مشاعرۀ سنّتی

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
دو جام یک صدف بودند
در یاد سپهر ان روز
در ان خورشید این دردانه مروارید
می تابید
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین



ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای جام به هم ریخته،صد بار نگفتم
با سنگ دل یار مشو میشکنندت




تشکرام تموم شد دوستان شرمنده
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو از خرابی این خانه نالی و من

به بی ثباتی هر آشیانه می خندم
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در چه افتی زین تفرج هم‌چو او



مر ترا لیک آن عنایت یار کو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وصالِ دوستان عمر است و کوتاه است عمر ای دل

گر از دیدار محرومم ،به یادِ دوست بنشینم
 

N. fotros

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوچیکتر که بودیم هر وقت مشاعره می کردیم
زود این شعر می خوندیم...
اینم یادی از دوران کودکی:D

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا
من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني
 

iman.mpr

عضو جدید
یک چشم من اندر غم دلدار گریست / چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال امد او را بستم / گفتم نگریستی نباید نگریست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تو برفتی ماند نان برخیز گیر



ای بکشته خویش را اندر زحیر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
رنجِ عشق ار برده ای از روزگارِ ما مپرس

روزِ هجر ار دیده ای از شامِ تارِ ما مپرس
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او



وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ما خستگانیم و تویی صد مرهم بیمار ما



ما بس خرابیم و تویی هم از کرم معمار ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن

یارِ ما این دارد و آن نیز هم...:gol:
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران



عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آتشِ دوست اگر در دلِ ما خانه نداشت

عمرِ بی حاصلِ ما ، این همه افسانه نداشت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تلخ از تو شیرین می‌شود کفر از تو چون دین می‌شود



خار از تو نسرین می‌شود چیزی بده درویش را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اندوهِ تو شد واردِ کاشانه ام امشب

مهمانِ عزیز آمده در خانه ام امشب
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت



این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ما
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا