حاضر جوابی

rahele83

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]
روزي نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چي مي نويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»
[/FONT]
 

hamid15

عضو جدید
کاربر ممتاز
جالب بود اینم یه حاضر جوابی از ملک شعرای بهار

میگن یه روز یه جوونک تازه شاعر شده ای که خیلی ادعاش میشه تو یه شب شعر ملک الشعرای بهارو میبینه و چون شنیده بوده که ملک الشعرا می تونسته فی البداهه شعر بگه برای این که حالشو بگیره ازش میخواد که با کلمات آینه و اره و کفش و غوره که هیچ ربطی به هم ندارن یه چیزی بگه، ملک الشعرا هم این دو تا بیتو میگه:
چون آینه نور خیز گشتی احسنت/چون اره به خلق تیز گشتی احسنت
در کفش بزرگان جهان کردی پا / غوره نشده مویز گشتی احسنت​
 

hamid15

عضو جدید
کاربر ممتاز
نانسى آستور - (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) - روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل (نخست وزیر پرآوازه وقت انگلستان ) رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگر شوهر شما بودم مى‌خوردمش!
 

mehdix622

عضو جدید
کاربر ممتاز
برنارد شاو وقتی برای اولین بار مجسمه آادی رو میبینه می پرسه این مجسمه کیه ؟
میگن آزادی
میگه جالبه قدیم ها هم وقتی کسی میمرد مجسمه اش را می ساختند
 

Similar threads

بالا