مشاعرۀ سنّتی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می دانستم که عهد و پیمانِ مرا

درهم شکنی ولی به این زودی نه


آزاده جون! شب خوش....:gol:
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
نماز شام غريبان چو گريه آغازم
به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
بياد يارو و ديار آنچنان بگريم زار
كه از جهان ره و رسم سفر براندازم
 

venous_20

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلي يا دلبري، يا جان و يا جانان، نمي‌دانم
همه هستي تويي، في‌الجمله، اين و آن نمي‌دانم
 

raha

مدیر بازنشسته
من چه ميدانم سر انگشتش چه كرد
در ميان خرمن گيسوي من
آنقدر دانم كه اين آشفتگي
زان سبب افتاده اندر موي من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد
 

raha

مدیر بازنشسته
دردا كه هدر داديم آن ذات گرامي را
تيغيم و نمي بریم،ابريم و نمي باريم...
 
آخرین ویرایش:

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از زبان اب،پرنده،نسیم و ماه
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
من از زبان برگ درد درخت را
در زیر تازیانه ی بیداد برگ و باد
در پیش چشم مردم عالم گشوده ام
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است

ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی

اساس هستی من زان خراب آبادست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
من اندر آن که دم کیست این مبارک دم

که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دو دستم ساقه سبز دعایت
گـل اشـکم نثـار خاک پایـت
دلم در شاخه یاد تو پیچیـد
چو نیلوفر شکفتـم در هوایت
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که اهسته میخوتنی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
که محتاج دعایم من
بچه ها شرمنده تشکر ندارم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد

گریه‌های جمله عالم در وصالش خنده شد


یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود

حسن‌های جمله عالم حسن او را بنده شد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت

که مشتری نسق کار خود از آن گیرد


از امتحان تو ایام را غرض آن است

که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلم ز جورِ تو خون شد ولی حدیثِ محبت

ز هر زبان که به گوشم رسید یادِ تو کردم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
لب به خنده باز کن ای ماهروی

خنده ای از آن لبانم آرزوست
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است

اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
 

elnaz66

عضو جدید
نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من به لای لای گرم

تو لبالب از شراب خواب می شود

به رو روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود .
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا