ما چگونه ما شدیم....

spow

اخراجی موقت
داش سجاد فعلا به همین شعر اکتفا میکنم...(بعدا در مورد حرفات نظرمو میگم)
>>>
«این دود سیه فام که از بام وطن خاست... از ماست که بر ماست
وین شعله ی سوزان که برآمد ز چپ و راست... از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم... با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست... از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم... بر خاک ببالیم!
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست... از ماست که بر ماست
اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است... زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی، نه تعدّی ز کلیساست... از ماست که بر ماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالی است... بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالاست... از ماست که بر ماست»

ممنون عزیز
خلاصه ای بود از انچه که برما میگذرد...ولی این ما باید خودش را بالاخره اصلاح کند وگرنه تاریخ نشان داده زمان بسیار بیرحم است!


و اما ما چگونه ما شدیم!:cry:

فکر کردم اول بیام در مورد اون پست اول صحبت کنیم و بعد بریم سراغ استعمار!

دلیل اینهمه فشار و نفرت و بغض و عدم سلامت روانی رو در کشورمون بایدتوی ساختارهای تربیتی مون جستجو کنیم!

جامعه ایران جامعه بسیار متشتت و دیگرگونی است با همه گرایش ها از چپ تند رو تا ملی گرای متعصب تا مذهبی بنیاد گرا! (در حدود البته)

توی این جامعه از نظر فرهنگی و تربیتی بسار پر تنش، حکومت یک ساختار و شیوه استاندارد زندگی رو ارائه میده برای همه چیز از باورها، پوشش، مشاغل، طبقه بندی اجتماعی، شکل تحصیل، حقوق خانوادگی و ... که لزوماً متناسب با عادات همه این گروه ها نیست! ( و ادعا ندارم که این نقطه ضعف رو فقط جمهوری اسلامی داشته)

خیلی از ما زندگی دو گانه ای داشتیم! زندگی در جامعه و زندگی در اجتماع!

برخی بچه های دهه 60 حتماً خاطراتی از اعمال مذهبی اجباری، پوشش های اجباری، عقاید اجباری، شعار های اجباری و ... در مدارسی که قرار بوده پایه ریز افکار و تربیت ما باشه دارند!

و البته تناقضات این باورها با تربیت خانوادگی!


برای ما دروغ و پنهانکاری از اموزش های اولیه دوران زندگی مون بوده!

انچه رو که در خونه میشنویم نباید جایی بازگو کنیم!

از همسایه هم برای گزارش دادن داشتن ویدئو بترسیم!

مفاتیح و رساله رو برای استخدام حفظ کنیم!

از اندازه و رنگ لباسمون حتی در دوران کودکی بترسیم!

برخی کتابهای قدیمی رو پنهان کنیم!

و ...!

این تربیت مگر به چیزی غیر از دورویی و ریا میرسه؟

این فشار ها و تناقضات روحی مگر به چیزی غیر از بغض و نفرت و خستگی روان میرسه؟

همه اینها از یک سو!


سوی دیگر زندگی در یک جامعه شعار زده است!

هیاهویی که سالهاست در گوش همه ما از افتخار افرینی و پیشرفت با شکوه و قله های افتخار و کور کردن چشم دشمنان زنگ میزنه و از این بساط دوغی هم دست ما رو نمیگیره!


ما دروغ میشنوم دروغ میگوییم!

از چپاول ها و غارت منابع کشور و فساد اقتصادی میشنویم (این اواخر که دولتمون یک پا اپوزوسیون شده)
و خوب پس چرا انتظار دزدی از فرو دستان جامعه رو نداشته باشیم؟

هیچ انحطاط اخلاقی از طبقات پایین اجتماع به طبقات بالاتر سرایت نمیکند!

رودخانه همیشه رو به پایین سرازیر میشود! هر فسادی در جامعه مشاهده میکنیم مدل کوچکی است از نانی که فرادستان جامعه در کاسه فرودستان گذاشته اند!

مگر وظیفه دولتها اموزش شهروندان نیست؟

مگر مردم اونچه رو که داشتند در طبق اخلاص نگذاشتند؟

از 31 سال برابری و برادری و ایثار فقط سومیش به ما رسیده!

چرا مردم نباید از این سومی امید ببرند و نا امید از دو تا اولی بچسبند به تخته پاره خودشون!

هر واکنشی در جامعه ناشی از کنشی است که به جامعه تحمیل شده!


مردم ما بیمارند بدون شک!
و در این بیماری خودشون بی تقصیرند! بدون شک!

ما از همین مردم هستیم و نه تافته جدا بافته!

من اگر برای ورود به حراست محل کارم مقنعه رو جلو میکشم مگر کاری جز ریا میکنم و شاید رشوه دادن به کارمند ریاست!؟



این بار روحی 30 ساله روی روان مردم ما مگر به چیزی غیر از خستگی و ماندگی روحی میرسد؟


قالبی که چندین دهه پیش برای تن همه ما ساخته اند روح و روان مردم ما رو که به هر دلیلی با اون قالب نا هماهنگ بودند دچار خستگی و کوفتگی کرده!


بماند که این بیماری کجا و کی درمان میشه! ولی من تصور میکنم هنوز نباید امید رو از این بیمار برید!


یا میترکیم یا میترکونیم! به عبارتی!:surprised:


ممنون سیمین جان ازبابت نظر عالیت:gol:
با تقریبا تمام حرفات موافقم ولی اینکه میگی اصلاح باید از بالا به پایین شروع بشه رو قبول ندارم وهمچنین اینکه دولت را تافته ای جدا بافته فرض کنیم
شعارزدگی...دورویی وتناقضات رفتاریمون رو شدیدا باهات موافقم وامیدوارم ریشه های این رفتارهامونو بشناسیم:gol:

افاضات استعماری ما بماند برای فردا!

خوابمان می آید!

رخصت میدهیم!


خواب خوبی برای شما ارزو میکند شرکت ال جی!!

تشکر فراوان سیمین خانم! عالی بود
نظر من هم اینه که از همین مقطع بررسی کنیم. یعنی از نوزادی خودمون تا بحث مفیدتر باشه
در ضمن ممنون جناب اسپاو به خاطر بحث جالبتون. ولی لطفا معاصر رو بررسی کنید:smile:

وحید جان ممنون از لطفت
تاریخ معاصرمون برای هممون تقریبا شناخته شده است ومهمتر اینکه معاصرمون پر هست از همین ایرادها...که میخوایم ریشه اینارو بشناسیم وچاره کاررو بدانیم
به هرحال به مرور میرسیم به همه چیز

سلام خدمت همه دوستان
با اینکه توضیحات سیمین خانم بسیار جالب بود ولی تقاضا دارم با شجاعت کامل در مورد همه موارد بحث بشه و همونطور که گفتم از زمان نوزادی ما.نسلی که توی انقلاب و جنگ به دنیا اومدن. منظورم آموزش و پرورش، تغذیه، بهداشت، آزادی و خصوصا مسائل جنس ی که فاکتور فوق العاده مهمیه خصوصا در نسل ماها

:gol::gol::gol:
 

spow

اخراجی موقت
باتوجه به نظردوستان
من مجموعه ای کوچک از عوامل کلی رو که درفرهنگمون تاثیرگذار بوده رو میارم ودوستان عزیز اونو اصلاح وتکمیل میکنن سپس درمورد هرکدام که دوستان مصلحت بدونن به تبادل نظر میپردازیم
این موضوعات شامل ابعاد کلی فرهنگ ما میشه ودرپارامترهای شخصیتی ودرونی ایرانیان وارد نشده ایم....یعنی مجموعه عادات رفتاری وکنشهای روزمرمون که به موقع به اون ها هم خواهیم پرداخت
حالا این یه لیست اولیه ومنتظر نظرات دوستان
حاکمیت هزار فامیل(فامیل گرایی درقدرت...چه کوچک چه بزرگ!)
موقعیت جغرافیایی استراتژیک ایران
تاثیر حکومتهای سلطنتی بر فرهنگ ایران
بیسوادی عمومی(بیسوادی مردم!)
دین اسلام(به عنوان تاثیرگذارترین دین درایران!)
حالا بقیه موضوعات رو دوستان عزیز میتونن اضافه کنن ونظرشونو برای ادامه بحث ارائه کنن
موفق باشید
 

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستشspow جان بستگی به این داره که اصلاح حکومت و دولت رو چی تعریف کنیم!

به هیچ وجه معتقد نیستم که بشه این سیستم حکومتی رو اصلاح کرد! فساد توی این سیستم نهادینه شده و بله اگر خود ما مردم خودمون رو از این مهلکه بیرون نکشیم کس دیگه ای این کارو برامون نمیکنه!


چیزی که بهش معتقدم اینه که حکومتی دقیقاً و مطلقاً بتونه دموکراسی و لیبرالیسم رو در جامعه پیاده کنه وارد یک سیکل خود صلاحی میشه!

دولت برامده از مردم، مردم رو اموزش میده و مردم اموزش دیده دولت بهتری رو انتخاب میکنند.

اصلاح ساختار اخلاقی بیمار جامعه ما تنها با اراده ملت و یا دولت به تنهایی ممکن نیست!

به شدت معتقدم اگر دگرگونی اساسی در ساختار حکومتی ایران رخ دهد ناشی از اقدامات روشن فکرانه نخواهد بود.

تربیت اخلاقی جامعه ما فرایندی است که حتماً بعد از این تغییر اساسی در ساختار حکومت رخ میده!
جامعه ما برای بیدار شدن از این رخوت به شوک بزرگی نیاز داره تا قالب نافرمی رو که ازش صحبت کردیم بشکنه و به چرخه زندگی دو گانه همه مردم ما پایان بده!

در غیر این صورت این ساختار و این تربیت، نسل به نسل تکرار میشه بدون اینکه طبق اگاه تر قادر به تغییرش باشند.

بدون شک به تغییر فرهنگی نیاز داریم ولی اول باید سرچشمه الوده رو خشکاند و بعد پایین دست رو لایروبی کرد.
 

vahid321

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب چون مدتی گذشته و عزیزان صاحب نظر حرفی نزدن من با اجازه همگی فکر میکنم تاثیر اون شاهنشاهی درازمدت خیلی زیاد بوده. بنابراین پیشنهاد میکنم از اون شروع کنید:gol:
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
خوب چون مدتی گذشته و عزیزان صاحب نظر حرفی نزدن من با اجازه همگی فکر میکنم تاثیر اون شاهنشاهی درازمدت خیلی زیاد بوده. بنابراین پیشنهاد میکنم از اون شروع کنید:gol:

وحید جان متاسفانه دیشب شیفت کاریم شب بود وامروزم توراه بودم اصلا مخم کارنمیکنه جوابی بدم
ایشالا فردا میرسیم خدمت دوستان
شدم مثل ال پاچینو تو فیلم نولان!!بیخوابی:D
 

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه ما نیز در این هفته هنر کنیم وقت کنیم سری بزنیم باید به غیرتمان افرین گفت!

بگذاریم هفته بعد بیاییم این بحثو جمع کنیم بریم تو نخ استعمار!
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
راستشspow جان بستگی به این داره که اصلاح حکومت و دولت رو چی تعریف کنیم!
سیمین عزیز
به صورت ایده ال به این بحث نگاه نمیکنیم که شاید تنها درحدداستانهای یونان باستان وسنای روم این حرفا خاطره انگیز باشند برامون
ولی
امکان حکومت مردم برمردم همونطوری که داعیشو داریم وامکانشو بررسی میکنیم رو درنظر میگیریم
چیزی که بیشتر از یک شعار نبوده تا حالا وریشه های این نشدن رو اگه بشه پیدا کرد چارش مشخص خواهد بود
به هیچ وجه معتقد نیستم که بشه این سیستم حکومتی رو اصلاح کرد! فساد توی این سیستم نهادینه شده و بله اگر خود ما مردم خودمون رو از این مهلکه بیرون نکشیم کس دیگه ای این کارو برامون نمیکنه!

تاریخ هم نشون داده وهم یادداده که مردم ایران توی این دوهزاره اخیر بارها وبارها مورد هجوم قرار گرفتن وساختارهای حکومتیمون منبعث از تاثیر بیگانگان بوده والبته کفه منفی این ترازو به سمت مردم!
درهرحال ما مردمان این جامعه هستیم وهرعیب وایرادی اکنون متوجه ماست
چرا این فساد نهادینه شده وچرا اینو باور نمیکنیم؟


چیزی که بهش معتقدم اینه که حکومتی دقیقاً و مطلقاً بتونه دموکراسی و لیبرالیسم رو در جامعه پیاده کنه وارد یک سیکل خود صلاحی میشه!

دولت برامده از مردم، مردم رو اموزش میده و مردم اموزش دیده دولت بهتری رو انتخاب میکنند.

بله
موافقم شدیدا
ما نمونه های بسیار زیادی رو دردوروبرمون میبینیم که نباید مثل دوصده اخیر فقط به فکر کپی کردن این نمونه ها باشیم
میشه با یه بستر سازی ویک فرهنگ سازی شرایطی عالی وبه فراخور حال خودمان بسازیم


اصلاح ساختار اخلاقی بیمار جامعه ما تنها با اراده ملت و یا دولت به تنهایی ممکن نیست!

نه به تنهایی محاله ولی امکان برامدن دولتی از میان مردم به صورت واقعی هم ممکنه


به شدت معتقدم اگر دگرگونی اساسی در ساختار حکومتی ایران رخ دهد ناشی از اقدامات روشن فکرانه نخواهد بود.

متاسفانه اکنون امکان وقوع چنین اتفاقی درحد صفره وقتی ما تمام راههای اصلاح رو برروی خود میبندیم ووقتی مردم دوست ندارند از جهل وخرافه کناره بگیرند


تربیت اخلاقی جامعه ما فرایندی است که حتماً بعد از این تغییر اساسی در ساختار حکومت رخ میده!
جامعه ما برای بیدار شدن از این رخوت به شوک بزرگی نیاز داره تا قالب نافرمی رو که ازش صحبت کردیم بشکنه و به چرخه زندگی دو گانه همه مردم ما پایان بده!

در غیر این صورت این ساختار و این تربیت، نسل به نسل تکرار میشه بدون اینکه طبق اگاه تر قادر به تغییرش باشند.

بدون شک به تغییر فرهنگی نیاز داریم ولی اول باید سرچشمه الوده رو خشکاند و بعد پایین دست رو لایروبی کرد.

ممنون سیمین جان
سرچشمه ها رو داریم بررسی میکنیم تا من وتو ما بشویم ومثل خودمان لعنت گوی نسلی خوابزده ومنفعت طلب نباشیم
موفق باشیم:gol:
 

spow

اخراجی موقت
میخواستیم من وتو را بهتر بشناسیم
مارا بهتر بشناسیم تا بدانیم ما چگونه ما شدیم
ما شدنمان تحت اثر بیگانه وغیر عادت دیرین ماست
سر خم میکنیم وبه تبعیت ذاتمان به انچه ادم فروخت به کمترش دینم ودنیایمان را برباد میدهیم
میترسیم خودمان را به بوته نقد بکشانیم
میترسیم تا باورها وارزشهایمان را به سنگ محکی نشان دهیم
دروغ میگوییم وراست کردار جلوه میدهیم
به تاریخمان مینازیم وبه به وچه چه میزنیم وداد سخن از داشتم ها سرمیدهیم
اما هیچوقت نمیپرسیم اگرروزی همین افغانستان بدبخت هم از ما جلو زد که به ضرس قاطع میگویم چندسالی بیش طول نخواهد کشید چه وکه را پایینتر ودون تر خواهیم دانست
چرا باور نمیکنیم ایراد واشکال از خود ماست
این همه عقب افتادگی ریشه های بسیار واضح ودرمان پذیری در بین خودمان دارد
هیچ مهم نیست عرب بالا سرمان باشد یا همین نظام یا شاهنشاهی
همین قهقرا را به سرعت ادامه میدهیم
با افتخار سقوط میکنیم
 

spow

اخراجی موقت
شاردن سیاح فرانسوی :
"ایرانیان بیش از هرچیزی دلشان میخواهند زندگی کنندوخوش باشند.بسیار مخفی کار ومتقلب وبزرگترین متملقین عالم هستندبه غایت دروغگوو...."
به نقل از کتاب نجات دکتر ایزدی!
 

spow

اخراجی موقت
تاریخ این ایام را
هرکس که خواهد خواند,
جز این سخن از ما نخواهد راند
این نسل سر در گم
بر توسن اندیشه هایشان لنگ
فرسنگ درفرسنگ
جز سوی ترکستان نمیرانند
تاریخ پیش از خویش را باری نمیخوانند
ع .شجاع پور
جامعه شناسی خودمانی-حسن نراقی
 

tur

عضو جدید
دادا خیییلی طولانیههه اما اینجوری بودیم:biggrin:
اینجوری شدیم:cry:
 
  • Like
واکنش ها: spow

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرنها مابين دو طيف روشنگري و ضدروشنگري، گیر افتادیم و شد انچه که نباید میشد.
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
فيلسوفان معتقد بودند كه قانون طبيعي بر جهان حكمفرماست و شناخت اين قانون ، مي تواند قدرت انسان و از جمله توانايي بشر براي فائق آمدن بر دردو رنج و مشكلات را افزايش دهد. ولي بايد درنظر داشت كه قدرت مي تواند ويرانگر نيز باشد. افزايش توانايي انسان به معناي بيشتر شدن قدرت تخريب و صدمه زدن نيز مي باشد.اين امر درسده بيستم كه بارها تا آستانه ازبين رفتن تمدن بيشتري پيش رفتيم نشان داده شد. البته منظور اين نيست كه علم و قدرت ضرورتا به افزايش خشونت و ويراني مي انجامد.اما کمک بزرگی به این امر میکند. خلاصه اینکه ما اسیر نیرو های موهوم و تعریف شده و نشده ای هستیم که ما رو مجبور میکنه که اینچنین باشیم.
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
فيلسوفان معتقد بودند كه قانون طبيعي بر جهان حكمفرماست و شناخت اين قانون ، مي تواند قدرت انسان و از جمله توانايي بشر براي فائق آمدن بر دردو رنج و مشكلات را افزايش دهد. ولي بايد درنظر داشت كه قدرت مي تواند ويرانگر نيز باشد. افزايش توانايي انسان به معناي بيشتر شدن قدرت تخريب و صدمه زدن نيز مي باشد.اين امر درسده بيستم كه بارها تا آستانه ازبين رفتن تمدن بيشتري پيش رفتيم نشان داده شد. البته منظور اين نيست كه علم و قدرت ضرورتا به افزايش خشونت و ويراني مي انجامد.اما کمک بزرگی به این امر میکند. خلاصه اینکه ما اسیر نیرو های موهوم و تعریف شده و نشده ای هستیم که ما رو مجبور میکنه که اینچنین باشیم.

ولی فکورجان
علم وقدرت اگر دست ادمهای بیمنطق بیفته ممکنه موجب فساد بشه
ادمایی که ایدئولوژیهای خطی دارن باورهاشون فقط سفت وسخت به دنبال تبعیته
بجای رعایت اصول انسانی وپذیرفتن جامعه ای که منطبق بر احترام به حقوق باشه فقط براساس حفظ قدرت افزایش ان وحفظ سلطه باشن خب به خطا راه خواهند پیمود
شاید عمری طولانی داشته باشند شاید اثرهای عمیقی بگذارند ولی پایدار نخواهند بود
نمونه هایی از این دست بسیار زیاده تو تاریخ
اتوپیا شاید امکانپذیر نباشه ولی میشه به راههایی برای شبیه سازی ورسیدن به اون بدون خط زدن اصول انسانی فکر کرد:gol:
 

tiger_red

عضو جدید
نمیگم خوندم اما بعدا میخونم...تنکس...

هر بار که به ایران می آیم مثل بقیه کسانی که مدتها دور از ایران بوده اند محو تماشای تغییرات می شوم. از ظاهر آدمها و مکانها گرفته تا رفتارها. در طی این ده سال این بار چهارم است که به ایران برمی گردم، این بار بعد از دو سال و نیم. هنوز بیست روز از رسیدنم نگذشته اما در این مدت آنقدر خبر طلاق، اعتیاد، قتل، تجاوز، کلاهبرداری و از این دست را از زبان خانواده و دوستانم شنیده ام که دلم می خواهد برگردم و سرم را بکنم در اینترنت و خیال کنم همه ایران فقط آن مشکلات سیاسی است. پیش خودم می گویم قبلا ها این خبرها فقط در صفحه حوادث روزنامه بود و «با شما مشورت می کنم» زن روز. حالا مدام باید بشنوی که برای دوستان و نزدیکانت این اتفاقها افتاده. چقدر تلخی به زندگی هامان نزدیک شده. برای کسانی که در بطن این ماجراها بوده اند شاید این تغییرات چندان وحشتناک نباشد یا به چشم نیاید. یاد لحظه هایی می افتم که فرزند دوستان یا بستگانم بعد از مدتی دیده ام و از مشاهده بزرگ شدنش تعجب کرده ام و آنها گفته اند ئه؟ بزرگ شده است؟ تغییر کرده است؟ با هر که از حیرت و تاسفم از این چیزها حرف می زنم می گوید ای بابا ما دیگر عادت کرده ایم. چه دردناک است که آدمها به چنین اتفاقهایی عادت کنند.
حالا کاش فقط شنیدن خبر بود. کافیست پایت را بیرون بگذاری و ببینی در خیابانها و خانه ها چه می گذرد. این روزها فقط از خودم می پرسم چرا مردم اینطوری شده اند؟ چرا اینقدر بداخلاق و تلخ و عصبانی اند؟ چرا همه با هم دعوا دارند؟ چرا به نظر می رسد از نظر روانی مشکل دارند؟ چرا همه فقط به فکر خودشانند و ذره ای به دیگری رحم نمی کنند و عطوفت ندارند؟ ماشینها در جاده به هم چسبیده اند و هیچ کس راه به آن یکی نمی دهد. من خودم راه پیدا کنم و ماشینم را در ببرم آن یکی به درک. اصلا به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ «گور-بابای-دیگری» به شدت در ایران رواج یافته است. رفتارها آنقدر زننده اند که دقیقا آدم را یاد همین واژگان می اندازند. مهم من هستم. نهایتش من و خانواده ام. من خوش باشم، راحت باشم، ماشینم و خانه ام و موکتی که انداخته ام روی زمین تمیز باشد به درک که آشغالم را توی کوچه می اندازم یا در جنگل یا خیابان. کسی به دختر و خواهر و مادر من متلک نگوید و اذیتشان نکند به درک که یکی دارد زیر آزار و اذیتهای من یا کس دیگر بال بال می زند. من ساعت سه نصفه شب دستم را بگذارم روی بوق که همراهم عجله کند و بیاید، گور بابای جماعتی خوابیده اند. من تقلب کنم، کلاهبرداری کنم، رشوه بگیرم و بدهم و کار خودم را راه بیاندازم به درک اسفل السافلین که اینها جرم است و تجاوز به حق دیگری.
تلویزیون را که روشن می کنی، سریالهای به قول خودشان طنزشان پر است از دعوا و فحش. علنا فحش. به ضرب این دو می خواهند مردم را بخندانند. مردمی که به تماشای دعوا و فحش عادت کنند و خنده شان بگیرد چگونه متوجه قباحت این چیزها باشند. سالهای قبل که سریالها را با خانواده ام نگاه می کردم همه با هم اعتراض می کردیم که چرا این همه بد وبیراه؟ این بار فقط من بودم که تعجب می کردم. سردرد می گیری از بس سر هم داد می کشند. فحش و دعوا به وفور هست اما دو تا موسیقی شاد را باید با دقت بگردی و صبر و استواری به خرج دهی تا از تلویزیون بشنوی. این است پیام رسانه ما. شاد بودن عیب دارد اما فحش و دعوا نه. چهره ها افسرده اند. لبخند روی لبها نمی بینی. اگر هم ببینی انگار غمی پشتش نهفته است و از آن طرف روی درب ورودی مغازه ها چسبانده اند لطفا با لبخند وارد شوید. به چه و به که و با کدام دل خوش لبخند بزنم آخر.
میهمانی که می روی همین که وارد خانه می شوی حس می کنی وارد موزه یا کاخ شده ای. مبلها و فرشها و پرده هایی که نظیرش را تا کنون در منازل ندیده بودم. لباسها و طلا و جواهر ها و آرایشها همه چشم خیره کننده. همه اش ظاهر و تظاهر. می نشینی صحبت کنی. همه اش فضولی در کار این و آن. نمی دانم زندگی خصوصی دیگری چه جذابیتی برای این ملت دارد. باردار نشدن فلانی و دکتر نرفتنش. ازدواج پسر فلانی با دختری که مطلوب خانواده اش نبوده و طرد شدنش. حالا کاش فقط فضولی بود. جماعتی هستند که انگار نمی توانند طعن و نیش و کنایه را در کلامشان نگنجانند. آخر چه لذتی می بری که دیگری را بجزانی. ادبش کنی. دیده که من نخ دندان در حضور او به دندان کشیده ام که از بستگان نزدیک است. چند دقیقه بعد نخ دندانی برمی دارد و زل می زند به من و می گوید درست نیست جلوی دیگران نخ دندان بکشم. هزار حرکت و حرف نادرست دارد و بی ادبی نیست. اما باید درس ادب را به تو بدهد. گاهی می گویم انگار مردم مسابقه نیش و طعنه زدن گذاشته اند با هم. بی ادبی کردن. توهین کردن. انگار هر که بیشتر بتواند آن یکی را خرد کند زرنگتر است. انگار دل مردم پر است از عصبانیت از این و آن. از کینه. از نفرت. از سوءظن. خانواده ام مرتب بهم تذکر می دهند این را که گفتی او می رود و همچین برداشتی می کند ها. فلان چیز را نگویی، تو با حسن نیت می گویی، او می رود هزار تا برداشت دیگر می کند و هزارتای دیگر رویش می گذارد و برای دیگران تعریف می کندها. و من با دهانی باز نگاهشان می کنم و از ماجراهایی که خودشان تعریف می کنند متوجه می شوم که بی راه نمی گویند و آدمها چه قدرت تفسیر خارق العاده ای دارند. که همین حرف ساده تو چگونه می تواند محل بدگمانی شود و چه کارها که دستت بدهد و چه کدورتهایی که از سر همین ها پیش نیامده. آخر چرا باید حرفی را که می شود تعبیر خوب کرد بد برداشت کرد. لابد بس که بدی دیده ایم. پر شده ایم از بدگمانی و بی اعتمادی.
با دوستی که پنج سالی در چین دانشجو بوده و به تازگی برگشته صحبت می کردیم و می گفت خوب درکت می کنم. تا آدم از این محیط خارج نشود نمی تواند بخوبی درک کند چه در کشورش می گذرد. می گفت من حس می کنم در این پنج سال مردم «....» شده اند. همه به جان هم افتاده اند. پنج سال پیش اگر از هر ده مغازه دو تا سرت کلاه می گذاشتند الان حس می کنی هر ده تا می خواهند سرت کلاه بگذارند. می گفت من هم هفته های اول برگشتنم افسردگی گرفته بودم.
همه جای شهر پر است از پیامهای نوروزی خطاب به مسافرین که عزیزان! اخلاق خوش و روی باز از ملزومات سفر است و غیره. آخر به کدام دلخوشی روی خوش داشته باشد؟ آدمهای خوش اخلاق می بیند؟ با دوست مروت و با دشمن مدارا می بیند؟ مهربانی و اخلاق می بیند؟ امکانات مسافرتی خوبی برایش هست؟ همه اش حرف و فقط حرف. همه اش موعظه. کتابها و رسانه هامان پر است از حرفهای قشنگ. مهربان باشیم، لبخند بزنیم، دوست بداریم. آدمی با خواندن و شنیدن مهربان و انسان دوست و با اخلاق نمی شود. آدمی تا مزه مهربانی و لبخند و نوع دوستی در جانش ننشیند و ملکه ذهنش نشود نه تنها صاحب این فضایل نمی شود، که حتی تمایلی به کسب آنها ندارد. اینها هم با حرف و نوشته حاصل نمی شوند. در محیطی که تو را هل می دهد به سمت بداخلاقی و عصبانیت و بدگمانی و بی اعتمادی، مروت و مدارا و لبخند و خوش اخلاقی کیلویی چند.
نشسته ام و از خودم می پرسم آخر چرا؟ دارم، فرضیه هایی برای جواب دارم. اما از سر درد فقط دلم می خواهد بپرسم «آخر چرا». درست است که همه اینطور نیستند اما آنقدر تعداد آدمهای متفاوت کم است که چندان به نظر نمی آید. می دانم که عده ای می گویند سیاهنمایی می کنی. اما یکی بیاید سپیدنمایی کند و به من بگوید در رفتار مردم ما به طور کلی و در سطح وسیع در طی سالهای اخیر چه پیشرفتی حاصل شده؟ چرا سهم ما از زندگی شده است دروغ و ریا و تظاهر و کینه و نفرت و دزدی و بی رحمی و کلاهبرداری و بقیه بی اخلاقی ها و بداخلاقی ها؟ چه شد آن فرهنگ و تمدنی که باعث افتخار همه ماست اما ذره ای در احیای ارزشهایش تلاش نمی کنیم؟ چرا مهربانی و گذشت و نوع دوستی و انسانیت می رود که به تاریخ و کتابها و حافظه ها بپیوندد؟ رد این همه زخم چگونه قرار است از تن اخلاق و ارزشها پاک بشود؟ من فکر می کنم همین طوری پیش برود جانی باقی نمی ماند که با خشتش وطن را دوباره بسازیم...


به نقل از وبلاگ یک دوست
ممنون
 

ofakur

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولی فکورجان
علم وقدرت اگر دست ادمهای بیمنطق بیفته ممکنه موجب فساد بشه
ادمایی که ایدئولوژیهای خطی دارن باورهاشون فقط سفت وسخت به دنبال تبعیته
بجای رعایت اصول انسانی وپذیرفتن جامعه ای که منطبق بر احترام به حقوق باشه فقط براساس حفظ قدرت افزایش ان وحفظ سلطه باشن خب به خطا راه خواهند پیمود
شاید عمری طولانی داشته باشند شاید اثرهای عمیقی بگذارند ولی پایدار نخواهند بود
نمونه هایی از این دست بسیار زیاده تو تاریخ
اتوپیا شاید امکانپذیر نباشه ولی میشه به راههایی برای شبیه سازی ورسیدن به اون بدون خط زدن اصول انسانی فکر کرد:gol:
به نظر من هر منطقی که به مخالفانش احترام نذاره , عین بی منطقیه. در مورد ایدئولوژی خطی هم نظر من اینه که اصولآ آنجا که سطح دانش اجتماعی و دانش آکادمیک کم هست , این ایدئولوژی رونق داره و معمولآ دیده شده که باسوادان این طیف هم بعد از رسیدن به قدرت درس خونده اند و یه سواد جهت دار کسب کرده اند.
ریشه عقب ماندگی ایران ما یکیش دین و دخالت آن در سیاست هست. دومیش بیسوادی مردم. سومیشم التقاط عجیب فرهنگی و قومیتی و تک قطبی بودن قدرت هست.
تا نظر شما را هم بگیرم به همین مقدار اکتفا میکنم. مرسی
 
  • Like
واکنش ها: spow

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی حیفی!

برو بالا!

میام سر وقتت راهت بندازم!

با اجازه صاحبخونه!
 
  • Like
واکنش ها: spow

siminzare

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون سیمین جان
سرچشمه ها رو داریم بررسی میکنیم تا من وتو ما بشویم ومثل خودمان لعنت گوی نسلی خوابزده ومنفعت طلب نباشیم
موفق باشیم:gol:


سر چشمه های درخود ماندگی ما سابقه چند صد ساله دارند!

توی قرن 21 هنوز معجزه مخلوط اب زمزم و تربت کربلا توی ذهن کهن سالان ما مونده!

ولی این ارتباطاته که به نفع ماست!

نسبت به 100 سال پیشمون خیلی عوض شدیم! نسل 5 ساله ها فعلی ما قطعاً جای ما نخواهند ایستاد!

مذهب، خرافات، معجزات و روحانیتی که ناگهان با عظمی و ایت و حجت و ثقته چسبیده به اسلام از ناکجا سر زد فرزندان راستین مجلسی بودند!

مردم ما به اگاهی نیاز دارند ولی این اگاهی دادن بیشتر از اونکه در توان ما باشه و یا ناشی از تلاش ما باشه حاصل گذر زمانه!

معتقدم زمان به نفع ماست!


پارامترهای تاریخی متعددی روی خلقیات مردم ما تاثیر گذاشته اند!

اگر به 1500 سال پیش برگردیم خرافه مذهبی، 100 سال بعدش اشغال سرزمین و تبدیل شدن به ملت مغلوب!

تا 200 سال بعدش زندگی تحت یک نظام مبتنی بر اپارتاید مذهبی و نژادی!

تا 300 سال بعدش در تلاطم دست به دست شدن بین سلسله های پادشاهی ریز و درشت که یا در پی برپایی شکوه ساسانی بودند و یا در پی ساختن کلاهی از بلبشوی ناشی از تصعیف سیستم حکومتی اعراب!

400 سال بعدش زندگی زیر سلطه مغولی که ستم پذیری رو وارد فرهنگ مردم ما کرد و ترس رو در معماریمون نهادینه کرد و دو رویی و تملق رو در فرهنگمون!

400 سال بعدش هم درگیر حکومت هایی بودیم که در پی این بودند از راه پرورش شیعه مسلکی حکومتی بسازند و البته از این رهگذر خرافات رو به کمال وارد فرهنگمون کردند!


از این اش شعله قلمکار چیزی بهتر از این بیرون نمیاد!


همه این عوامل وارد روح و روان مردم ما شدند و جز با ارتباطات که معجزه قرن ما هستند از تن ما بیرون نمی یایند!


ما معلم هستیم برای تک تک اطرافیانمون! قبول!

ولی چقدر روش معلمی رو میدونیم؟ چقدر رنج های این مردم رو میشناسیم؟


راستش این چند روزه درگیر چیزهایی شدم که خیلی دیدم رو عوض کرده!


رسیدن به یک هدف جدید! فکر میکنم خیلی به این تاپیک نیاز دارم!


من رسماً اعلام میکنم لازمه توی همه باورهام بازنگری کنم و تضمین میکنم بیشتر همین وری می افتم تا اونوری!


بریم سروقت همه این عوامل فرهنگی که سالهاست مثل خوره افتاده توی جونمون و درمانش باید معجزه باشه بی هیچ گریزی!

بی هیچ بهانه ای باید معجزه افرینی کنیم!


شاید اول از همه ستم پذیری بزرگترین درد مردم باشه!
 
  • Like
واکنش ها: spow

spow

اخراجی موقت
هی نگویید ملت بزرگ، ملت نجیب ملتی که وارد دروازه‌های تمدن بزرگ بشری شده‌اید، ملتی که تا ابرقدرت‌های بزرگ اسم شما را می‌شنوند پشتشان می‌لرزد. آیا واقعاً اینطور است؟ صراحت داشته باشید. بگویید ملت بگردید ببینید چه کم داریم؟ چرا اینقدر درمانده‌ایم؟ چرا با این همه درآمد استثنایی نفتی که طی سی سال گذشته داشته‌ایم تا یک دلار قیمت نفت کم می‌شود همه را وحشت می‌گیرد؟ چرا متوسط کار مفید ایرانی‌ها در روز به زیر سی دقیقه میرسد؟ چرا پای صنعت اتومبیل‌سازی ما بعد از سی سال مونتاژ هنوز اینقدر لنگ میزند؟ چرا برای پیشبرد هر کار کوچکی باید روزها و در بعضی مواقع ماه‌ها و سالها وقت گذاشت و اعصاب خراب کرد؟ چرا کارمندان ادارات در اکثر مواقع پدر ارباب رجوع را در می‌آورند بدون آنکه فکر کنند فردا نوبت خودشان است که در نقش ارباب رجوع اداره‌ی دیگر ظاهر شوند؟ چرا سن سکته در این کشور زیر چهل است؟ چرا بی‌اعتمادی هر روز گسترده‌تر می‌شود؟ فساد بنا به گفته بسیاری از دست‌اندرکاران از حد متعارف بالاتر می‌رود؟
نوشته‌های بالا برگرفته از کتاب جامعه شناسی خودمانی بود که این روزها خوندم. کتاب بقدری خوب و جذابه که فقط ظرف چند ساعت نمیدونم خوردم یا خوندمش! البته کتاب جدیدی نیست چاپ اول کتاب مربوط به سال 1380 و بعد از کتاب جامعه‌شناسی نخبه‌کشی ( یا جامعه‌کشی نخبه‌کشی، الان دقیقاً یادم نیست ) که خیلی هم مورد استقبال جامعه واقع شد چاپ شده و اینی هم که من خوندم مربوط به چاپ شونزدهم کتاب بود. بارها کتاب رو دیده بودم ولی اینبار بنا به توصیه دوستی اون رو خوندم و بد ندیدم معرفیش کنم تا دوستداران کتاب هم حالی کنند! بنابراین مصمّم و محکم به همه‌تون توصیه می‌کنم که حتماً کتاب رو بخونید. همون چند خط بالا، فوق‌العاده ساده و روون و واقعی و البته با دل و جرات نوشته شده. من یکی که جیگرش(......) رو نداشتم بنویسم!
خانم خانه، کدبانوی خانه از مقدار پرتقالی که برای بچه‌هایش می‌خرد اول تعداد درشت را سوا می کند برای‌میهمان، کوچک‌ها و یا بعبارتی درجه دو‌هایش را میدهد به بچه‌ها. یعنی چه؟ یعنی اینکه میهمان بداند ما همیشه پرتقال درشت مصرف می‌کنیم. این را می‌گویم تظاهر که قبلاً گفتم اگر مسئله میهمان‌نوازی باشد باید شامل آن پیرزن خدمتکار خانه هم بشود که هفته‌ای یکی دو روز برای‌ کمک به منزل می‌اید. در صورتیکه می‌دانیم نمی‌شود.
... بدون شک من هم خوب بلدم خود و سایر هموطنانم را باهوش‌ترین، پرکارترین، مهربان‌ترین، اصیل‌ترین و تربیت شده‌ترین نژاد روی زمین قلمداد کنم، ایرانیان را از نژاد آریا با تمدن شش هزار ساله‌اش انسان‌ترین انسان‌های روی کره زمین معرفی نمایم، خوب بلدم بگویم ما ایرانیان شجاعت ‌شیر، سخاوت خاتم و ... و ... چه داریم. ولی میدانم که با استقبال از " شعار " و احترام از " شعور " خود را غافل نموده و بعضی‌ها را فریب داده‌ام و هم چنین میدانم که با گفتن و عنوان کردن معایب اخلاقی‌مان عده زیادی علی الخصوص آنهایی که در ذهنشان از ایران و ایرانی بتی ساخته‌اند و به او عشق می‌ورزند، ناراحت می‌شوند. ولی با وجود تمام این میدانم‌ها ترجیح میدم که واقعیت را هرقدر تلخ عنوان کنم تا مصلحین به گفتار آِیند و دست‌اندرکاران به حرکت.
خب اگه کتابخون باشید، با خوندن همین سه قسمت کوتاه از بخش‌های مختلف کتاب، احتمالاً یه کمی کـِرم خوندنش افتاده توی تنبون‌ گرم و نرم‌تون و اگر هم که کتابخون نیستید و یا از این بخش‌ها خوش‌تون نیومده که هیچ، احتمالاً امروز از این وبلاگ چیز دندون‌گیری نصیب‌تون نمیشه. کتاب در رابطه با خصوصیات و اخلاقیاتِ بد ما ایرانیهاست و اینبار برخلاف خیلی از کتابها قرار نیست ما رو به عرش ببره و هندونه بذاره زیر بغل‌مون بلکه اینبار از ظاهرسازی، ریاکاری، احساساتی بودن، دروغگو بودن، حسادت و توقع و نارضایتی دائمی ما ایرانیها، بی‌برنامه بودن و پنهان‌کار‌یهامون میگه. اینکه چرا درمانده‌ و چرا عقب‌مونده‌ایم؟! پس قطعاً باید کتاب خوبی باشه. هرچند این کتاب فقط مشکلات رو عیان میکنه و هیچ راهکاری نشون نمیده و ارائه طریقی نمیکنه ولی همین هم در این آشفته بازار که شتر رو با بارش می‌برند و مُرده رو با گورش می‌خورند! غنیمتی است. بنظرم اگر هوس خریدن کتاب زد به سرتون ترجیحاً چند تایی بیشتر بخرید چون برای هدیه به دوست و رفقها میتونه انتخاب خیلی خوبی باشه و همچنین اگر کتاب رو خوندین ممنون میشم نظرتون رو در رابطه با کتابهایی که معرفی میکنم بدونم.




 
بالا