1
. خدا نگران بود که آدم در باغ عدن گم بشه چون اهل پرسيدن آدرس نبود
2
خدا مي دونست يه روزی آدم نياز داره يک کسی کنترل تلويزيون رو بهش بده.
3
. خدا مي دونست که آدم هيچ وقت خودش وقت دکتر نمي گيره
خدا مي دونست اگه برگ انجير آدم تموم بشه، هيچ وقت خودش برای خودش يکی ديگه نمی خره.
.خدا می دونست كه آدم يادش ميره آشغالا رو بيرون ببره
6
خدا مي خواست آدم بارور و تكثير شود ، اما خدا می دونست كه آدم تحمل درد زايمان رو نداره.
7
خدا می دونست كه مانند يك باغبون ، آدم براي پيدا كردن ابزارهاش نياز به كمك داره.
خدا می دونست كه آدم به كسي براي مقصر دونستش براي موضوع سيب يا هر چيز ديگري نياز داره.
9
. همونطور كه در انجيل آمد ه است : براي يك مرد خوب نيست تنها بماند
10
. خدا به آدم نگاه كرد و گفت : من بهتر از اين هم مي تونم خلق كنم