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

kamal_n13

عضو جدید
سلام خانم ..

ممنونتم از مطلب جالبت ..

خیلی عالی بود ..

همین..

ممنون..
 

Fateme_bay

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه شعری هست از کارو که من خیلی دوستش دارم اینجا میذارمش:

خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…


بعضی ها میگن این کارو کافره
ولی راستش من به این چیزا کاری ندارم
اما این شعر خیلی خیلی قشنگه...
مخصوصا تکه آخرش
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
واقعا عالی بود

چقد ما بعضی وقتا بد میشیم و یادمون میره خدایی اون بالا هستش که داره راه رو نشون میده

مرسی خیلی باحال بود
:gol::gol::gol:خواهش انشالله که مفید بوده باشه براتون
ممنون عزیزم .
خوبه یه موقع هایی تلنگری داشته باشیم .
:gol::gol::gol:خواهش عزیز اره برا خودمم تلنگر بود
وفا جان گیر انواع مختلف داره دلبندم:w26:
یکی داریم یه پیچه!
یکی داریم داره میپیچه!
یکی داریم پیچ در پیچه!
یکی داریم زیادی میپیچه!
یکی داریم سر پیچ نمیپیچه!
.:w25:
.:w25:
.:w25:
:w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون وفا جان :gol::gol:
این ماه رمضون برای اولین بار قرآن رو ختم کردیم ...
خیلی خیلی عالی بود ...
خوندن قرآن واقعا آرامش بخشه
لحظاتی رو تجربه کردم که بی نظیر بودن برام
 

Mohsen_1111

عضو جدید
رسول اكرم صلى الله عليه و آله:

اِن اَرَدتُم عَيشَ السُّعَداءِ وَمَوتَ الشُّهَداءِ وَالنَّجاةَ يَومَ الحَسرَةِ وَالظِّلَّ يَومَ الحَرورِ وَالهُدى يَومَ الضَّلالَةِ فَادرُسُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ كَلامُ الرَّحمانِ و حِرزٌ مِنَ الشَيطانِ و رُجحانٌ فِى الميزانِ ؛

اگر زندگى سعادتمندان، مرگ شهيدان، نجات روز حسرت (قيامت)، سايه روزِ سوزان و هدايت در روز گمراهى را مى خواهيد، قرآن را ياد بگيريد كه آن سخن خداى مهربان است و سپرى است در مقابل شيطان و سنگينى در ترازوى اعمال.

بسیار زیبا بود
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنونم وفا جوون بهم خبر دادی واقعا دستت درد نکنه:gol::gol::gol:
 

mammad_1313

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسیار قشنگ بود، مرسی که دعوت کردی

[FONT=&quot]خداوندااگر روزي بشر گردی ... زحال ما خبر گردي[/FONT]
[FONT=&quot]... پشيمان مي شوي از قصه خلقت ... از اين بودن، از اين بدعت [/FONT]
[FONT=&quot]... خداوندا تو مي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است [/FONT]
[FONT=&quot]... چه زجري مي کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است. [/FONT]
[FONT=&quot]دکترشریعتی[/FONT]
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
احسنت
انشالله هممون از پیروان واقعی وعمل کننده های به قران باشیم
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
عالی بود
مرسی گلم...
خواهش دوست عزیز:gol::gol::gol:
ممنون وفا جان :gol::gol:
این ماه رمضون برای اولین بار قرآن رو ختم کردیم ...
خیلی خیلی عالی بود ...
خوندن قرآن واقعا آرامش بخشه
لحظاتی رو تجربه کردم که بی نظیر بودن برام
آره واقعا آرامش بخشه
ما رو هم دعا کنین:gol::gol::gol:
مرسی فرزندم !! عالی بود !!! اسلام پشتیبان تو باشد !!
ممنون پدر جان:D:gol::gol::gol:در پناه حق
رسول اكرم صلى الله عليه و آله:

اِن اَرَدتُم عَيشَ السُّعَداءِ وَمَوتَ الشُّهَداءِ وَالنَّجاةَ يَومَ الحَسرَةِ وَالظِّلَّ يَومَ الحَرورِ وَالهُدى يَومَ الضَّلالَةِ فَادرُسُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ كَلامُ الرَّحمانِ و حِرزٌ مِنَ الشَيطانِ و رُجحانٌ فِى الميزانِ ؛

اگر زندگى سعادتمندان، مرگ شهيدان، نجات روز حسرت (قيامت)، سايه روزِ سوزان و هدايت در روز گمراهى را مى خواهيد، قرآن را ياد بگيريد كه آن سخن خداى مهربان است و سپرى است در مقابل شيطان و سنگينى در ترازوى اعمال.

بسیار زیبا بود
خدایا ما را با قرآن زنده گردان و با قرآن بمیران:gol::gol::gol:
ممنونم وفا جوون بهم خبر دادی واقعا دستت درد نکنه
خواهش عزیز امیدوارم مفید بوده باشه:gol::gol::gol:
 

alismartset

کاربر بیش فعال
الان داشتم واسه خودم و ترم جدید یک برنامه مینوشتم که تاپیک تو رو هم دیدم...از شنبه تا سه شنبه که تا این لحظه نوشتم و نگاه میکنم...عجب!!!!از شیر مرغ تا جون آدمیزاد تو برنامم هست غیر از خوندن و فکر کردن به قرآن:surprised::surprised::surprised:بعدم ادعا میکنم که...
فکر کنم باید از اول بنویسمش;)
 

vafaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
الان داشتم واسه خودم و ترم جدید یک برنامه مینوشتم که تاپیک تو رو هم دیدم...از شنبه تا سه شنبه که تا این لحظه نوشتم و نگاه میکنم...عجب!!!!از شیر مرغ تا جون آدمیزاد تو برنامم هست غیر از خوندن و فکر کردن به قرآن:surprised::surprised::surprised:بعدم ادعا میکنم که...
فکر کنم باید از اول بنویسمش;)
امیدوارم مفید بوده باشه براتون:gol::gol::gol::gol::gol:
 
سلام
خیلی زیبا بود گلم

گفتم میخواهم به تو نزدیک شوم
گفت از همان راهی که امدی برگرد
 

masoudica

عضو جدید
پاسخ

پاسخ

روزي تصميم گرفتم كه ديگر همه چيز را رها كنم. شغلم را، دوستانم را، مذهبم را و خلاصه تمام وابستگي هاي زندگي ام را !
به جنگلي رفتم تا براي آخرين بار با خداوند صحبت كنم و اگر نتوانستم دليلي براي ادامه ي زندگيم بيابم به آن نيز خاتمه دهم !
به خدا گفتم: آيا مي تواني دليلي براي ادامه اين زندگي برايم بياوري ؟ و جواب او مرا شگفت زده كرد.
او گفت: آيا سرخس و بامبو را مي بيني ؟
پاسخ دادم : بلي.
خداوند فرمود: هنگاميكه درخت بامبو و سرخس را آفريدم، به خوبي از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور و آب و غذاي كافي دادم. دير زماني نپاييد كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمين را فرا گرفت اما از بامبو خبري نبود. من از او قطع اميد نكردم. در دومين سال سرخس ها بيشتر رشد كردند و زيبايي خيره كننده اي به زمين بخشيدند اما همچنان از بامبوها خبري نبود. من بامبوها را رها نكردم.
در سالهاي سوم و چهارم نيز بامبوها رشد نكردند. اما من از آنها قطع اميد نكردم.
در سال پنجم جوانه كوچكي از بامبو نمايان شد. در مقايسه با سرخس بسيار كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بيش از 100 فوت رسيد.
5 سال طول كشيده بود تا ريشه هاي بامبو به اندازه كافي قوي شوند.. ريشه هايي كه بامبو را قوي مي ساختند و آنچه را براي زندگي بدان نياز داشت را فراهم مي كردند.
خداوند در ادامه فرمود: آيا مي داني در تمام اين سالها كه تو درگير مبارزه با سختيها و مشكلات خودت بودي در حقيقت ريشه هايت را مستحكم مي ساختي ؟ من در تمامي اين مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبوها را رها نكردم.
هرگز خودت را با ديگران مقايسه نكن. بامبو و سرخس دو گياه متفاوتند اما هر كدام به نوبه خود به زيبايي جنگل كمك مي كنند.. زمان تو نيز فرا خواهد رسيد تو نيز رشد مي كني و قد مي كشي !
از او پرسيدم : من چقدر قد مي كشم.
در پاسخ از من پرسيد: بامبو چقدر رشد مي كند؟
جواب دادم : هر چقدر كه بتواند.
گفت: تو نيز بايد رشد كني و قد بكشي. هر اندازه كه بتواني.
ولي به ياد داشته باش كه من هرگز تو را رها نخواهم كرد. و در هر زمان پشتيبان تو خواهم بود !
پس هرگز نا اميد نشو !:gol::heart::gol:
 

masoudica

عضو جدید
مــتــشـــکـــرم پـــــــــدر!

مــتــشـــکـــرم پـــــــــدر!

مــتــشـــکـــرم پـــــــــدر!
روزي از روزها پدري از يک خانواده ثروتمند، پسرش را به مناطق روستايي برد تا او دريابد مردم تنگدست چگونه زندگي مي‌کنند. آنان دو روز و دو شب را در مزرعه ي خانواده‌اي بسيار فقير سر کردند و سپس به سوي شهر بازگشتند. در نيمه‌هاي راه پدر از فرزند پرسيد:
خب پسرم، به من بگو سفر چگونه گذشت؟
- خيلي خوب بود پدر.
- پسرم آيا ديدي مردم فقير چگونه زندگي مي‌کنند؟
- بله پدر، ديدم...
- بگو ببينم از اين سفر چه آموختي؟
- من ديدم که:
ما در خانه ي خود يک سگ داريم و آنان چهار سگ داشتند.. ما استخري داريم که تا نيمه‌هاي باغمان طول دارد و آنان برکه‌اي دارند که پاياني ندارد، ما فانوسهاي باغمان را از خارج وارد کرده‌ايم، اما فانوسهاي آنان ستارگان آسمانند.
ايوان ما تا حياط جلوي خانه‌مان ادامه دارد، اما ايوان آنان تا افق گسترده است......
ما قطعه زمين کوچکي داريم که در آن زندگي مي‌کنيم، اما آنها کشتزارهايي دارند که انتهاي آنان ديده نمي‌شود.
ما پيشخدمتهايي داريم که به ما خدمت مي‌کنند، اما آنها خود به ديگران خدمت مي‌کنند. ما غذاي مصرفي‌مان را خريداري مي‌کنيم، اما آنها غذايشان را خود توليد مي‌کنند.
ما در اطراف ملک خود ديوارهايي داريم تا ما را محافظت کنند، اما آنان دوستاني
دارند تا آنها را محافظت کنند.
آن پسر همچنان سخن مي‌گفت و پدر سکوت کرده بود و سخني براي گفتن نداشت.
پسر سپس افزود:
متشکرم پدر که نشان دادي ما چقدر فقير هستيم!!.:gol::gol::gol:
 

masoudica

عضو جدید
چـــيــزهـــاي کـــوچـــک زنـــدگـــي !

چـــيــزهـــاي کـــوچـــک زنـــدگـــي !

چـــيــزهـــاي کـــوچـــک زنـــدگـــي !


بعد از حادثه يازدهم سپتامبر که منجر به فروريختن برج هاي دو قلوي معروف آمريکا شد، يک شرکت از بازماندگان شرکت هاي ديگري که از اين حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضاي در دسترس شرکت آنها استفاده کنند.
در صبح روز ملاقات مدير واحد امنيت داستان زنده ماندن اين افراد را براي بقيه نقل کرد و همه اين داستان ها در يک چيز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود:
چيزهاي کوچک
- مدير شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود و بايد شخصا در کودکستان حضور مي يافت.
- همکار ديگر زنده ماند چون نوبت او بود که براي بقيه شيريني دونات بخرد
- يکي از خانم ها ديرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد!
- يکي ديگر نتوانست به اتوبوس برسد.
- يکي ديگر غذا روي لباسش ريخته بود و به خاطر تعويض لباس تاخير کرد.
- اتومبيل يکي ديگر روشن نشده بود.
- يکي ديگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.
- يکي ديگر بچه اش تاخير کرده بود و نتوانسته بود سروقت حاضر شود.
- يکي ديگر تاکسي گيرش نيامده بود.
- و يکي که مرا تحت تاثير قرار داده بود کسي بود که آن روز صبح يک جفت کفش نو خريده بود و با وسايل مختلف سعي کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اينکه به برج ها برسد روي پايش تاول زده بود و به همين خاطر کنار يک دراگ استور ايستاد تا يک چسب زخم بخرد.
و به همين خاطر زنده ماند!

به همين خاطر هر وقت، در ترافيک گير مي افتم، آسانسوري را از دست مي دهم، مجبور برگردم تا تلفني را جواب دهم ...
و همه چيزهاي کوچکي که آزارم مي دهد، با خودم فکر مي کنم
که خدا مي خواهد در اين لحظه من زنده بمانم.

دفعه بعد هم که شما حس کرديد صبح تان خوب شروع نشده است
بچه ها در لباس پوشيدن تاخير دارند
نمي توانيد کليد ماشين را پيدا کنيد
با چراغ قرمز روبرو مي شويد
عصباني يا افسرده نشويد
بدانيد که خدا مشغول مواظبت از شماست:gol::gol::gol::heart:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا