ملا و مریدان...

ricardo

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ملا را گفتند : شنیده ایم آشپرخانه اوپن ممنوع کرده اند .
فرمود : اینها آخر ، زن و شوهر را نیز زوج و فرد کنند.
و مریدان نعره کشیدند و همی گریستند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = =


گویند ‫ملا از خواندن رساله دلگشا اعراض همی داشت ، وی را گفتند : تو را

با این ادبیات لطیف چرا با رساله دلگشا سر و کاری نمی بینیم ؟
فرمود : تیتر خبرها از هر رساله ای ، طنزتر و دلگشا تر است .
پس مریدان نعره ها همی زدند.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = =


روزی یکی از مریدان پریشان حال ، به نزد ‫ملا آمد و عرض کرد : یا شیخ

خوابی دیدم بس ناگوار!

فرمود: بنال ببینم تعبیرش چه بُود ؟


گفت : خواب مردمانی دیدم که از تنشان گوشت همی کندند و گوشت را به

دهانشان همی گذاردند.

رنگ از رخسار شیخ پرید ، فرمود : به گمانم زمان پرداخت یارانه ها رسیده !


پس مریدان رم کردند و چهارنعل به صحرا همی گریختند.

===========================


‫ملا را اطلاع همی دادند که قیمت بلیط هواپیما فزونی گرفته.

فرمود: آن پول ، دیه ی شماست که پیشاپیش ز شما همی گیرند.
پس مریدان گریستندی.

= = = = = = = = = = = = = = = = = = =


قبض برق یکی از مریدان آمده بود و مرید بر سر زنان نزد ‫ملا برفت ، شیخ

علت سوال کرد. گفت : یا شیخ مرا دریاب که پول قبضم ز اندازه برون شد.

‫ملا فرمود : تو در عهد یارانه چنین گریه و زاری همی کنی ، اگر یارانه ها

برداشته بودند چه همی کردی ؟

مرید با شنیدنش نعره ای کشید و جان به جان آفرین تسلیم همی کرد.


= = = = = = = = = = = = = = = = = = =


روزی ‫ملا با مریدان اخبار نگاه همی کرد و در خبرها هیچ ندید مگر خبرهایی

که از فرط شیرینی به باقلوا ماننده بودند !

هر خبر چون برمی آمد مسبب شادی بود و چون برون می رفت ممد شگفتی . پس بر

هر خبر دو چیز واجب می شد : یکی خنده مریدان و دگر گریه ی ‫ملا.

برنامه بدانجا رسید که مجری زن تنها با اسم فامیل ، زیرنویس همی گردید.

مریدان ‫ملا را گفتند یا ‫ملا : دلیل ممنوعیت نام کوچک مجریان زن چه
باشد ؟

‫ملا فرمود : از آنجا که مردم با رؤیت اسم کوچکشان فاسد شوند !


پس مریدان غش غش بخندیدند و باهم بخواندند :


یا ‫ملا چشم تو جام شراب منه

یا ‫ملا اخم تو رنج و عذاب منه

شیخ فرمود : کوفت ! حالا دور بر ندارید.


پس مریدان بیهوش گشتندی.
 

ricardo

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب عملیات ...

شب عملیات ...

شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم. به دو به سمت خاکریز می رفتیم. از
زمین و آسمان آتش دشمن می بارید. در یک لحظه کلاه از سرم افتاد. علی داد
زد: «کلاتو بردار!» خم شدم کلاه را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای
موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد! برگشتم به علی بگویم «پسر! عجب
شانسی آوردم» ... گلوله توی پیشانی علی بود. ... oh my god:eek:
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
باريك الله به اون ملا .....
وشما تايپيكور خلاق....
برات اسپند ريختم...
شتلق شتلق شتلق....اينم صداي تركيدن چشم حسود و اسپندها بود
 

vergilangleos

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اسپندش قلابی بود من هنوز چشام سر جاشه!



قشنگ بود ایول:w27:
 

mohamad javid

عضو جدید
کاربر ممتاز
===========================

:love::w12:

چه خبرا نیستی ممد ...؟

ما مخلصيم هستيم ...به شرطي كه زير پاتون رو نگاه كنيد...:gol:

اسپندش قلابی بود من هنوز چشام سر جاشه!



قشنگ بود ایول:w27:

خب مشكلي نيست كه بيا جلو چشات رو با چنگال در بيارم تا ديگه به بچه مردم چشم نزني......:surprised::biggrin:
چه خشن...:surprised:
 

Similar threads

بالا