arman127_18
عضو جدید
پسر يك شيخ عرب براي تحصيل به آلمان رفت. يك ماه بعد نامه اي به اين مضمون براي
پدرش فرستاد:
»برلين فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اينجا را دوست دارم، ولي يك مقدار
احساس شرم ميكنم كه با مرسدس طلاييم به مدرسه بروم در حالي كه تمام دبيرانم با ترن
جابجا ميشوند.«
مدتي بعد نامهاي به اين شر ح همراه با يك چك يك ميليون دلاري از پدرش برايش رسيد:
»بيش از اين ما را خجالت نده، تو هم برو و براي خودت يك ترن بگير!«
پدرش فرستاد:
»برلين فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اينجا را دوست دارم، ولي يك مقدار
احساس شرم ميكنم كه با مرسدس طلاييم به مدرسه بروم در حالي كه تمام دبيرانم با ترن
جابجا ميشوند.«
مدتي بعد نامهاي به اين شر ح همراه با يك چك يك ميليون دلاري از پدرش برايش رسيد:
»بيش از اين ما را خجالت نده، تو هم برو و براي خودت يك ترن بگير!«
آخرین ویرایش: