بگوییم پرژن Persian نه فارسی Farsi بگوییم پارسی نه فارسی
نام زبان ما به انگليسی چيست: فارسی (Farsi) يا پرژن (Persian)؟
نام زبان ما پارسی است. در انگليسی به آن پِرژِن (Persian) می گويند. اگر چه اين گفته ساده می نمايد اما در سالهای اخير در زبان انگليسی به گونه ای روز افزون به جای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می گردد. در اين گفتار کوتاه، می خواهم توضيح دهم که چرا چنين جايگزينی صورت می گيرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام اينکه زيان های اين جايگزينی کدام است. پيش از اين ديگران در اين باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث های بسياری هم صورت گرفته اما بنظر می رسد که مسئله هنوز حل نگرديده است و هر روز هم جدی تر می شود.
قرن هاست که در غرب از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های پارس و پارسی بر می گردد. هنگامی که هزار سال پيش از ميلاد مسيح اقوام آريايی به سرزمين پرسيس مهاجرت کردند پارس و زبان آنها نيز پارسی شناخته شد. اين زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسياری در دوره های گوناگون شده است که نتيجه آن پديداری پارسی کهن (که تا سه سده پيش از ميلاد زنده بوده)، پارسی ميانه يا پهلوی (که تا سده نهم پس از ميلاد رايج بوده)، و پارسی نو که ديگر پس از تسلط عرب ها نام آن به فارسی موسوم شد – بوده است.چرا که در زبان حاکمان جديد صدای "پ" وجود نداشت. اگر اين صدا وجود داشت و يا اگر ايرانيان پشتکار بيشتری در نگهداری نام واقعی آن می کردند، با توجه به تشابه آن با نام آن در زبانهای غربی کار امروز ما یقينا ساده تر می بود. ولی ايرانيان از فرم عربی اين واژه که همان "فارسی" است برای ناميدن زبان خود استفاده کردند. اما در غرب از همان دوران يونان و رم باستان اين زبان پرژن (Persian) - يا با تلفظی شبيه به آن بسته بهنوع زبان اروپايی خوانده شد. فارسی در دوران امپراتوری اسلامی همچنان اهميت خود را حفظ کرد و در کنار عربی به يک زبان جهانی بويژه در فلات ايران، در آسيای ميانه، و تا همين سده های اخير بعنوان يک زبان رسمی در هند تبديل گرديد. در اين دوران حجم بزرگی از آثار تاريخی، شعری، و ادبی، اجتماعی، و علمی به فارسی نوشته شد. امروزه نيز فارسی همچنان نه تنها زبان رسمی ايران بلکه يکی از زبانهای رسمی افغانستان و جمهوری تاجيکستان و هنوز هم زبان مردم بسياری در ساير نقاط آسيای ميانه است.
اما سخن اصلی ما بر سر نام اين زبان در زبان انگليسی است نه تاريخچه آن. مسئله اين است که چرا ناگهان در امريکا و نيز در بسياری از کشورهای اروپايی بجای نام انگليسی (Persian) يا فرانسوی (Persane)، يا آلمانی ( Persisch) آن، واژه "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ايران يا کشورهای فارسی زبان است بکار برده می شود و چه کسانی به اين کار دامن می زنند ؟ اشکال آن چيست؟
برای کسانی که به روزنانه ها، کتابها، و نشريات انگليسی و يا اروپايی در دوره های پيش از دهه هشتاد ميلادی (و چاپ خارج از ايران) دسترسی دارند و يا برای کسانی که آن سالها را بياد می آورند، روشن است که اين زبان در آن روزگار در انگليسی بطور عمده پرژن (Persian) خوانده می شد و نه فارسی (Farsi). اما در واقع پس از انقلاب اسلامی سال 1358 بود که بگونه ای گسترده و ناگهانی از اين زبان در انگليسی و ساير زبانهای اروپايی بعنوان فارسی (Farsi) نام برده شد. پيش از آن به ندرت و در موارد خاصی اين واژه به چشم می خورد و قطعا مردم عادی غرب (بجز عده ای جهانگرد يا فرستاده های سياسی و آنهم بخاطر بی اطلاعی دوستان بومی اشان) از آن بی اطلاع بودند. در آن زمان واژه فارسی (Farsi) تنها به معنای نام محلی زبان ما در زبان های غربی وجود داشت. انقلاب ايران در بسياری زمينه ها بويژه در رابطه با چگونگی توليد فرهنگ و گسترش آن، توليد ايدولوژی و ارتقاء آن، توليد هنر و تبليغ آن، و نيز در زمينه چگونگی عرضه داشت هويت ايرانی رابه طور اساسی در جامعه دگرگون کرد. در سطح عمومی، ديگر اين گونه توليدات در انحصار يک گروه برگزيده اجتماعی نبود بلکه بسياری از مردم عادی نيز فرصت يافتند به اين گونه فعاليتها بپردازند. از جمله مثال های موفقيت آميز آن شرکت انبوه بيشماری از زنان ايرانی در فعاليت های ادبی، سينمايی، و نقاشی است. مسئله ارتقای گفتمان حکومتی بعنوان يک سياست رسمی در سطح داخلی و بين المللی همچنان بعنوان يک ضرورت باقی ماند اما ديگر بجای ستايش نظام ايران باستان، دولت به ستايش سنت های دينی پرداخت که از آن رهگذر تا اندازه ای هر آنچه که باستانی، غربی، يا بطور کلی غير اسلامی بود نفی می گرديد. همزمان، انقلاب باعث تبعيد، کوچ اجباری، يا کوچ آزادانه بسياری از ايرانيان با زمينه های اقتصادی و فرهنگی مختلف به غرب شد. همه اين دگرگونی ها به نوعی در بازعرضه داشت هويت ايرانی که پيش از اين بيشتر در رابطه با ايران تاريخی بود تاثير گذاشت. از نتايج اين دگرگونی های گفتمانی يکی هم رواج واژه فارسی (Farsi) بعنوان نمام اين زبان در خارج از کشور بود. اما ابتدا اين را بايد روش کرد که اين کسانی که به رايج کردن اين واژه در زبانهای خارجی کمک کردند که بودند و از کدام خواستگاه دست به اين کار زدند.
در اين رابطه به چند گروه می توان اشاره کرد که هر کدام ممکن است با انگيزه يا دلايل مختلفی به اين کار اقدام کرده باشند. نخستين گروه مديران کشوری پس از انقلاب بودند که در اخبار انگليسی و ديگر زبان های خارجی، در نشريات انگليسی، در بروشورهای جهانگردی، و در اعلاميه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند. اين البته به اين معنا نيست که در رژيم پيشين هيچکس هيچگاه از نام بومی اين زبان در زبان های خارجی استفاده نمی کرد. بودند تعدادی که اين کار را می کردند. اما با انقلاب 1979، و سپس با حادثه گروگانگيری، ايران نا گهان در مرکز توجه قرار گرفت. اکنون ديگر همه به اين توجه داشتند که مسئولين انقلابی ايران چه می گفتند. اينان گاه از سر بی توجهی از واژه فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند و گاه نيز انگيزه های ايدولوژيک آنان را به اين کار وا می داشت.البته برخی از مخالفان فرهنگ غربی می دانستند که زبان ما برای مثال در انگليسی پرژن (Persian) خوانده می شد و نيز می دانستند که عربها آن را الفارسی می خوانند و نيز تا حدی به رابطه واژه پرژن (Persian) با تاريخ ايران باستان آگاهی داشتند بنابراين نمی توان گفت که تمام حرکات آنها نا آگاهانه بوده است. رواج واژه فارسی (Farsi) برای اين گروه نه تنها عملی در مخالفت با غرب بود بلکه از نظر ايدئولوژی نيز باعث ايجاد فاصله هر چه بيشتر با فرهنگ ايران باستان می گرديد، درست بر خلاف کاری که برخی از مسولين رژيم پيشين در صدد آن بودند، يعنی اغراق در مورد ايران باستان و اهميت آن در زندگی روزمره مردم دوران ما. شايد هم اينان صادقانه باور داشتند که بايد اين نام را تغيیر داد که در اين صورت درست اين بود که دلايل اين باور خود رابه بحث عمومی قرار می گذاشتند. برای مثال حتا امروز نيز دريک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد بنام فارسی سرويسس (Farsi Services): هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را فارسی بخواند، طبعا بسياری از وابسته های سياسی کشور های ديگر که در ايران اقامت دارند نيز آن را به همان نام می خوانند بويژه اگر آنها از کشورهايی باشند که در آنجا به زبان ما فارسی می گويند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکيه، و غيره). اين افراد نيز به پيروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگليسی زبان ما راFarsi می نامند.
گروه ديگری که به رواج استفاده از واژه فارسی (Farsi) در زبان انگليسی کمک کردند برخی از خبرنگاران خارجی بودند که برای تهيه گزارش به ايران سفر می کردند. با توجه به زمان محدودی که ایشان در آنجا می گذراندند، تعجب آور نبود که تنها کلمه ای را که حتما ياد می گرفتند همين واژه فارسی بود بويژه که از مسئولين هم هنگام انگليسی صحبت کردنشان، کلمه پرژن را نمی شنيدند. اين خبرنگاران پس از بازگشت از همه معلومات تازه خود را، از جمله نام زبان کشور ايران، در نوشته هايشان استفاده می کردند تا خوانندگان خود را بهتر تحت تاثير قرار دهند. هنوز هم برخی از آنان به اين کار ادامه می دهند و از بکار بردن نام درست اين زبان در زبان خود اجتناب می ورزند. روشن است که رفتار مقامات ايرانی با نام بين المللی زبان خود نيز در مورد رفتار خبرنگاران نيز بی تاثير نبوده است. بالاخره آنها گزارشگرند و هر چه را بشنوند تکرار می کنند.
گروه بعدی که از واژه فارسی (Farsi) برای ناميدن اين زبان در انگليسی استفاده می کنند برخی از زبان شناسان هستند. اين ها معتقدند که برای تشخيص زبان هايی که در ايران، افغانستان، و تاجيکستان رايج است بهتراست که زبان ايران را فارسی (Farsi)، زبان افعانستان را دری (Dari)، و زبان تاجيکستان را تاجيک (Tajik) بنامند چرا که اطلاق واژه پرژن (Persian) به همه آنها درست نيست. و اين اعتقاد بر اين اساس استوار است که اين ها سه زبان مختلف، يا بر طبق نظرات برخی ديگر از آنان دست کم سه گويش گوناگون، هستند. در اين مورد در واقع اغراق می شود، به همانگونه که برخی از زبان شناسان در تفاوت بين فارسی نوشتاری و گفتاری چنان اغراق می کنند که گويی در باره تفاوت بين عربی استاندارد و فصیح سخن می گويند. پس در اينکه اينها سه زبان مختلف هستند جای بحث فراوان وجود دارد. اما ممکن است بگوئيم که اين گونه نام گزاری کار اين گروه از پژوهشگران را کمی آسان می کند ولی اين کار باعث ايجاد سردرگمی در بين غير متخصصان می گردد. از آن گذشته دلايل بسياری نيز برای رد اين نظريه زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگليسی در انگلستان و انگليسی در آمريکا با يکديگر تفاوت هايی دارند (اگر چه به نسبت بسيار کمتری) اما اين دو گونه را دو زبان مختلف به نامهای انگليسی و امريکايی نمی خوانيم بلکه در صورت لزوم به آنها انگليسی (English) و انگليسی امريکايی (American English) اطلاق می کنند. به همين روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با يکديگر تفاوت های فاحشی دارند اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. از اينها گذشته اگر قرار باشد اين منطق زبان شناسانه را به مقوله نام گذاری تعميم دهيم، بايد برای تمام لهجه های فارسی در ايران و افغانستان و تاجيکستان يک نام ويژه پيدا کنيم که در اين صورت ما صاحب "زبانهايی" خواهيم شد از قبيل اصفهاني و شيرازی که برای فارسی زبانان بسيار آسانند و به فارسی تهرانی نزديک و "زبانهايی" همچون سياه کوهی و اردکانی که فهم آنها برای تهرانی ها کمی مشکل تر است. بنابراين چرا برای مثال از اين نام گذاری استفاده نمی کنند: Persian و Dari Persian و Tajik Persian. اين گونه واژه گذاری بخوبی اين سه گونه مختلف زبان فارسی از هم جدا میکنند. برای اطمينان خاطر اين را هم اضافه کنم که حتی در خود زبان فارسی و در تاجکيستان، اديبانی مانند محمد جان شکوری از واژه فارسی تاجيکی برای ناميدن اين زبان استفاده می کنند.
واقعيت ديگر هم اين است که در سطح ادبی نيز اين سه کشور دارای ميراث ادبی (Persian literature) مشترکی هستند که به ما اجازه نام گذاری های دلبخواهی زبان ها را نمی دهد. چنانچه همه ايرانيان و ايرانشناسان سه واژه Persian و Dari Persian و Tajik Persian را به رسميت بشناسند، ادارات دولتی و بويژه ادارات مهاجرت نيز بتدريج آن را پذيرفته و در اسناد خود آن را منعکس خواهند کرد و بدين ترتيب يک امر فرهنگی طولانی مدت فدای منافع کوتاه مدت چندين مترجمی که برای اين ادارات کار می کنند نخواهد شد. جالب است که يک نويسنده افغانی در کتاب تازه خود می گويد داشتن دو نام برای يک زبان در دو كشور ايران و افغانستان برای فرهنگ و ادبيات مشترک دو کشور مضر بوده است. وی در اين پژوهش خود نشان می دهد که هيچگاه ضرورت تاريخی برای کاربرد واژه های "دری" و "فارسی" وجود نداشته است و از اين راه اين باور را كه زبان مردم افغانستان دری و زبان مردم ايران فارسی است، مورد ترديد قرار می دهد.
افراد ديگری که از این و اژه ه برای ناميدن اين زبان در زبانهای ديگر تا حدی بطور طبيعی استفاده می کنندعبارتند از کسانی که نام اين زبان در زبان مادریشان نيز فارسی است. اينها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترکها، پنجابی ها، و غيره هستند که در هنگام مکالمه به انگليسی تمايل دارند که از همان واژه آشناتر در زبان خود استفاده کنند. اين عمل نشانه بی احترامی آنها نسبت به اين زبان نيست. بلکه آنهادر مواردی با اين کار انگار که می خواهند احساس نزديکی خود را به فرهنگ ايرانی نشان دهند. کسانی که در دانشگاه ها به آموزش فارسی می پردازند حتماً به اينگونه دانشجويان برخورد کرده اند. اما جالب اين است که با يکبار ياد آوری، اين دانشجويان از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند.
گاه سازمان های دولتی و ارتشی در کشورهای غربی و بويژه در آمريکا نيز به خاطر مشخص کردن نواحی مورد نظرشان از واژه فارسی (Farsi) در متن انگليسی استفاده می کنند. اين کاربرد بويژه پس از حملات 11 سپتامبر افزايش يافته است اما اثر فرهنگی آن هنوز بسيار نا شناخته مانده است. اميد می رود که با درست شدن اوضاع سياسی در خاورميانه، ديگر نيازی به اين گونه فعاليت های امنيتی دست کم در مورد ايران وجود نداشته باشد. اما جالب است بدانيم که در آگهی های استخدام اين سازمانها، برای گزينش متخصصين مورد نظر خود در افغانستان هم، کماکان از واژه فارسی (Farsi) استفاده می کنند. به عبارتی، عدم استفاده از واژه پرژن (Persian) لزوما به تفکيک بين فارسی ايران و فارسی دری نمی انجامد.
نام زبان ما به انگليسی چيست: فارسی (Farsi) يا پرژن (Persian)؟
نام زبان ما پارسی است. در انگليسی به آن پِرژِن (Persian) می گويند. اگر چه اين گفته ساده می نمايد اما در سالهای اخير در زبان انگليسی به گونه ای روز افزون به جای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می گردد. در اين گفتار کوتاه، می خواهم توضيح دهم که چرا چنين جايگزينی صورت می گيرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام اينکه زيان های اين جايگزينی کدام است. پيش از اين ديگران در اين باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث های بسياری هم صورت گرفته اما بنظر می رسد که مسئله هنوز حل نگرديده است و هر روز هم جدی تر می شود.
قرن هاست که در غرب از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های پارس و پارسی بر می گردد. هنگامی که هزار سال پيش از ميلاد مسيح اقوام آريايی به سرزمين پرسيس مهاجرت کردند پارس و زبان آنها نيز پارسی شناخته شد. اين زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسياری در دوره های گوناگون شده است که نتيجه آن پديداری پارسی کهن (که تا سه سده پيش از ميلاد زنده بوده)، پارسی ميانه يا پهلوی (که تا سده نهم پس از ميلاد رايج بوده)، و پارسی نو که ديگر پس از تسلط عرب ها نام آن به فارسی موسوم شد – بوده است.چرا که در زبان حاکمان جديد صدای "پ" وجود نداشت. اگر اين صدا وجود داشت و يا اگر ايرانيان پشتکار بيشتری در نگهداری نام واقعی آن می کردند، با توجه به تشابه آن با نام آن در زبانهای غربی کار امروز ما یقينا ساده تر می بود. ولی ايرانيان از فرم عربی اين واژه که همان "فارسی" است برای ناميدن زبان خود استفاده کردند. اما در غرب از همان دوران يونان و رم باستان اين زبان پرژن (Persian) - يا با تلفظی شبيه به آن بسته بهنوع زبان اروپايی خوانده شد. فارسی در دوران امپراتوری اسلامی همچنان اهميت خود را حفظ کرد و در کنار عربی به يک زبان جهانی بويژه در فلات ايران، در آسيای ميانه، و تا همين سده های اخير بعنوان يک زبان رسمی در هند تبديل گرديد. در اين دوران حجم بزرگی از آثار تاريخی، شعری، و ادبی، اجتماعی، و علمی به فارسی نوشته شد. امروزه نيز فارسی همچنان نه تنها زبان رسمی ايران بلکه يکی از زبانهای رسمی افغانستان و جمهوری تاجيکستان و هنوز هم زبان مردم بسياری در ساير نقاط آسيای ميانه است.
اما سخن اصلی ما بر سر نام اين زبان در زبان انگليسی است نه تاريخچه آن. مسئله اين است که چرا ناگهان در امريکا و نيز در بسياری از کشورهای اروپايی بجای نام انگليسی (Persian) يا فرانسوی (Persane)، يا آلمانی ( Persisch) آن، واژه "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ايران يا کشورهای فارسی زبان است بکار برده می شود و چه کسانی به اين کار دامن می زنند ؟ اشکال آن چيست؟
برای کسانی که به روزنانه ها، کتابها، و نشريات انگليسی و يا اروپايی در دوره های پيش از دهه هشتاد ميلادی (و چاپ خارج از ايران) دسترسی دارند و يا برای کسانی که آن سالها را بياد می آورند، روشن است که اين زبان در آن روزگار در انگليسی بطور عمده پرژن (Persian) خوانده می شد و نه فارسی (Farsi). اما در واقع پس از انقلاب اسلامی سال 1358 بود که بگونه ای گسترده و ناگهانی از اين زبان در انگليسی و ساير زبانهای اروپايی بعنوان فارسی (Farsi) نام برده شد. پيش از آن به ندرت و در موارد خاصی اين واژه به چشم می خورد و قطعا مردم عادی غرب (بجز عده ای جهانگرد يا فرستاده های سياسی و آنهم بخاطر بی اطلاعی دوستان بومی اشان) از آن بی اطلاع بودند. در آن زمان واژه فارسی (Farsi) تنها به معنای نام محلی زبان ما در زبان های غربی وجود داشت. انقلاب ايران در بسياری زمينه ها بويژه در رابطه با چگونگی توليد فرهنگ و گسترش آن، توليد ايدولوژی و ارتقاء آن، توليد هنر و تبليغ آن، و نيز در زمينه چگونگی عرضه داشت هويت ايرانی رابه طور اساسی در جامعه دگرگون کرد. در سطح عمومی، ديگر اين گونه توليدات در انحصار يک گروه برگزيده اجتماعی نبود بلکه بسياری از مردم عادی نيز فرصت يافتند به اين گونه فعاليتها بپردازند. از جمله مثال های موفقيت آميز آن شرکت انبوه بيشماری از زنان ايرانی در فعاليت های ادبی، سينمايی، و نقاشی است. مسئله ارتقای گفتمان حکومتی بعنوان يک سياست رسمی در سطح داخلی و بين المللی همچنان بعنوان يک ضرورت باقی ماند اما ديگر بجای ستايش نظام ايران باستان، دولت به ستايش سنت های دينی پرداخت که از آن رهگذر تا اندازه ای هر آنچه که باستانی، غربی، يا بطور کلی غير اسلامی بود نفی می گرديد. همزمان، انقلاب باعث تبعيد، کوچ اجباری، يا کوچ آزادانه بسياری از ايرانيان با زمينه های اقتصادی و فرهنگی مختلف به غرب شد. همه اين دگرگونی ها به نوعی در بازعرضه داشت هويت ايرانی که پيش از اين بيشتر در رابطه با ايران تاريخی بود تاثير گذاشت. از نتايج اين دگرگونی های گفتمانی يکی هم رواج واژه فارسی (Farsi) بعنوان نمام اين زبان در خارج از کشور بود. اما ابتدا اين را بايد روش کرد که اين کسانی که به رايج کردن اين واژه در زبانهای خارجی کمک کردند که بودند و از کدام خواستگاه دست به اين کار زدند.
در اين رابطه به چند گروه می توان اشاره کرد که هر کدام ممکن است با انگيزه يا دلايل مختلفی به اين کار اقدام کرده باشند. نخستين گروه مديران کشوری پس از انقلاب بودند که در اخبار انگليسی و ديگر زبان های خارجی، در نشريات انگليسی، در بروشورهای جهانگردی، و در اعلاميه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند. اين البته به اين معنا نيست که در رژيم پيشين هيچکس هيچگاه از نام بومی اين زبان در زبان های خارجی استفاده نمی کرد. بودند تعدادی که اين کار را می کردند. اما با انقلاب 1979، و سپس با حادثه گروگانگيری، ايران نا گهان در مرکز توجه قرار گرفت. اکنون ديگر همه به اين توجه داشتند که مسئولين انقلابی ايران چه می گفتند. اينان گاه از سر بی توجهی از واژه فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند و گاه نيز انگيزه های ايدولوژيک آنان را به اين کار وا می داشت.البته برخی از مخالفان فرهنگ غربی می دانستند که زبان ما برای مثال در انگليسی پرژن (Persian) خوانده می شد و نيز می دانستند که عربها آن را الفارسی می خوانند و نيز تا حدی به رابطه واژه پرژن (Persian) با تاريخ ايران باستان آگاهی داشتند بنابراين نمی توان گفت که تمام حرکات آنها نا آگاهانه بوده است. رواج واژه فارسی (Farsi) برای اين گروه نه تنها عملی در مخالفت با غرب بود بلکه از نظر ايدئولوژی نيز باعث ايجاد فاصله هر چه بيشتر با فرهنگ ايران باستان می گرديد، درست بر خلاف کاری که برخی از مسولين رژيم پيشين در صدد آن بودند، يعنی اغراق در مورد ايران باستان و اهميت آن در زندگی روزمره مردم دوران ما. شايد هم اينان صادقانه باور داشتند که بايد اين نام را تغيیر داد که در اين صورت درست اين بود که دلايل اين باور خود رابه بحث عمومی قرار می گذاشتند. برای مثال حتا امروز نيز دريک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد بنام فارسی سرويسس (Farsi Services): هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را فارسی بخواند، طبعا بسياری از وابسته های سياسی کشور های ديگر که در ايران اقامت دارند نيز آن را به همان نام می خوانند بويژه اگر آنها از کشورهايی باشند که در آنجا به زبان ما فارسی می گويند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکيه، و غيره). اين افراد نيز به پيروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگليسی زبان ما راFarsi می نامند.
گروه ديگری که به رواج استفاده از واژه فارسی (Farsi) در زبان انگليسی کمک کردند برخی از خبرنگاران خارجی بودند که برای تهيه گزارش به ايران سفر می کردند. با توجه به زمان محدودی که ایشان در آنجا می گذراندند، تعجب آور نبود که تنها کلمه ای را که حتما ياد می گرفتند همين واژه فارسی بود بويژه که از مسئولين هم هنگام انگليسی صحبت کردنشان، کلمه پرژن را نمی شنيدند. اين خبرنگاران پس از بازگشت از همه معلومات تازه خود را، از جمله نام زبان کشور ايران، در نوشته هايشان استفاده می کردند تا خوانندگان خود را بهتر تحت تاثير قرار دهند. هنوز هم برخی از آنان به اين کار ادامه می دهند و از بکار بردن نام درست اين زبان در زبان خود اجتناب می ورزند. روشن است که رفتار مقامات ايرانی با نام بين المللی زبان خود نيز در مورد رفتار خبرنگاران نيز بی تاثير نبوده است. بالاخره آنها گزارشگرند و هر چه را بشنوند تکرار می کنند.
گروه بعدی که از واژه فارسی (Farsi) برای ناميدن اين زبان در انگليسی استفاده می کنند برخی از زبان شناسان هستند. اين ها معتقدند که برای تشخيص زبان هايی که در ايران، افغانستان، و تاجيکستان رايج است بهتراست که زبان ايران را فارسی (Farsi)، زبان افعانستان را دری (Dari)، و زبان تاجيکستان را تاجيک (Tajik) بنامند چرا که اطلاق واژه پرژن (Persian) به همه آنها درست نيست. و اين اعتقاد بر اين اساس استوار است که اين ها سه زبان مختلف، يا بر طبق نظرات برخی ديگر از آنان دست کم سه گويش گوناگون، هستند. در اين مورد در واقع اغراق می شود، به همانگونه که برخی از زبان شناسان در تفاوت بين فارسی نوشتاری و گفتاری چنان اغراق می کنند که گويی در باره تفاوت بين عربی استاندارد و فصیح سخن می گويند. پس در اينکه اينها سه زبان مختلف هستند جای بحث فراوان وجود دارد. اما ممکن است بگوئيم که اين گونه نام گزاری کار اين گروه از پژوهشگران را کمی آسان می کند ولی اين کار باعث ايجاد سردرگمی در بين غير متخصصان می گردد. از آن گذشته دلايل بسياری نيز برای رد اين نظريه زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگليسی در انگلستان و انگليسی در آمريکا با يکديگر تفاوت هايی دارند (اگر چه به نسبت بسيار کمتری) اما اين دو گونه را دو زبان مختلف به نامهای انگليسی و امريکايی نمی خوانيم بلکه در صورت لزوم به آنها انگليسی (English) و انگليسی امريکايی (American English) اطلاق می کنند. به همين روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با يکديگر تفاوت های فاحشی دارند اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. از اينها گذشته اگر قرار باشد اين منطق زبان شناسانه را به مقوله نام گذاری تعميم دهيم، بايد برای تمام لهجه های فارسی در ايران و افغانستان و تاجيکستان يک نام ويژه پيدا کنيم که در اين صورت ما صاحب "زبانهايی" خواهيم شد از قبيل اصفهاني و شيرازی که برای فارسی زبانان بسيار آسانند و به فارسی تهرانی نزديک و "زبانهايی" همچون سياه کوهی و اردکانی که فهم آنها برای تهرانی ها کمی مشکل تر است. بنابراين چرا برای مثال از اين نام گذاری استفاده نمی کنند: Persian و Dari Persian و Tajik Persian. اين گونه واژه گذاری بخوبی اين سه گونه مختلف زبان فارسی از هم جدا میکنند. برای اطمينان خاطر اين را هم اضافه کنم که حتی در خود زبان فارسی و در تاجکيستان، اديبانی مانند محمد جان شکوری از واژه فارسی تاجيکی برای ناميدن اين زبان استفاده می کنند.
واقعيت ديگر هم اين است که در سطح ادبی نيز اين سه کشور دارای ميراث ادبی (Persian literature) مشترکی هستند که به ما اجازه نام گذاری های دلبخواهی زبان ها را نمی دهد. چنانچه همه ايرانيان و ايرانشناسان سه واژه Persian و Dari Persian و Tajik Persian را به رسميت بشناسند، ادارات دولتی و بويژه ادارات مهاجرت نيز بتدريج آن را پذيرفته و در اسناد خود آن را منعکس خواهند کرد و بدين ترتيب يک امر فرهنگی طولانی مدت فدای منافع کوتاه مدت چندين مترجمی که برای اين ادارات کار می کنند نخواهد شد. جالب است که يک نويسنده افغانی در کتاب تازه خود می گويد داشتن دو نام برای يک زبان در دو كشور ايران و افغانستان برای فرهنگ و ادبيات مشترک دو کشور مضر بوده است. وی در اين پژوهش خود نشان می دهد که هيچگاه ضرورت تاريخی برای کاربرد واژه های "دری" و "فارسی" وجود نداشته است و از اين راه اين باور را كه زبان مردم افغانستان دری و زبان مردم ايران فارسی است، مورد ترديد قرار می دهد.
افراد ديگری که از این و اژه ه برای ناميدن اين زبان در زبانهای ديگر تا حدی بطور طبيعی استفاده می کنندعبارتند از کسانی که نام اين زبان در زبان مادریشان نيز فارسی است. اينها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترکها، پنجابی ها، و غيره هستند که در هنگام مکالمه به انگليسی تمايل دارند که از همان واژه آشناتر در زبان خود استفاده کنند. اين عمل نشانه بی احترامی آنها نسبت به اين زبان نيست. بلکه آنهادر مواردی با اين کار انگار که می خواهند احساس نزديکی خود را به فرهنگ ايرانی نشان دهند. کسانی که در دانشگاه ها به آموزش فارسی می پردازند حتماً به اينگونه دانشجويان برخورد کرده اند. اما جالب اين است که با يکبار ياد آوری، اين دانشجويان از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند.
گاه سازمان های دولتی و ارتشی در کشورهای غربی و بويژه در آمريکا نيز به خاطر مشخص کردن نواحی مورد نظرشان از واژه فارسی (Farsi) در متن انگليسی استفاده می کنند. اين کاربرد بويژه پس از حملات 11 سپتامبر افزايش يافته است اما اثر فرهنگی آن هنوز بسيار نا شناخته مانده است. اميد می رود که با درست شدن اوضاع سياسی در خاورميانه، ديگر نيازی به اين گونه فعاليت های امنيتی دست کم در مورد ايران وجود نداشته باشد. اما جالب است بدانيم که در آگهی های استخدام اين سازمانها، برای گزينش متخصصين مورد نظر خود در افغانستان هم، کماکان از واژه فارسی (Farsi) استفاده می کنند. به عبارتی، عدم استفاده از واژه پرژن (Persian) لزوما به تفکيک بين فارسی ايران و فارسی دری نمی انجامد.