دلم از سینه به تنگ است ؛خدایا برهان
هر کجا در قفسی مرغِ گرفتاری هست
تو را سری است که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
دلم از سینه به تنگ است ؛خدایا برهان
هر کجا در قفسی مرغِ گرفتاری هست
در کارِ عشقم یارِ دل ؛ آگاهم از اسرارِ دلتو را سری است که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید
در کارِ عشقم یارِ دل ؛ آگاهم از اسرارِ دل
غافل نیم از کارِ دل ؛وز کارِ دنیا غافلم
ما حلقه به گوش حلقه ی نون شده ایم
وز حلقه ی اعتدال بیرون شده ایم
یک عمر به جای آنکه لیلی طلبیم
بیهوده اسیر جیم مجنون شده ایم
من مرد کاغذی.. که رسیدم به انتهامن بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشیده بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
مژه بر هم نزنم آینه سان در همه عمر
بسکه در دیدۀ من ذوقِ تماشایِ تو بود
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشیده بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
من مرد کاغذی.. که رسیدم به انتها
کبریت میکشم به خودم نیمه های شب
دو لکه ی قرمز دستمال ماتیکی
خیال دور شدنهای بعد نزدیکی
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
تا در حصار خاطره و نان و خنجریدباران گرفته این اتوبوس برهنه را
کم کم مهی غلیظ تمامی صحنه را
در این فضای گیج محقر اضافه است
باید پیاده اش کنی آقا کلافه است
در بهاران کی شود سر سبز سنگ؟
خاک شو تا گل بروئی رنگ ؛رنگ
تا در حصار خاطره و نان و خنجرید
راهی به بیکرانه زیبا نمیبرید
با دست قافیه پر و بالی ردیف شد
دلخوش شدید باز به این که کبوترید!!
نکن عزیز من! آخر نکن گلمدو شاخه گل که بجا ماندست از شب قبلی
دو شاخه گل که لمیدست توی این سلفون
" ببین عزیز من و تو به هم نمی آییم
برو و از همه زندگیت من و پاک کن "
یکی آمد یکی رفت.. یکی بیهوده سر رفتمن : سر و ته درون یک توالت بچه : مشغول شیطنت کردن
زن : دچار عوارض یک قرص مرد : مشغول پوست اندازی
من : شبیه توالت بچه بچه : مشغول شیطتنت خوردن
زن : به فکر عوارض مشغول مرد : مشغول پوست اندازی
یکی آمد یکی رفت.. یکی بیهوده سر رفت
یکی مامور تا دید.. نگاهش کرد و در رفت
یکی میگفت سرد است، اگر ایمان نداری
یکی هم آمدش خر.. و آخر هم چو خر رفت
تمامِ ماجرایِ من ؛یکی آمد یکی رفت.. یکی بیهوده سر رفت
یکی مامور تا دید.. نگاهش کرد و در رفت
یکی میگفت سرد است، اگر ایمان نداری
یکی هم آمدش خر.. و آخر هم چو خر رفت
تمامِ ماجرایِ من ؛
سه واژه شد برایِ تو
سه واژۀ جدا ؛ جدا
من و ...
شب و ...
هوایِ تو...
نمی بینم نشاطِ عیش در کسو ارتباط قطع شده بین مرد و زن
دنیای بی اتفاق
بی نهایت
من
نمی بینم نشاطِ عیش در کس
نه درمانِ دلی نه دردِ دینی
یکی دو تا پک و بعد هم برو توجات بتمرگ
زنت تو من منه حرفاش " آخه جدا " بتمرگ
تو که دوسش نداری عاشقش شدی نشدی
دوباره پا شده عقلم تو رو خدا بتمرگ
عامیانه بخوانید
یک روز سرد و برفی، ار درد مرده بودمگوشه ای گیر که از یاد خلایق بروی
نه که از عزلت خود شهرت عنقا یابی
من از چشم تو ای ساقی خراب افتادهام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم
در دامنت گریستن سازم آرزوست
تا سرکنم نوای دل بی نوای وای
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |