پاسخ به شبهه ايه 223 سوره بقره

كربلايي حسام

اخراجی موقت
متن عربی آیه : نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ

نانتان کشتزار شما هستند هر جا که خواهيد به کشتزار خود در آييد وکاری کنيد که مستوجب کرامت شويد و از خدا بترسيد و بدانيد که به نزد اوخواهيد شد و مؤمنان را بشارت ده.
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
ترجمه‏ 221. و [شما اى ايمان‏آوردگان!] زنان مشرك را به همسرى نگيريد، مگر آنكه ايمان بياورند؛ و بى‏ترديد كنيزى باايمان، از زنى شرك‏گرا، هرچند [ثروت و زيبايى او] شما را به شگفت آورد، بهتر است؛ و به مردان مشرك، زن [باايمان ندهيد] مگر آنكه ايمان بياورند؛ و براستى برده‏اى باايمان، از مردى شرك‏گرا، اگرچه [ثروت و قدرتش‏] شما را به حيرت آورد، بهتر است. آنان شما را به آتش [سوزان دوزخ‏] فرا مى‏خوانند و خدا به فرمان خود، به بهشت [پرطراوت و زيبا] و آمرزش دعوت مى‏كند، و آيات خود را براى مردم [بروشنى‏] بيان مى‏كند؛ باشد كه [به خود آيند و ]پند گيرند. 222. و از تو [اى پيامبر!] درموردِ [آميزش در حال‏] حيض مى‏پرسند. [در پاسخ آنان، ]بگو: «اين [كارى‏] زيانبار است. بنابراين، از [آميزش با] زنان درحال حيض خوددارى كنيد و [با اين انديشه،] به آنان نزديك نشويد تا پاك [و پاكيزه‏] شوند؛ و هنگامى كه پاك شدند، از آنجا كه خدا به شما فرمان داده است، با آنان بياميزيد. بى‏گمان خدا توبه كاران را دوست دارد و پاكى‏جويان را [نيز] دوست مى‏دارد.» 223. زنانتان كشتزار [و جايگاه بذرافشانى‏] شمايند؛ بنابراين، هرگاه كه خواستيد، به كشتزار خويشتن درآييد و [با آوردن فرزندان و پرورش شايسته آنان، توشه‏اى‏] براى [آخرت‏] خود پيش فرستيد؛ و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه [فرداى رستاخيز] او را ديدار خواهيد كرد. و [تو اى پيامبر!] ايمان‏آوردگان را [به نعمتهاى بهشت پرطراوت و زيباى خدا ]نويد ده. نگرشى بر واژه‏ها «لاتنكحوا»: ريشه اين واژه، در اصل به‏معناى «آميزش» است؛ امّا بدان دليل كه در عقد و ازدواج بكار رفته است، امروز آن را به همين مفهوم مى‏گيرند؛ بنابراين، واژه «لاتنكحوا» يعنى ازدواج و نكاح نكنيد. «اَمَه»: كنيز. «محيض»: عادت‏شدن بانوان. اين واژه با واژه «حيض» هم‏معناست. «فاعتزلوا»: كناره گيريد. اين واژه از «اعتزال» برگرفته شده است. «يطهرن»: پاك شوند. اين واژه از «طهر» برگرفته شده كه متّضاد «آلودگى» است. شأن نزول‏ در شأن نزول نخستين آيه اين بحث - آيه 221 - نقل كرده‏اند كه: پيامبر گرامى(ص)، مرد شجاع و پرتوانى به‏نام «مرثد» را به‏سوى مكّه گسيل داشت تا گروهى از مردم باايمان را كه تحت فشار شرك‏گرايان آنجا قرار داشتند، با تدبيرى نجات دهد و با خود به مدينه - مهد آزادى و ايمان - برساند. «مرثد» درحين اجراى مأموريت خود، با زن زيبارويى كه در روزگار پيش از اسلام با او آشنا بود، برخورد كرد. آن زن او را نزد خود فراخواند؛ امّا او بخاطر ايمان به خدا، دعوت گناه‏آلود وى را رد كرد. آن زن از مرثد خواست تا با وى ازدواج كند و مرثد پاسخ داد كه در اين مورد بايد از پيامبر (ص) اجازه بگيرد و مقرّرات اسلام را راجع به پيوند با زنان مشرك جويا شود. و هنگامى كه پرسش خود را براى پيشواى نور مطرح كرد؛ اين آيه فرود آمد. در شأن نزول دوميّن آيه اين بحث - آيه 222 - آورده‏اند كه: پيش از ظهور اسلام و بعثت پيامبر (ص)، درمورد زنان و چگونگى برخورد با آنان در دوران عادت ماهانه، خرافات بسيارى وجود داشت و افراط و تفريطهاى زشتى در جريان بود: دو گروه يهود و نصارا كه مدّعى رهبرى دينى بودند، ديدگاههاى بسيار ناسازگارى در اين باره با هم داشتند؛ و مشركان نيز دو دسته بودند: دسته‏اى تحت تأثير يهود و دسته‏اى ديگر پيرو راه و رسم كليسا. نصارا بر اين پندار بودند كه ميان دوران صحّت و سلامت زن و روزهاى حيض او هيچ فرقى نيست و از اين رو آميزش را در اين ايّام نيز روا مى‏شمردند؛ امّا دربرابر اينان، گروهى از يهود و شرك‏گرايان قرار داشتند، كه در دوران حيض زنان، هرگونه معاشرت و غذاخوردن و نشست و برخاست با آنان را نيز جايز نمى‏دانستند. پس، از پيامبر گرامى (ص) پرسيدند كه حق چيست؟ و اين آيه در پاسخ به پرسش آنان فرود آمد. پاره‏اى نيز گفته‏اند كه گروهى به محضر پيامبر (ص) شرفياب شدند و از آميزش غيرعادى در روزهاى عادت زنان پرسيدند كه اين آيه فرود آمد. لكن به اعتقاد ما، روايت اوّل درست است. در شأن نزول سوّمين آيه اين بحث - آيه 223 - گفته‏اند: يهود براثر تحريف تورات و دستكارى در كتاب آسمانى خويش، در بسيارى از مسائل ازجمله درمورد زن و حقوق و شخصيت او و چگونگى برخورد با او به انحراف افتاده و خرافات زيادى را در بين خود رايج كرده بودند. اين پندارهاى خرافى و پوچ آنان درباره زنان و چگونگى آميزش با آنان، در عصر نزول قرآن، همچنان در ميان مشركان شايع بود؛ تا با فرود اين آيه شريفه، خرافات آنان رد و آميزش با زنان به صورتهاى مختلف، جايز اعلام شد. تفسير قرآن مجيد، پس از ترسيم چگونگى رعايت حقوق كودكان بى‏سرپرست و پدر ازدست‏داده و هشدار از پايمال‏ساختن حقوق آنان، اينك در اين آيات، به پاره‏اى از مسائل خانواده اشاره مى‏كند. «ولاتنكحواالمشركات حتّى يؤمنّ» و زنان مشرك را به همسرى برنگزينيد، مگر آنكه ايمان بياورند به اعتقاد ما، مفهوم اين آيه شريفه روشن و عبارت است از حرمت ازدواج با زنان غير مسلمان. امّا مفسّران در اين مورد، نظرهاى متفاوتى دارند: 1. عدّه‏اى معتقدند كه واژه «مشرك»، تنها شرك‏گرايان را شامل مى‏شود، نه اهل كتاب را؛ چرا كه اين دو گروه در قرآن شريف، هركدام جداگانه ذكر شده‏اند؛ براى نمونه: «لَمْ‏يَكُنِ‏الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ اَهْلِ‏الْكِتابِ وَالْمُشْرِكينَ...»(395) و «ما يَوَدُّالَّذينَ كَفَرُوا مِنْ اَهْلِ‏الْكِتابِ وَلَاالْمُشْرِكينَ...»(396). و با اين بيان، حرمت ازدواج با زنان شرك گرا، ربطى به‏زنان اهل كتاب ندارد. 2. امّا جمعى بر اين عقيده‏اند كه واژه «مشرك»، اهل كتاب را نيز دربر مى‏گيرد؛ چرا كه آنان نيز با انكار رسالت پيامبر(ص) و معجزات و كتاب او، درواقع به خدا شرك ورزيده‏اند. 3. و پاره‏اى از مفسّران مى‏گويند: درست است كه اين آيه شريفه آنان را هم شامل مى‏شود، امّا آيه ديگرى از قرآن شريف، اين حكم كلّى حرمت را نسخ مى‏كند و اهل كتاب را از اين فرمان خارج مى‏سازد. مضمون آن آيه چنين است: «... وَالْمُحْصَناتُ مِنَ‏الَّذينَ اُوتُواالْكِتابَ...»(397) (...ازدواج با زنان پارسا و پاكدامن اهل كتاب بر شما جايز شد...). به هرحال، گروهى از مفسّران برآنند كه اين حكم كلّى حرمت ازدواج، ويژه شرك‏گرايان و غير زنان اهل كتاب است؛ امّا ما بر اين عقيده‏ايم كه ظاهر آيه شريفه، نشانگر حرمت پيوند خانوادگى با تمامى زنان غيرمسلمان است و هيچگونه تخصيص و يا نسخى نيز بر اين دستور وارد نشده است. «ولامةٌ مؤمنةٌ خيرٌ من مشركةٍ ولو اعجبتكم» و براستى كه كنيزى باايمان و تقواپيشه و آگاه، از زنى آزاد از قيد بردگى امّا شرك‏گرا، هرچند زيبايى و ثروت او شما را شگفت‏زده سازد، بهتر و بالاتر است‏ از اين جمله از آيه شريفه برمى‏آيد كه ازدواج با كنيزان رواست، گرچه انسان داراى امكانات باشد؛ و آيه شريفه‏اى كه مى‏فرمايد: «پس هر كه از شما بخاطر تنگناى اقتصادى و اجتماعى نتوانست با زنان پاكدامن آزاد ازدواج كند، مى‏تواند با كنيزان عفيف و پاكدامن پيمان زندگى مشترك بندد»(398)، در مقام تحريم ازدواج صاحبان امكانات با كنيزان نيست و برآن نيست كه شرط ازدواج با آنان، تنگدستى و فقر است. «ولاتنكحواالمشركين حتّى يؤمنوا و لعبدٌ مؤمنٌ خيرٌ من مشركٍ ولو اعجبكم» و به مردان شرك گرا زن ندهيد، مگر آنكه ايمان آورند؛ و براستى كه برده‏اى تهيدست امّا برخوردار از ايمان و ارزشهاى معنوى و انسانى، از مرد آزاد از قيد بردگى امّا در اسارت شرك و كفر - گرچه ثروت و جمال و ارزشهاى مادّى او شما را به‏حيرت وادارد - بهتر است. اين جمله از آيه شريفه نيز بسان صدر آيه، بيانگر حكم كلّى و عمومى است و همه مردان مشرك و كافر را شامل مى‏شود، خواه اهل كتاب باشند يا نه. «اولئك يدعون الى‏النّار» اينان شما را به‏سوى آتش فرا مى‏خوانند منظور از آتش، شرك و ارتجاع است كه سرانجام انسان را طعمه آتش مى‏سازد؛ و نيز بيانگر دليل اين حكم؛ چرا كه بطور طبيعى، مردان هستند كه به جهاتى زنان و فرزندانشان را به راه و رسم خود مى‏كشانند؛ و از اين رو، ازدواج زن مسلمان با مرد شرك‏گرا ناروا است. «واللّه يدعوا الى‏الجنّة والمغفرة باذنه» و خداست كه به خواست و فرمان خود، شما را به بهشت [پرطراوت و زيبا] و آمرزش [خود] فرا مى‏خواند، و از شما مى‏خواهد كه باايمان و عمل و رعايت مقرّرات او در همه ميدانهاى زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى، بهشت و نعمتهاى او را از آن خود سازيد. واژه «اذن» در آيه به‏مفهوم فرمان و يا اعلام است. «و يبيّن آياته للنّاس لعلّهم يتذكّرون» و آيات حياتبخش خود را براى مردم بروشنى بيان مى‏كند؛ باشد كه به خود آيند و پند گيرند منظور از آيات در اينجا، مقرّرات خداست؛ و آنچه را روا و شايسته و حلال و نيز آنچه را كه ضدّارزش و حرام است، روشن مى‏سازد. «ويسئلونك عن‏المحيض» و از تو [اى پيامبر!] درمورد آميزش با زنان درحاليكه حيض و در عادت ماهانه هستند، مى‏پرسند بعضى از مفسّران، پرسشگر اين سؤال را مردى به‏نام «ابوالدّحداح» معرّفى كرده‏اند. «قل هو اذىً فاعتزلواالنّساء فى‏المحيض» بگو: اين كارى زيانبار است؛ پس، از آميزش با زنان در ايّام حيض بپرهيزيد عدّه‏اى از مفسّران، واژه «اذىً» را به‏معناى «آلودگى جسمى و كثيفى و نجسّى» گرفته‏اند؛ جمعى آن را به «خون» و پاره‏اى به «رنج و آزارى كه زنان در اين حال مى‏كشند» معنا كرده‏اند؛ و گروهى نيز مى‏گويند: منظور اين است كه نزديكى با آنان در اين حال زيانبار است، كه به اعتقاد ما، اين نهى و هشدار، تنها آميزش با آنان را بصورت عادى شامل مى‏شود و آن را تحريم مى‏كند. «ولاتقربوهنّ حتّى يطهرن» و با اين انديشه به آنان نزديك نشويد، تا پاك و پاكيزه شوند واژه «يطهرن» به دو صورت با تشديد و بدون تشديد قرائت شده است. در صورت نخست، معناى اين جمله از آيه شريفه اين مى‏شود كه: «تا غسل كنند»؛ و در حالت دوّم، مفهوم آن چنين است كه «تا روزهاى عادت آنان پايان پذيرد و خون قطع شود». كه به‏نظر ما، ديدگاه نخست درست است. «فاذا تطهّرن فاتوهنّ من حيث امركم‏اللّه» پس هنگامى كه پاك شدند [و غسل كردند، يا وضو ساختند و بدن خود را شستند]، از آنجا كه خدا به شما فرمان داده است، با آنان بياميزيد منظور از اين فرمان، جواز است، نه وجوب؛ درست نظير آن آيه شريفه كه مى‏فرمايد: «... وَ اِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا...»(399) (...و آنگاه كه از احرام خارج شديد، صيد كنيد...)، كه منظور مجازبودن صيد و شكار است، نه واجب‏بودن آن. در تفسير «من حيث امركم‏اللّه»، ميان مفسّران بحث هست: 1. بعضى معتقدند منظور اين است كه از همان طريقى كه مشهور و عادى است. 2. و برخى مى‏گويند منظور اين است كه در حال پاكى، نه عادت. 3. پاره‏اى را نيز اعتقاد بر آن است كه از راه ازدواج، نه گناه. 4. دسته‏اى گفته‏اند: در شرايطى كه براى آنان هم رواست، نه غير آن؛ مثلاً در روزى كه روزه‏اند يا در حال اعتكاف يا در جامه احرام، نباشد. 5. و جمعى ديگر گفته‏اند: منظور بيان جواز از راه غيرعادى است؛ وگرنه مى‏فرمود: «فى حيث امركم‏اللّه». به اعتقاد ما، معناى نخست با ظاهر آيه سازگارتر مى‏نمايد. «انّ‏اللّه يحبّ‏التّوّابين و يحبّ‏المتطهّرين» بيقين خدا توبه‏كاران را دوست دارد و پاكى‏جويان را نيز دوست مى‏دارد منظور از «متطهّرين» به اعتقاد ما و بسيارى از مفسّران، پاكى‏جويانى هستند كه با طهارت و شستشو و با استفاده از آب پاك و تميز، خويشتن را پاك مى‏كنند؛ امّا سعيدبن جبير» مى‏گويد: مقصود از اين واژه، «پاكيزگان از گناه» است؛ و برخى نيز معتقدند كه توّابين و متطهّرين يعنى توبه كنندگان از گناهان بزرگ و پاكان از گناهان كوچك. از آيه شريفه چنين برمى‏آيد كه در ايّام عادت ماهانه زنان بايد از نزديك‏شدن به آنان براى آميزش پرهيز كرد؛ و اين حرمت تا هنگام پاك‏شدن آنان ادامه دارد. «نساؤكم حرثٌ لكم» زنانتان كشتزار شمايند در اين آيه شريفه نيز سخن از زنان است؛ امّا روى سخن از پيامبر (ص) به مردم باايمان برمى گردد. در تفسير اين جمله - كه جمله نخست اين آيه شريفه است - نظرهايى چند ارائه شده است: 1. عدّه‏اى از مفسّران مى‏گويند: منظور اين است كه زنان كشتزار شمايند و نسل شما با آنان ادامه مى‏يابد. 2. گروهى ديگر برآنند كه مقصود اين است كه زنان شما صاحبان كشت و باغبان و حافظ حيثيت شمايند؛ از طريق آنان، نسل شما تداوم مى‏يابد و شما در كنار آنان آرام مى‏گيريد. 3. پاره‏اى نيز گفته‏اند: منظور اين است كه زنان بسان كشت براى شمايند. «فأتوا حرثكم انّى شئتم» پس هرگاه كه خواستيد يا هرگونه كه خواستيد، به كشتزار خويش درآييد دسته‏اى، ازجمله «مالك»، با استدلال بر اين آيه شريفه مى‏گويند: آميزش با زن در دوره عادت ماهانه از راه غيرعادى رواست. امّا بسيارى اين مطلب را نپذيرفته‏اند؛ چرا كه قرآن شريف از زنان به «حرث» (كشتزار) تعبير مى‏كند، بنابراين، آميزش بايد از راه بارورى آنان صورت گيرد. «و قدّموا لأنفسكم» و براى خويشتن زاد و توشه‏اى بفرستيد منظور اين است كه با رعايت مقرّراتى كه به آنها موظّف شده‏ايد و نيز با دورى‏جستن از گناهان و لغزشهايى كه از آنها هشدار داده شده‏ايد، زاد و توشه شايسته‏اى براى خود فراهم آوريد و از پيش بفرستيد. در تفسير اين جمله از آيه شريفه، ديدگاههاى متفاوتى مطرح است: 1. بعضى معتقدند كه مفهوم اين جمله، درخواست فرزند شايسته كردار است كه براى انسان ذخيره دنيا و آخرت است؛ همانگونه كه پيامبر گرامى (ص) فرمود: «اذا مات‏الانسان انقطع عمله الّا من ثلاث: صدقة جاريه، و علم ينتفع به، و ولدٌ صالح يدعو له.» هنگامى كه انسان از دنيا مى‏رود، برنامه عمل او تمام مى‏شود، مگر در سه مورد: صدقه جاريه يا آثار خير و شايسته‏اى كه به‏يادگار گذاشته باشد؛ آثار گرانبهاى علمى و فرهنگى كه از او برجاى مانده باشد و از آن بهره‏بردارى شود؛ و فرزند شايسته كردارى كه از او باقى مانده باشد و با رفتار و اعمال نيك خود براى او آمرزش بخواهد. 2. برخى گفته‏اند: منظور اين است كه فرزند خردسالى از او بميرد و باعث نجات او شود. 3. جمعى مى‏گويند: مقصود آن است كه به‏هنگام آميزش «بسم‏اللّه» بگويد. 4. دسته‏اى را اعتقاد بر آن است كه در آن هنگام دعا بخواند. اين ديدگاه را روايتى از پيامبر گرامى (ص) تأييد مى‏كند كه فرمود: هنگامى كه فردى خواست با همسر خويش بياميزد، اين دعا را بخواند: «بسم‏اللّه، اللّهم جنبّنى‏الشّيطان و جنبّ‏الشّيطان مارزقتنا.» به‏نام خدا! بار خدايا! شيطان را از من دورساز، و نيز شيطان و وسوسه آن را از فرزندى كه روزى ما مى‏سازى، دور كن. 5. گروهى نيز بر اين عقيده‏اند كه منظور اين است كه زنان پاك و پاكدامن را به همسرى برگزيند تا فرزندانى شايسته به او ارزانى كند. «واتّقوااللّه واعلموا انّكم ملاقوه و بشّرالمؤمنين» و پرواى خدا را پيشه سازيد، و بدانيد كه در روز رستاخيز، [پاداش و كيفر درخور] او را خواهيد ديد؛ و [تو اى پيامبر! ]مردم باايمان را به بهشت و نعمتهاى خدا نويد ده‏ مقصود از «ملاقوه» (ديدار خدا) اين است كه پاداش شكوهمند او را درصورتيكه بنده‏اى شايسته كردار بوديد، خواهيد ديد، نه خود او را؛ چرا كه واژه «لقاء» به‏معناى «يافتن» است، مثلاً وقتى گفته مى‏شود: «لقى جهده»، يعنى «ثمره تلاش خود را يافت». افزون بر اين، هيچكس و هيچ گروهى نمى‏گويد: خدا ديدنى است و همه او را خواهند ديد.
 

fah.saboori

عضو جدید
خدا نمی تونست حرف خود را ساده تر بگه که بندگان خدا بیایند چندین صفحه بر حرف های خدا تفسیر نمایند یا بخاطر این عدم ساده گویی اختلافات و شبهات زیاد در طول 1400 سال و بعد این پیش میاد ، که خدا منظورش این بود؟


یعنی خدا نعوذبالله خودش توانایی تفسیر و بیان نداشت؟
اگه تفسیر ننمایید سنگین تر و قابل قبول تر هست تا هر کسی بخاطر منافع خود یه جور تفسیر نماید
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
تفسیر الميزان
[سوره البقرة (2): آيات 222 تا 223] ترجمه آيات‏ از تو از مساله حيض مى‏پرسند بگو آن آزارى است براى زنان پس بايد كه از زنان در حال حيض كناره گيرى كنيد و با ايشان نزديكى جنسى ننمائيد تا وقتى كه پاك شوند پس همين كه غسل كردند مى‏توانيد آن طور كه خدا دستورتان داده با ايشان نزديكى كنيد كه خدا مردم تائب را دوست مى‏دارد و آنهايى را هم كه در پى پاك شدن هستند دوست مى‏دارد (222). زنان شما كشتزار شمايند از هر طرف خواستيد به كشتزار خود درآئيد و در صدد پديد آوردن يادگارى و نسلى براى خود برآئيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه شما او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنين را بشارت ده. (223) ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 311 بيان آيات‏ " وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً ..." كلمه (محيض) مانند كلمه (حيض) مصدر (حاضت المرأة- تحيض) است، و معنايش جريان خون معروفى است كه صفات مخصوصى دارد، و زنان حائض آن صفات را مى‏شناسند، و چون اين مصدر مختص زنان است لذا اسم فاعل آن را مذكر هم مى‏آورند، و مى‏گويند زن حائض، هم چنان كه مى‏گويند زن حامل. و كلمه (اذى)- بطورى كه گفته‏اند- به معناى ضرر است، ليكن اين حرف قابل خدشه است، چون اگر اذيت ضرر بود، بايد صحيح باشد در مقابل نفع استعمال شود، همانطور كه كلمه ضرر در مقابل كلمه نفع استعمال مى‏شود، و معلوم است كه هيچ وقت به جاى دواى مضر نمى‏گوئيم: دواى موذى، چون موذى يك معناى ديگرى غير مضر را افاده مى‏كند و بهمين جهت است كه خداى تعالى فرموده:" لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً" «1». و اگر فرموده بود:" لن يضروكم الا ضررا" كلام فاسد مى‏شد، و نيز اگر كلمه (اذيت) را به معناى ضرر بگيريم آن گاه در امثال آيه:" إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ" «2» و آيه:" لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ" «3» دچار اشكال مى‏شويم چون در اينگونه آيات كلمه (اذيت) ظهورى در معناى ضرر ندارد، پس ظاهر اين است كه كلمه (أذى) به معناى هر عارضه‏اى باشد براى چيزى كه ملايم با طبع آن نباشد، كه اين معنا به وجهى منطبق با معناى ضرر نيز هست. و اينكه محيض را اذى خوانده، به همان معنايى است كه گفتيم، چون خون حيض كه به عادت زنان مربوط است، از عمل خاصى حاصل مى‏شود كه طبيعت زن در مزاج خون طبيعى زن انجام مى‏دهد، و مقدارى از خون طبيعى او را فاسد، و از حال طبيعى خارج نموده، و به داخل رحم مى‏فرستد، تا بدين وسيله رحم را پاك كند، و يا اگر جنين در آن باشد، با آن خون جنين را غذا دهد، و يا اگر بچه بدنيا آمده ماده اصلى براى ساختن شير جهت كودك را آماده‏ _______________ (1) سوره آل عمران آيه 111 (2) كسانى كه خدا و رسول را اذيت مى‏كنند." سوره احزاب آيه 57" (3) چرا مرا اذيت مى‏كنيد، با اينكه مى‏دانيد كه من فرستاده خدا به سوى شمايم؟"." سوره صف آيه 5" ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 312 سازد. و بنا بر آن تفسيرى كه كلمه (أذى) را به معناى ضرر گرفتند، محيض را هم به معناى جمع شدن با زنان در حال حيض گرفته، و در معناى آيه گفته‏اند: از تو مى‏پرسند آيا در چنين حالى جايز است با زنان جمع شد؟ جواب داده شده اين عمل ضرر است، و درست هم هست چون پزشكان گفته‏اند: طبيعت زن در حال حيض سرگرم پاك كردن رحم، و آماده كردن آن براى حامله شدن است، و جماع در اين حال نظام اين عمل را مختل مى‏سازد، و به نتيجه اين عمل طبيعى يعنى به حمل (و به رحم زن) صدمه مى‏زند. " فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ، وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ ..." كلمه (اعتزال) كه جمله (فاعتزلوهن) امر از آن است، به معناى عزلت گرفتن، و دورى گزيدن از معاشرت است، و نيز وقتى گفته مى‏شود: (عزلت نصيبه)، معنايش اين است كه من سهم او را مشخص نموده، و از ساير سهام جدا كردم، و كنار گذاشتم و كلمه (قرب) در مقابل كلمه (بعد) است، و اين كلمه هم به خودى خود متعدى مى‏شود، و هم با حرف (من)، و مراد از اعتزال ترك نزديكى از محل خون است، كه بيانش خواهد آمد. [آراء طوائف و مذاهب مختلف در مساله محيض و رعايت اعتدال در نظريه اسلام در اين باره‏] طوائف مختلف مردم در مساله محيض آراء و مذاهبى مختلف دارند، يهود در اين مساله شدت عمل به خرج مى‏داد، و در حال حيض زنان، حتى از غذا و آب و محل زندگى و بستر زنان دورى مى‏كرد، و در تورات نيز احكامى سخت در باره زنان حائض و كسانى كه در محل زندگى و در بستر و غيره با ايشان نزديكى مى‏كنند وارد شده. و اما نصارا، در مذهب ايشان هيچ حكمى در باره اجتماع با زنان حائض، و نزديك شدن به ايشان نيامده، و اما مشركين عرب، آنان نيز در اين باره هيچ حكمى نداشتند، جز اينكه ساكنين مدينه و دهات اطراف آن، از اين كار اجتناب مى‏كردند، و اين بدان جهت بود كه آداب و رسوم يهوديان در ايشان سرايت كرده بود، و همان سخت‏گيريهاى يهود را در معاشرت با زنان حائض معمول مى‏داشتند، و اما عربهاى ديگر، چه بسا اين عمل را مستحبّ هم مى‏دانستند، و مى‏گفتند جماع با زنان در حال حيض باعث مى‏شود فرزندى كه ممكن است پديد شود خونخوار باشد، و خونخوارى در ميان عشاير صحرانشين صفتى پسنديده بوده است. و به هر حال پس اينكه فرمود: (از زنان در حال حيض كناره‏گيرى كنيد) هر چند ظاهرش امر به مطلق كناره‏گيرى است همانطور كه يهوديان مى‏گفتند، و هر چند كه براى تاكيد اين ظاهر بار دوم هم فرمود:" وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ"، و ليكن جمله:" فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ"، با در نظر داشتن اينكه منظور از (آنجايى كه خدا دستور داده) همان مجراى خون است، كه در آخر آيه است، خود قرينه است بر اينكه جمله: (فاعتزلوا)، و جمله دوم يعنى" وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ" جنبه‏ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 313 كنايه دارند، نه تصريح، و مراد از آمدن زنان و نزديكى با ايشان نزديكى از محل خون است فقط، نه مطلق مخالطت و معاشرت، و نه مطلق تمتع و لذت‏گيرى از آنان. پس معلوم شد اسلام در مساله حيض زنان راه وسط را اتخاذ كرده، راهى ميانه در بين تشديد تمامى كه يهود اتخاذ كرده، و در بين اهمال مطلقى كه نصارا پيش گرفته‏اند، و آن راه ميانه اين است كه مردان در هنگام عادت زنان از محل ترشح خون نزديكى نكنند ، و تمتعات غير اين را مى‏توانند ببرند، و در جمله: (فى المحيض) اسم ظاهر در جاى ضمير به كار رفته چون مى‏توانست بفرمايد:" فاعتزلوا النساء فيه" و نكته اين تبديل اين است كه منظور از محيض اول معناى مصدرى كلمه است، و از محيض دوم زمان حيض است، پس كلمه دوم غير كلمه اول است، و اگر ضمير مى‏آورد، قهرا به مرجعى بر مى‏گشت كه معناى آن منظور نبود. [معناى طهارت و بررسى منشا پيدايش مفهوم طهارت و نجاست در بين مردم‏] " حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ" كلمه (طهارت- پاكى) كه در مقابلش كلمه (نجاست- پليدى) قرار دارد از كلماتى است كه معنايش در ملت اسلام داير است، و احكام و خواصى براى آنها تشريع شده، و قسمت عمده‏اى از مسائل دينى را تشكيل مى‏دهد، و اين دو كلمه به خاطر اينكه بسيار بر سر زبانها است، حقيقتى شرعى و يا حد اقل حقيقت متشرعه‏اى گرديده است كه معناى اين دو جور حقيقت در فن اصول بيان شده. و اما معناى طهارت، چيزى است كه همه مردم با وجود اختلافى كه در زبانهايشان هست مى‏دانند، و از همين جا بايد دانست كه طهارت از آن معانى است كه اختصاص به يك قوم و دو قوم يا يك عصر و دو عصر ندارد، بلكه تمامى انسانها در زندگى خود با آن سروكار دارند. چون اساس زندگى بر تصرف در ماديات، و بوسيله آنها رسيدن به هدفهاى زندگى است، بايد از ماديت استفاده كند تا به مقاصد زندگى خود برسد، آرى انسان هر چه را كه مى‏خواهد و طبعش متمايل به آن مى‏شود بدين جهت است كه در آن فايده و خاصيتى سراغ دارد، و به خاطر آن فايده به سوى آن چيز جذب مى‏شود، و از همه فوايدى كه آدمى دارد، فايده‏هاى مربوط به تغذى و توليد دامنه‏دارتر است، و با خيلى چيزها سروكار دارد. و اين چيزهايى كه مورد استفاده خوردن و توليد واقع مى‏شود، گاهى مورد هجوم عوارضى واقع مى‏شود، كه آن صفات رغبت انگيزش را كه بيشتر رنگ و بو و طعم است از دست مى‏دهد، و ديگر انسان به آن چيزها رغبتى پيدا نمى‏كند، بلكه طبع آدمى از آن متنفر مى‏شود، آن حالت اولى طهارت، و حالت دومى نجاست، ناميده مى‏شود پس طهارت و نجاست‏ ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 314 دو صفت وجودى است كه در اشيا هست، اگر صفت اولى در چيزى وجود داشت، و مايه رغبت انسان در آن شد، آن چيز طاهر است و اگر صفت دومى پيدا شد، آن چيز پليد است. و اولين بارى كه انسان متوجه اين دو معنا شد، در محسوسات به آن برخورد، آن گاه آن دو را در معقولات هم استعمال كرد، و لفظ در هر دو جور طهارت و نجاست بكار برد، چه طهارت و نجاست مادى و محسوس، و چه طهارت و نجاست معنوى مثلا طهارت حسب و نسب، و طهارت در عمل، و طهارت در اخلاق، و عقايد، و اقوال، و نجاست در آنها. اين خلاصه گفتارى است كه در معناى طهارت و نجاست از ديدگاه مردم بايد دانست‏ ، [كلماتى كه بر طهارت و نجاست مادى و معنوى دلالت دارند، و اينكه اسلام هر دو قسم طهارت و نجاست را معتبر شمرده است‏] و اما نظافت، و نزاهت، و قدس، و سبحان، الفاظى هستند كه از نظر معنا با لفظ طهارت نزديكند، چيزى كه هست نظافت به معناى طهارتى است كه بعد از پليدى در چيزى حاصل مى‏شود، (مثلا لباس بعد از شسته شدن نظيف مى‏شود، و بهمين جهت) كلمه نظافت بخصوص در محسوسات استعمال مى‏شود. و اما كلمه (نزاهت) در اصل به معناى دورى بوده، و اگر در طهارت استعمال شود، بطور استعاره استعمال شده است. و كلمه (قدس) و (سبحان) تنها مخصوص طهارت معنوى است. و همچنين كلمات (قذارت) و (رجس) قريب المعناى با كلمه (نجاست) است. ليكن قذارت در اصل به معناى دورى بوده: مثلا مى‏گفتند: (ناقة قذور)، يعنى شترى كه، هميشه از گله شتران دورى مى‏كند، و يا مى‏گفتند: (رجل قاذورة) يعنى مردى كه به خاطر بد خلقيش با مردم نمى‏جوشد، و از مردم دورى مى‏كند و حاضر نيست با آنان يك جا جمع شود، و (رجل مقذر) با فتحه ميم، يعنى مردى كه مورد نفرت و اجتناب مردم است. و نيز مى‏گفتند: (قذرت الشي‏ء)، و يا (تقذرت الشي‏ء)، و يا (استقذرت الشي‏ء) كه در هر سه عبارت معنا اين است كه من از فلان چيز بدم مى‏آيد، و بنا بر اين استعمال قذارت در معناى نجاست در اصل استعمالى مجازى بوده چون نجاست هر چيزى مستلزم آن است كه انسان از آن دورى كند. و همچنين كلمه (رجس)، و كلمه (رجز) به كسره را، و گويا اصل در معناى رجز هول و وحشت بوده، پس دلالت آن بر نجاست نيز به استعاره است. و اسلام معناى طهارت و نجاست را معتبر شمرده، و همچنين طهارت و نجاست مادى و معنوى هر دو را پذيرفته، بلكه در معارف كليه و در قوانين مقرره نيز سرايت داده، بعضى قوانين را طاهر، و بعضى را نجس خوانده، از آن جمله مى‏فرمايد:" وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ" كه منظور ______________________________________________________
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
‌صفحه‌ى 315 از اين طهارت پاكى از حيض است،" وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ" «1»" وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ" «2»" أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ" «3»" لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ" «4». شريعت اسلام همچنين يك عده چيزهايى را نجس شمرده، مانند خون، و بول، و غائط، و منى، از انسان (و بعضى حيوانات)، و پاره‏اى حيوانات زنده چون خوك، و حكم كرده به اينكه در نماز و خوردن و نوشيدن از آنها اجتناب شود و امورى را هم طهارت خوانده، مانند شستشوى جامه و بدن از نجاستى كه به آنها برخورده كه آن را طهارت خبيثيه خوانده، و طهارت با وضو و غسل آن طور كه در كتب فقهى شرح داده شده به دست مى‏آيد و آن را طهارت حدثيه خوانده. [اسلام دين توحيد است و تمام فروع آن به همان اصل بر مى‏گردد. اصل توحيد طهارت و بقيه معارف آن نيز طهارتها هستند] و در سابق هم گذشت كه بيان كرديم اسلام دين توحيد است، و تمامى فروع آن به همان اصل واحد بر مى‏گردد، و آن اصل واحد است، كه در تمامى فروع دين منتشر شده است. از اينجا روشن مى‏گردد كه اصل توحيد، طهارت هم هست، طهارت كبرا نزد خداى سبحان، و بعد از اين طهارت كبرا و اصلى، بقيه معارف كليه نيز طهارت‏هايى است براى انسان، و بعد از آن معارف كليه اصول اخلاق فاضله نيز طهارت (باطن از رذائل) است، و بعد از اصول اخلاقى احكام عملى نيز كه به منظور صلاح دنيا و آخرت بشر تشريع شده طهارت‏هايى ديگر است، و آيات مذكوره نيز بر همين مقياس انطباق دارد، هم آيه" يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ" «5» و هم آيه:" وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً" «6» و هم آيات ديگرى كه در معناى طهارت وارد شده. حال برگرديم به مطلبى كه داشتيم، و مى‏گوئيم طهارت در جمله: (حَتَّى يَطْهُرْنَ) به معناى قطع شدن جريان خون از زنان است، و در جمله: (فَإِذا تَطَهَّرْنَ) يا به معناى شستن محل خون است، و يا به معناى غسل كردن است، و جمله:" فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ..."، امرى است كه تنها جواز را مى‏رساند، و دلالت بر وجوب ندارد، چون بعد از نهى واقع شده، و مى‏خواهد بطور كنايه بفهماند: بعد از پاك شدن، و يا غسل كردن زن، نزديكى كردن با او جايز است، و اين ادبى است الهى و لايق به قرآن كريم، و اگر امر نامبرده را مقيد كرد به قيد _______________ (1) جامه‏ات را پاك كن." سوره مدثر آيه 4" (2) ولى مى‏خواهد بوسيله اين قوانين پاكتان كند." سوره مائده آيه 7" (3) آنها كسانى هستند كه خدا نخواسته دلهاشان را پاك كند." سوره مائده آيه 44" (4) كسى جز پاكان با آن كتاب تماس ندارد." سوره واقعه آيه 79" (5) سوره مائده آيه 7 (6) سوره احزاب آيه 33 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 316 (أَمَرَكُمُ اللَّهُ) براى اين بود كه آن ادب را تكميل كرده باشد چون عمل جماع در نظر بدوى امرى است لغو، و لهو، لذا آن را مقيد كرد به امر خدا، و با اين قيد از امورى قرارش داد كه خدا تكوينا به آن امر كرده، تا دلالت كند بر اينكه جماع يكى از امورى است كه تماميت نظام نوع انسانى هم در حياتش و هم در بقايش منوط به آن است، پس سزاوار نيست چنين امرى را بازيچه قرار داد، بلكه بايد از ديدگاه يكى از اصول نواميس تكوينيش نظر كرد. و آيه شريفه:" فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ" از نظر سياق شباهت به آيه شريفه:" فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ" «1». و آيه:" فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ، وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ" «2» دارد، پس از اين شباهت چنين به نظر مى‏رسد كه مراد از امر به آمدن در آيه مورد بحث، امر تكوينى است، كه خلقت و تكوين انسان هم بر آن دلالت دارد، چون خلقتش مجهز به اعضايى است كه اگر مساله تناسل نبود اعضايى زايد و بيهوده بود، و نيز مجهز به قوايى است كه انسان را به عمل زناشويى دعوت مى‏كند، تا نسل بشر قطع نگردد، پس امر نامبرده امر شرعى نيست، هم چنان كه منظور از كتابت در جمله:" وَ ابْتَغُوا ما كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ" نيز همين مساله توالد و تناسل است، و اين معنا به خوبى از آيه استفاده مى‏شود. البته ممكن است بگوئيم: مراد از امر دستور شرعى است، و مى‏خواهد مساله ازدواج و تناسل را بطور كفايى واجب كند، به اين معنا كه بر عموم انسانها واجب است نسلى براى بعد از خود درست كنند، اگر چند نفر اين كار را كردند، تكليف از ديگران ساقط است، مانند ساير واجبات كفايى، كه زندگى جز با انجام آنها تامين نمى‏شود، ليكن اين احتمال بعيد است. بعضى از مفسرين به اين آيه استدلال كرده‏اند بر اينكه جمع شدن با زنان از عقب حرام است، ولى استدلال بسيار سست و ناپسند است، براى اينكه منشا و اساس آن يكى از دو پندار است، كه هر دو غلط است، يا گمان كرده‏اند كه مفهوم (پس نزد ايشان شويد از آنجا كه خدا دستور داده)، اين است كه از عقب نزديك نشويد، كه اين مفهوم لقب است، و قطعا حجت نيست (و اين عبارت كه فرمان تكوينى خدا به اينكه بايد نسل بشر حفظ شود با نزديكى از جلو اطاعت مى‏شود)، هيچ ربطى به حليت و حرمت ساير اقسام نزديكى ندارد. و يا اينكه پنداشته‏اند: امر به هر چيزى دلالت دارد بر نهى از ضد آن، كه نيز قطع داريم‏ _______________ (1) حالا ديگر مى‏توانيد با زنان بياميزيد، و آنچه خدا مقدرتان كرد طلب كنيد." سوره بقره آيه 187" (2) پس از هر راه و هر جور كه خواستيد به كشتزار خود رويد، و بر خود مقدم بداريد." سوره بقره آيه 223" ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 317 بر ضعف چنين دلالتى. علاوه بر اينكه اگر بطور كلى صيغه امر دلالت بر وجوب كند، در خصوص جمله مورد بحث دلالت ندارد، براى اينكه امر در آن بعد از نهى واقع شده (و در علم اصول مسلم شده كه امر به دنبال نهى تنها مى‏فهماند حالا ديگر نهيى نيست، و آن عمل در اين صورت جايز است) اين در صورتى است كه خواسته باشند به امر در (فاتوهن) استدلال كنند، و اگر به امر در جمله (مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ) استدلال كنند، بايد پرسيد: آيا امر نامبرده را امر تكوينى مى‏دانيد، يا تشريعى اگر تكوينى باشد، كه از دلالت لفظى خارج است، زبان ندارد، تا با آن استدلال شود، و اگر تشريعى باشد، تازه بر وجوب كفايى دلالت مى‏كند و ما بر فرض كه در مساله (آيا امر به هر چيز دلالت بر نهى از ضد آن دارد يا نه) قائل شويم كه دلالت دارد، در اوامرى قائل مى‏شويم كه بخواهد تكليفى را بطور عينى و مولوى واجب كند، نه بطور كفايى و يا ارشادى. " إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ" توبه به معناى برگشتن به سوى خداى سبحان است و تطهر به معناى پذيرفتن و شروع به طهارت است، يا بگو صرفنظر كردن جدى از پليدى و برگشتن به اصل (يعنى طهارت) است، پس در نتيجه هر دو عنوان توبه و تطهر در مورد اوامر و نواهى خدا، و مخصوصا در مورد طهارت و نجاست صادقند، چون گردن نهادن به اوامر خدا و دست بردارى از هر چيز كه خدا نهى كرده، هم تطهر از قذارت است، كه مخالف اصل و مفسده‏آور است، و هم توبه و بازگشت به سوى خدا است، و بهمين مناسبت بوده كه خداى تعالى حكم در آيه را با جمله:" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ ..." تعليل نموده. چون لازم است ميان حكم و علتى كه براى آن ذكر مى‏شود مناسبت و انطباقى باشد، و در آيه مورد بحث چند حكم آمده، يكى دورى كردن از جماع در حال حيض، و يكى انجام اين عمل در غير آن حال، و از آنجايى كه توابين و متطهرين در جمله مورد بحث مطلق آمده، تمامى مراتب توبه و طهارت را به بيانى كه گذشت شامل مى‏شود. و چون كلمه (توابين) صيغه مبالغه و به معناى كسى است كه بسيار توبه مى‏كند، بعيد نيست اين مبالغه را از كلمه (متطهرين) نيز استفاده كنيم، در نتيجه كثرت در توبه و طهارت از هر جهت استفاده شود، هم كثرت از جهت نوع توبه و طهارت، و هم از جهت عدد آن دو، آن وقت معنا چنين مى‏شود كه خدا همه انواع توبه را دوست مى‏دارد، چه اينكه با استغفار باشد و چه اينكه با امتثال همه اوامر و نواهى او باشد، و چه با معتقد شدن به همه اعتقادات حقه باشد، و نيز خدا همه انواع تطهر را دوست مى‏دارد، چه اينكه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد، ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 318 و چه اينكه با انجام اعمال صالحه باشد، و چه اينكه با كسب علوم حقه باشد، هم همه اين انواع توبه و تطهر را دوست مى‏دارد، و هم تكرار آن دو را. " نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ" كلمه (حرث) مصدر و به معناى زراعت است، و مانند زراعت بر زمينى هم كه در آن زراعت مى‏شود اطلاق مى‏گردد، هم مى‏گويند: (اين گندمها كشت و زرع فلانى است)، و هم مى‏گويند: (اين زمين زراعت فلانى است)، و كلمه (انى) از اسماى شرط است، كه مانند كلمه (متى) در خصوص زمان استعمال مى‏شود، البته گاهى در مكان هم بكار مى‏رود هم چنان كه در قرآن آمده:" يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا، قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ" «1». حال اگر در آيه مورد بحث به معناى مكان باشد، معنا چنين مى‏شود (شما به كشتزار خود وارد شويد، از هر محلى كه خواستيد)، و اگر به معناى زمان باشد معنايش اين مى‏شود (شما هر وقت خواستيد به كشتزار خود برويد). و به هر معنا كه باشد مى‏خواهد اطلاق را برساند، مخصوصا با قيد (شئتم) اين اطلاق روشن‏تر به چشم مى‏خورد، و اين همان مانعى است كه نمى‏گذارد جمله (فَأْتُوا حَرْثَكُمْ) دلالت بر وجوب كند، چون معنا ندارد عملى را واجب كنند و به دنبالش اختيار انجام آن را به خود واگذار نمايند. اين را هم بايد بدانيم كه آوردن جمله: (زنان شما كشتزار شمايند) قبل از بيان (فاتوا حرثكم) و نيز تعبير از زنان براى بار دوم به (كشتزار) خالى از اين دلالت نيست، كه مراد توسعه و آزادى دادن در عمل زناشويى است، يا از نظر مكان و يا از نظر زمان البته مكانى كه زنان انتخاب كنند، نه آنجايى كه مردان از زنان انتخاب كنند، حال اگر اطلاق تنها از نظر مكان باشد، ديگر آيه شريفه متعرض اطلاق نيست، و در نتيجه آيه قبلى كه مى‏فرمود:" فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ"، و جمله" وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ ..." تعارضى ندارد. و اگر اطلاق آيه تنها از نظر زمان باشد، آن وقت اين اطلاق بوسيله محيض تخصيص مى‏خورد، براى اينكه آيه محيض مشتمل بر كلمه‏اى است كه نمى‏گذارد آيه بوسيله آيه حرث نسخ شود، و آن كلمه (اذى) است، كه مى‏فهماند محيض آزارى است، و اصلا علت تشريع حرمت نزديكى با زنان در حيض همين آزار بودن حيض است، و معلوم است ما دام كه حيض هست آزار هم هست، و اين نسخ بردار نيست. و نيز علت ديگرى كه نمى‏گذارد نسخ نامبرده صورت بگيرد، اين است كه آيه محيض‏ _______________ (1) مريم اين طعام از كجا برايت آماده شد، گفت از ناحيه خدا." سوره آل عمران آيه 37"
______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 319 دلالت دارد بر اينكه حرمت اجتماع با زنان در حال حيض خود نوعى تطهير زنان از پليدى است، و خداى سبحان هميشه تطهير را دوست مى‏دارد، و بر بندگان خود منت مى‏گذارد، كه تطهيرشان كرده مى‏فرمايد:" ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ، وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ" «1». و معلوم است كه اين معنا قابل نسخ نيست، و نمى‏شود آن را با امثال آيه:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ..."، مقيد كرد چون اين آيه اولا مى‏خواهد آزادى دهد، و علت آزاد شدن مردم با علت تحريم يعنى آزار بودن حيض جمع مى‏شود، و در نتيجه در برداشتن حرمت كارى نمى‏تواند بكند، و ثانيا آيه حرث مشتمل بر جمله:" وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ ..." است، كه به خوبى از آن استفاده مى‏شود كه حرث بودن زنان نمى‏تواند ناسخ آيه محيض باشد، چه بعد از آن آيه نازل شده باشد، و چه قبل از آن‏ [حاصل كلام در معناى جمله" زنان شما كشتزار شمايند"] پس حاصل كلام در معناى آيه اين شد كه نسبت زنان به جامعه انسانى نسبت كشتزار است به انسان كشت‏كار، همانطور كه كشتزار براى بقاى بذر لازم است، و اگر نباشد بذرها به كلى نابود مى‏شود، و ديگر غذايى براى حفظ حيات و ابقاى آن نمى‏ماند، همچنين اگر زنان نباشند نوع انسانى دوام نمى‏يابد، و نسلش قطع مى‏شود، آرى خداى سبحان تكون و پديد آمدن انسان، و يا بگو به صورت انسان در آمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده، و از سوى ديگر طبيعت مردان را طورى قرار داده كه متمايل و منعطف به سوى زنان است با اينكه مقدارى از آن ماده اصلى در خود مردان هم وجود دارد، و در نتيجه ميان دو دسته از انسانها مودت و رحمت قرار داده و چون چنين بوده قطعا غرض از پديد آوردن اين جذبه و كشش، پديد آوردن وسيله‏اى بوده براى بقاى نوع، پس ديگر معنا ندارد، آن را مقيد به وقتى و يا محلى معين نموده، از انجام آن در زمانى و مكانى ديگر منع كند، بله مگر آنكه در يك موردى خاص انجام اين عمل مزاحم با امرى ديگر شود، امرى كه فى نفسه واجب بوده، و اهمالش جايز نباشد، و با اين بيان معناى جمله:" وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ" به خوبى روشن مى‏شود. يكى از تفسيرهاى عجيب و غريب استدلالى است كه بعضى به جمله" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ ..." كرده‏اند، بر اينكه در هنگام جماع عزل (يعنى بيرون ريختن نطفه) جايز است، با اينكه آيه شريفه هيچ نظرى به اين جهت ندارد، تا اطلاقش شامل آن شود، نظير اين حرف تفسير ديگرى است كه گفتن بسم اللَّه قبل از جماع را از جمله:" وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ ..." استفاده كرده‏ _______________ (1) خدا نمى‏خواهد شما را به زحمت اندازد، بلكه مى‏خواهد پاكتان كند و نعمت خود بر شما تمام كند." سوره مائده آيه 7"
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 320 است. [امر به ازدواج و تناسل و ديگر دستوراتى كه مربوط به زندگانى دنيوى است به امر به عبادت و ذكر خدا منتهى مى‏شوند] " وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ، وَ اتَّقُوا اللَّهَ، وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ، وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ..." گفتيم: مراد از اينكه فرمود:" قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ"- كه يا خطاب به مردان است، و يا به مردان و زنان هر دو،- واداشتن انسانها به ازدواج و تناسل است، تا نوع بشر در زمين باقى بماند، و اين هم معلوم است كه غرض خداى سبحان از بقاى نوع بشر در زمين، بقاى دين او، و ظهور توحيد و پرستش او است، و براى اين است كه جوامع بشرى باشند تا با تقواى عمومى خود او را بپرستند، هم چنان كه فرمود:" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ" «1». بنا بر اين اگر دستوراتى مى‏دهد كه با حيات آنان و بقايشان مرتبط است، براى اين است كه به اين وسيله آنان را به عبادت پروردگارشان برساند، نه براى اينكه بيشتر به دنيا بگروند، و در شهوات شكم و فرج فرو رفته، در وادى غى و غفلت سرگردان شوند. پس مراد از جمله (و براى خود مقدم بداريد) هر چند مساله توالد و تقديم داشتن افرادى جديد الوجود به بشريت و جامعه است، بشريتى كه همه روز افراد زيادى از آن دستخوش مرگ و فنا مى‏شود، و به مرور زمان عددش نقصان مى‏پذيرد، و ليكن اين مطلوبيت فى نفسه نيست غرض به خود توالد تعلق نگرفته، بلكه براى اين است كه با توالد و آمدن افرادى جديد به روى زمين ذكر خداى سبحان در زمين باقى بماند، و افراد صالحى داراى اعمال صالح پديد آيند، تا خيرات و مثوباتشان هم عايد خودشان شود، و هم عايد پدرانى كه باعث پديد آمدن آنان شدند، هم چنان كه فرمود:" وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ" «2». بيانى كه از نظر خواننده گذشت اين احتمال را تاييد مى‏كند كه مراد از تقديم براى خود از پيش فرستادن اعمال صالح است، براى روز قيامت، هم چنان كه در جايى ديگر فرموده: " يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ" «3» و نيز فرموده:" وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ، تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً" «4». پس جمله:" وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ" «5» از نظر سياق نظير آيه: _______________ (1) من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه مرا بپرستند." سوره ذاريات آيه 56" (2) ما هم اعمال خود آنان را مى‏نويسيم، و هم آثارشان را." سوره يس آيه 12" (3) روزى كه هر كسى به تماشاى آنچه از پيش فرستاده مى‏ايستد." سوره نبا آيه 41" (4) و آنچه را از پيش براى خود فرستاديد، نزد خدايش مى‏يابيد، كه اگر خير بود خيرتر شده، و اجرى عظيم دارد." سوره مزمل آيه 20" (5) از پيش براى خود بفرستيد، و از خدا بترسيد، و بدانيد كه روزى آنچه را كرده‏ايد خواهيد ديد. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 321 " يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ، وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ" «1» مى‏باشد. پس مراد از جمله مورد بحث (و خدا داناتر است) تقديم عمل صالح و تقديم اولاد به اين اميد است كه اولاد نيز افرادى صالح براى جامعه باشند، و مراد از جمله:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ ..." تقوا به صورت عمل صالح در خصوص نزديكى با حرث است، و خلاصه مى‏خواهد بفرمايد در نزديكى با زنان از حدود خدا تعدى نكنيد و پاس حرمت خدا را بداريد، و محارم خدا را هتك مكنيد و مراد از جمله:" وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ ..." تشويق به تقوا و شكافتن معناى آن است، مى‏فرمايد از روز لقاى اللَّه و سوء حساب بترسيد، هم چنان كه در آيه سوره حشر هم كه مى‏فرمود:" وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ ..." تقوا به معناى ترس از خداست، و اطلاق كلمه (بدانيد) و اراده لازمه آن كه همان مراقبت و تحفظ و اتقا باشد، امرى است كه در كلام شايع است، از آن جمله خداى عز و جل فرموده:" وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ" «2» كه منظور از آن لازمه آن است، كه همان تقوا باشد، يعنى بترسيد و پروا داشته باشيد، از حائل شدن خدا ميان شما و دلهايتان، و چون عمل صالح و ترس از روز حساب از لوازم خاصه ايمان بود، لذا در آخر كلام فرمود:" وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ"، همانطور كه ديديم در آيه سوره حشر عنوان مؤمنين را در اول آيه آورده فرمود:" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا". بحث روايتى [(در ذيل آيات گذشته مربوط به حيض، طهارت ...)] در الدر المنثور است كه احمد. و عبد اللَّه بن حميد. و دارمى، و مسلم، و ابو داود، و ترمذى، و نسايى، و ابن ماجه، و ابو يعلى، و ابن منذر، و ابو حاتم، و نحاس. (در كتاب ناسخش)، و ابو حيان، و بيهقى (در سنن خود)، همگى از انس روايت كرده‏اند كه يهود وقتى زنانشان حيض مى‏شدند او را از خانه بيرون مى‏كردند، و در خوردن و نوشيدن با او شركت نمى‏كردند، و در يك خانه با او بسر نمى‏بردند، مساله از رسول خدا ص سؤال شد، در پاسخ اين آيه نازل شد،" وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ، قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ ..."، رسول خدا ص فرمود: با زنان حائض در يك خانه زندگى‏ _______________ (1) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا بترسيد و هر فردى نگران عملى باشد كه براى فردا از پيش مى‏فرستد، و از خدا بترسيد، كه خدا به آنچه مى‏كنيد با خبر است." سوره حشر آيه 18" (2) و بدانيد كه خدا ميان هر كس و قلب او حائل است." سوره انفال آيه 24"
______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 322 بكنيد، و هر كار ديگرى انجام بدهيد الا جماع، اين معنا به گوش يهود رسيد، گفتند اين مرد مثل اينكه تصميم گرفته هر چه را كه ما داريم با آن مخالفت كند، به دنبال اين سخن اسيد بن خضير، و عباد بن بشر، نزد رسول خدا شده گفتند: يهود چنين و چنان گفتند، آيا ما به گفته آنان از اجتماع با زنان اجتناب كنيم؟ چهره رسول خدا از شنيدن اين سخن متغير شد بطورى كه ما گمان كرديم بر آن دو نفر خشم گرفته، ولى وقتى آن دو نفر بيرون مى‏رفتند، شخصى ظرفى شير جهت آن جناب هديه مى‏آورد، رسول خدا ص در پى آن دو نفر فرستاد، تا از آن شير بنوشند آن دو فهميدند رسول خدا ص از آنان خشمگين نشده. «1» و در الدر المنثور از سدى روايت كرده كه در تفسير آيه:" وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ" گفته: اين آيه در پاسخ ثابت بن دحداح نازل شد، چون سائل او بوده. مؤلف: نظير اين روايت از مقاتل هم نقل شده. و در تهذيب از امام صادق(ع) روايت آمده كه در ضمن آن در باره جمله: " فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ..."، فرموده: اين جمله در باره طلب فرزند است، مى‏فرمايد: فرزند را از راهى كه خدا دستور داده طلب كنيد. «2» و در كافى است كه از امام صادق(ع) پرسيدند، مردى كه زنش حائض است چه بهره‏اى از او مى‏تواند داشته باشد؟ فرمود: همه چيز الا جلو بعينه. «3» و نيز در همان كتاب از آن جناب پرسيدند: زنى كه در آخرين روز عادت خون حيضش قطع شده چه حكمى دارد؟ فرمود: اگر همسرش دچار طغيان شهوت شود بايد دستورش دهد محل خون را بشويد، آن گاه اگر خواست مى‏تواند قبل از غسل با او نزديكى كند، و در روايتى ديگر آمده كه اضافه فرمود: ولى غسل كردن بهتر است. «4» مؤلف: روايات در اين معانى بسيار زياد است، و اين روايات قرائت آيه را به صورت (يطهرن) بدون تشديد تاييد مى‏كند، چون بطورى كه گفته‏اند كلمه نامبرده به معناى قطع جريان خون زنان است، به خلاف (يتطهرن) با تشديد ها كه به معناى قبول طهارت است، كه در آن معناى اختيار خوابيده، و در نتيجه با غسل كردن كه يك عمل اختيارى است مناسب است، به خلاف قطع جريان خون، كه به اختيار زن نيست. _______________ (1) الدر المنثور ج 1 ص 258 (2) تهذيب ج 7 ص 414 (3) فروع كافى ج 5 ص 538 (4) فروع كافى ج 5 ص 539 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 323 و مراد از تطهر اگر غسل به فتحه غين- شستشو- باشد، آيه شريفه دلالت مى‏كند بر استحباب شستشو، و اگر غسل به ضمه غين باشد دلالت بر استحباب غسل مى‏كند، هم چنان كه امام هم فرمود: غسل بهتر است، و در هر تقدير دلالت بر حرمت جماع قبل از غسل بفتحه غين يا غسل بضمه غين ندارد، چون اگر حرام بود، ديگر معنا نداشت غسل و يا غسل غايت و منتهى اليه نهى بوده باشد. (دقت فرمائيد) و نيز در كافى از امام صادق(ع) روايت آورده كه در ذيل جمله:" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ، وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ" فرموده مردم در جاهليت خود را با پنبه و سنگ پاك مى‏كردند، سپس رسم شد كه خود را شستشو كنند، و چون كار پسنديده‏اى بود رسول خدا ص همه را موظف كرد چنين كنند، خود نيز چنين كرد، و خدا در كتابش نازل كرد كه" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ" «1». مؤلف: اخبار در اين معنا بسيار است، و در بعضى از آنها آمده: اولين كسى كه با آب طهارت گرفت، براء بن عازب بود، كه به دنبال عمل او آيه شريفه نازل شد، و استنجاى با آب سنت گرديد. [... اين حالت نفاق نيست‏] باز در همان كتاب از سلام بن مستنير روايت آورده كه گفت: نزد امام ابى جعفر(ع) بودم، كه حمران بن اعين داخل شد، و چند مساله پرسيد همين كه حمران خواست برخيزد به امام عرضه داشت: اين را خدمت شما عرضه بدارم خدا بقايت را طولانى كند و ما را از وجودت برخوردار فرمايد كه ما هر وقت خدمت شما شرفياب مى‏شويم بيرون نمى‏رويم مگر در حالى كه دلهايمان رقت و خاطرمان آسايش و امنيت يافته، بطورى كه ديگر هيچ غمى از دنيا در دلمان نمى‏ماند، و آنچه از مال دنيا كه در دست مردم است چون پر كاهى به نظرمان مى‏رسد ولى وقتى از حضورتان بيرون مى‏شويم، و با مردم و تجار همنشين مى‏گرديم، دنيا در نظرمان محبوب مى‏شود، سر اين چيست؟ امام ابى جعفر(ع) فرمود: اين مربوط به دلها است كه گاهى نرم است و گاهى سخت، آن گاه فرمود: آگاه باشيد كه وقتى اصحاب رسول خدا ص به آن جناب عرضه داشتند از خطر نفاق بر خود مى‏ترسيم، امام اضافه كرد رسول خدا ص پرسيد: چرا از آن مى‏ترسيد؟ عرضه داشتند: براى اينكه هر وقت در حضور شما هستيم، و شما ما را به عذاب خدا تذكر مى‏دهيد: و به ثوابش ترغيب مى‏كنيد. در نتيجه دلمان نرم مى‏شود، و دنيا را فراموش مى‏كنيم، و نسبت به آن زاهد و بى‏رغبت مى‏شويم، بحدى كه گويى آخرت را مى‏بينيم، و آتش و بهشت را مشاهده مى‏كنيم، اما اين تا _______________ (1) فروع كافى ج 3 ص 18 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 324 لحظه‏اى است كه نزد توايم، همين كه از تو دور مى‏شويم، داخل اين خانه‏ها شده فرزندان را مى‏بوئيم، زن و اهل خود را مشاهده مى‏كنيم آن حالتمان كه نزد تو داشتيم بر مى‏گردد، بطورى كه گويى اصلا چنان حالتى نداشته‏ايم، آيا جا دارد اين معنا را در خود نوعى نفاق بشماريم، و از آن بترسيم؟ رسول خدا ص در پاسخشان فرمود: ابدا، اين پندارها گامهاى شيطان است، كه مى‏خواهد شما را متمايل به دنيا كند به خدا سوگند اگر دائما آن حالتى را كه نزد من داريد داشته باشيد ملائكه به مصافحه شما مى‏آيند: آن وقت مى‏توانيد روى آب قدم بزنيد، و اگر شما نبوديد كه گناه كنيد و به دنبالش از خدا آمرزش بطلبيد خداى تعالى خلقى ديگر مى‏آفريد كه گناه كنند، و به دنبالش طلب مغفرت نمايند، و او هم ايشان را بيامرزد، آرى مؤمن هم بسيار دچار فتنه مى‏شود و هم بسيار مغفرت نمايند، و او هم ايشان را بيامرزد، آرى مؤمن هم بسيار دچار فتنه مى‏شود و هم بسيار به خدا بازگشت مى‏كند، مگر نشنيدى كلام خداى تعالى را كه فرمود:" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ، وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ"، و نيز فرموده:" اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ" «1». مؤلف: نظير اين روايت را عياشى هم در تفسير خود نقل كرده است، و اينكه فرمود: (اگر دائما آن حالتى را كه نزد من داريد داشته باشيد ...) اشاره است به مقام ولايت، مقامى كه دارنده‏اش به كلى از دنيا منصرف مى‏شود، و به آنچه نزد خدا است مشرف گشته، و مى‏انديشد، و ما در بحث پيرامون آيه:" الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ" پاره‏اى مطالب در اين باره تقديم داشتيم. «2» و اينكه فرمود: (اگر شما نبوديد كه گناه كنيد ...) اشاره است بر قدر، يعنى جريان حكم اسماى الهى به مرتبه افعال و جزئيات حوادث بر طبق اقتضائاتى كه مفاهيم اسما دارد كه توضيح آن در ذيل آيه شريفه" وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ، وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ" «3» خواهد آمد، و همچنين گفتار در باره آن در ذيل ساير آيات قدر مى‏آيد. جمله: مگر نشنيدى كلام خداى تعالى را كه فرموده:" إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ ..."، جزء كلام امام ابى جعفر(ع) است، و خطابش به حمران است، مى‏خواهد به اين وسيله توبه و تطهر را تفسير كند، اولى را به بازگشت نمودن از گناهان به سوى خدا، و دومى را به ازاله پليدى‏هاى گناهان از نفس، و تيرگى آن را از قلب‏ ، و اين يكى از موارد استفاده مراتب حكم‏ _______________ (1) اصول كافى ج 2 ص 424 (2) تفسير عياشى ج 1 ص 109 (3) سوره حجر آيه 21 ______________________________________________________
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
‌صفحه‌ى 325 است از حكم بعضى مراتب، و نظير آن در قرآن كريم آيه:" لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ" «1» آمده، كه با آن استدلال كرده‏اند بر اينكه علم كتاب تنها نزد پاكان از اهل بيت است، و نيز استدلال كرده‏اند بر اينكه بدون وضو نمى‏شود دست به خطوط قرآن گذاشت (با اينكه ضمير در لا يمسه بكتاب مكنون بر مى‏گردد). و همانطور كه به حكم آيه شريفه:" وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ" «2» عالم خلقت از ناحيه خدا شروع شده، و در يك قوس نزول پائين و پائين‏تر مى‏آيد، تا به پست‏ترين مراحل برسد همچنين احكام مقادير نيز نازل نمى‏شود مگر با مرور به منازل حقايق (دقت فرمائيد) و به زودى ان شاء اللَّه توضيح بيشترش در تفسير آيه:" هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ ..." «3» مى‏آيد. از اينجا مى‏توان به آنچه قبلا اشاره كرديم آشنايى بيشترى پيدا كرد، در آنجا گفتيم: مراد از توبه و تطهر در آيه شريفه- البته بنا بر ظاهر لفظ، نه تاويل آن- شستشوى با آب و برگرداندن بدن پليد است-، بعد از ازاله پليدى- به سوى خداى سبحان. و نيز معناى روايت قمى روشن مى‏شود كه قبلا نقل كرديم، كه فرمود خداى تعالى حنفيت يعنى طهارت را در آغاز بر ابراهيم نازل كرد، و طهارت ده قسمت است پنج قسمت آن مربوط به سر و گردن است و پنج قسمت مربوط به بدن اما آنچه مربوط به سر است، يكى كوتاه كردن شارب، دوم كوتاه نكردن ريش، سوم اصلاح مو، چهارم مسواك، پنجم خلال كردن دندان، و اما آنچه مربوط به بدن است، اول گرفتن موهاى بدن، دوم ختنه كردن، سوم ناخن گرفتن، چهارم غسل از جنابت، پنجم طهارت با آب، و اين است آن حنفيت طاهره كه ابراهيم آورده، و تا كنون نسخ نشده، و تا قيامت نسخ نخواهد شد (تا آخر حديث) و اخبارى كه همه اينها را مصداق طهارت مى‏شمارد بسيار است، و در بعضى آمده كه نوره كشيدن نيز طهور است. و در تفسير عياشى در ذيل آيه:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ ..." از معمر بن خلاد، از ابى الحسن رضا(ع) روايت كرده كه فرمود: شما در باره وطى زنان در عقب ايشان چه نظرى داريد؟ عرضه داشتم: من چنين شنيده‏ام كه فقهاى مدينه در آن اشكالى نكرده‏اند، فرمود: يهود مى‏گفت وقتى مرد از عقب زن نزديكى كند فرزندش لوچ بيرون مى‏آيد، (شايد منظور از لوچ كج فكرى باشد)، لذا خداى تعالى در رد نظريه يهود در اين مساله اين آيه را نازل كرد، كه: _______________ (1) سوره واقعه آيه 79 (2) سوره حجر آيه 21 (3) سوره آل عمران آيه 7 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 326 (زنان شما كشتزار شمايند به كشتزار خود از هر جا خواستيد نزديكى كنيد). و باز در همان كتاب از امام صادق(ع) روايت آورده كه در ذيل همين آيه فرموده، يعنى خواه از مقابل و خواه از پشت، در جلو او تصرف كنيد. «1» و نيز در همان كتاب از ابى بصير از امام صادق(ع) روايت آورده كه فرمود: من از وى از مردى پرسيدم كه در عقب همسرش وطى مى‏كرد حضرت بدش آمد و فرمود: زنهار كه در روده زنان جماع مكنيد. و نيز فرمود: معناى اينكه قرآن مى‏فرمايد:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ" «2». اين است كه هر وقت خواستيد به كشتزار خود درآئيد، نه از هر جا كه خواستيد. و در آن كتاب از فتح بن يزيد جرجانى روايت كرده كه گفت نامه‏اى به امام رضا(ع) نوشته، از چنين مساله‏اى پرسيدم جواب چنين آمد كه از كسى پرسيده‏اى كه با كنيزش از عقب نزديكى مى‏كند، بايد بدانى كه زن لعبتى است كه نبايد اذيت شود، و كشتزار است همانطور كه خدا كشتزارش خوانده. مؤلف: روايات در اين معانى از ائمه اهل بيت(ع) بسيار زياد است كه در كتاب‏هاى كافى و تهذيب و دو تفسير عياشى و قمى آمده و همه دلالت بر اين دارند، كه آيه بيش از اين نمى‏رساند، كه نزديكى با زنان از جلو آزاد است، و بنا بر اين ممكن است كلام امام صادق(ع) را در روايت عياشى از عبد اللَّه بن ابى يعفور بهمين معنا حمل كنيم، چون در آن روايت آمده من از امام صادق(ع) از نزديكى با زنان در عقب ايشان پرسيدم، فرمود: اشكال ندارد و دنبالش اين آيه را تلاوت فرمود:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ، فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ". مؤلف: ظاهرا مراد از نزديكى با زنان در عقب ايشان اين است كه از عقب در جلو ايشان وطى شود، و استدلال به آيه هم بر اين اساس بوده هم چنان كه، خبر معمر بن خلاد گذشته بر آن شهادت مى‏دهد. و در الدر المنثور است كه ابن عساكر از جابر بن عبد اللَّه روايت كرده كه گفت: انصار تنها بطور مضاجعه با زنان نزديكى مى‏كردند: ولى قريش اين كار را به صورتهاى گوناگون انجام مى‏دادند، اتفاقا مردى از قريش با زنى از انصار ازدواج كرد، و خواست با او نزديكى كند زن گفت: حاضر نيستم مگر به همان صورت معموليش، نزاعشان به رسول خدا (ص) _______________ (1) تفسير عياشى ج 1 ص 111 (2) سوره بقره آيه 223. ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 327 رسيد، آيه شريفه:" فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ" نازل شد، يعنى چه در حال ايستاده، و چه نشسته چه خوابيده اما در هر حال تنها از يك صمام. «1» مؤلف: اين معنا به چند طريق از صحابه روايت شده، كه سبب نزول آيه اين بوده، و روايتى هم از حضرت رضا(ع) مطابق آن گذشت. و اينكه فرمود: از يك صمام معنايش از يك مجرا و سوراخ است كنايه از اينكه تنها از فرج باشد، چون روايات بسيارى از طرق اهل سنت وارد شده كه نزديكى با زنان از مجراى پشت را تحريم كرده، و اين معنا را به چند طريق از عده‏اى از صحابه رسول خدا ص روايت كرده‏اند، و قول ائمه اهل بيت هر چند جواز با كراهت شديد است، بطورى كه اصحاب اماميه به طرق خود كه تا ائمه دارند آن را روايت كرده‏اند، الا اينكه همانطور كه گفتيم هيچ يك از ائمه در حكم مساله به آيه:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ..." تمسك نكرده‏اند، بلكه به گفتار لوط پيغمبر تمسك كرده‏اند، كه فرمود:" هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ" «2» تمسك كرده‏اند، چون لوط با اينكه مى‏دانست قومش جز لواط را نمى‏خواهند دختران خود را عرضه كرد، و در قرآن كريم آيه‏اى براى نسخ اين حكم نيامده. و با اين حال مساله در روايات صحابه مورد اختلاف است، از عبد اللَّه بن عمر و مالك بن انس، و ابى سعيد خدرى، و جمعى ديگر روايت شده كه به جواز آن فتوا مى‏دادند، و به آيه" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ ..." تمسك مى‏كردند، حتى از ابن عمر روايت شده كه گفته است: اصلا آيه نامبرده براى همين جهت نازل شده. در الدر المنثور از دارقطنى (در كتاب غرائب مالك) و او با ذكر سند از نافع روايت كرده كه روزى ابن عمر به من گفت: اى نافع اين قرآن را نگه دار، و گوش بده تا بخوانم، و از حفظ خواند تا رسيد به آيه:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ" در اينجا به من گفت: اى نافع مى‏دانى در باره چه كسى نازل شده؟ گفتم: نه، گفت: در باره مردى از انصار كه با زنش از عقب او وطى كرده بود، و در بين مردم عملى زشت تلقى شده بود، خدا اين آيه را فرستاد، گفتم: يعنى مى‏خواهى بگويى از عقب در جلو همسرش قرار داده بود گفت نه رسما در عقب او. «3» مؤلف: در الدر المنثور اين معنا را از ابن عمر به چند طريق روايت كرده، آن گاه مى‏گويد: _______________ (1) الدر المنثور ج 1 ص 261 (2) سوره حجر آيه 71 (3) الدر المنثور ج 1 ص 266 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 328 ابن عبد البر گفته: روايت به اين مضمون كه از عبد اللَّه بن عمر نقل شده معروف و مشهور و سند آن صحيح است. و نيز در الدر المنثور آمده كه ابن راهويه، و ابو يعلى، و ابن جرير، و طحاوى، در كتاب مشكل الآثار، و ابن مردويه، همگى با سندى حسن از ابى سعيد خدرى روايت كرده‏اند كه گفت: مردى همسرش را از عقب نزديكى كرده مردم او را سرزنش كردند، آيه شريفه: " نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ..." «1»، نازل شد. و نيز در همان كتاب است كه خطيب در روايت مالك از ابى سليمان جوزجانى نقل كرده كه گفت: من از مالك بن انس از وطى در عقب همسران پرسيدم او به من گفت: هم الان از اين عمل غسل سر و گردن كرده‏ام. «2» و نيز در همان كتاب آمده كه طحاوى از طريق اصبغ بن فرج، از عبد اللَّه بن قاسم روايت كرده كه گفت: من هيچ استادى كه در دينم از آنها تقليد مى‏كنم نديدم، مگر آنكه اين عمل (وطى آنان در عقبشان) را حلال مى‏دانست آن گاه اين آيه را قرائت كرد، كه" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ"، سپس گفت: ديگر روشن‏تر از اين چه بيانى؟ «3». و در سنن ابى داود از ابن عباس روايت كرده كه گفت: عبد اللَّه بن عمر كه خدا از گناهانش بگذرد- خيال كرده زن و شوهرى بودند از دو طايفه، آن يكى يعنى زن از طايفه انصار و از بت‏پرستان بوده، در حالى كه شوهرش از قريش بوده، و انصار از يهوديان تقليد مى‏كردند كه اهل كتاب بودند و براى خود فضيلتى در علم قائل بودند و بسيارى از غير يهود از عمل يهود تقليد و پيروى مى‏كردند و از جمله خصايص ايشان اين بود كه با زنان از يك مجرا نزديكى مى‏كردند، و اين بسى مايه خوشحالى زنان است و آن قبيله قريش با زنان به هر شكلى آميزش مى‏كردند از عقب و از جلو خوابيده و ايستاده، همين كه مهاجرين قريش به مدينه آمدند، مردى از ايشان با زنى از انصار ازدواج كرد و رفت كه با او نيز همين كارها را بكند، زن نپذيرفت، و گفت رسم ما اين است كه تنها يك جور، و در يك مجرا، مى‏خواهى بخواه نمى‏خواهى دورى كن، اين نزاعشان علنى شد، و به رسول خدا ص رسيد خداى تعالى اين آيه را نازل كرد:" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ"، يعنى چه از جلو و چه از عقب، چه‏ _______________ (1) الدر المنثور ج 1 ص 266 (2) الدر المنثور ج 1 ص 266 (3) الدر المنثور ج 1 ص 261 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 329 خوابيده و چه غير آن. اما منظور اين است كه در همه اين احوال از مجراى فرزند باشد. «1» مؤلف: اين روايت را سيوطى هم در در المنثور به چند طريق از مجاهد از ابن عباس نقل كرده. «2» و نيز در همان كتاب است كه ابن عبد الحكم نقل كرده كه شافعى با محمد بن حسن در اين مساله مناظره كرد، محمد عليه او استدلال كرد به اينكه تنها فرج زن كشتزار است، و آنجا است كه فرزند تكون مى‏يابد، شافعى گفت پس به گفته تو بايد غير فرج حرام باشد، محمد ملتزم شد كه آرى همين طور است، شافعى گفت حال بگو ببينم: اگر با ساق زن و يا گوشت شكم او اين كار را بكند چطور است، آيا ساق و گوشت شكم هم كشتزار است، و اولاد درست مى‏كند گفت: نه، گفت: چون كشتزار نيست بايد حرام باشد؟ گفت: نه، شافعى گفت پس چطور با كلمه (كشتزار) استدلال مى‏كنى. «3» و نيز در همان كتاب آمده: كه ابن جرير، و ابن ابى حاتم، از سعيد بن جبير روايت كرده‏اند كه گفت: در حينى كه من و مجاهد نزد ابن عباس نشسته بوديم، مردى نزد او آمد و گفت آيا مرا از آيه محيض راحت نمى‏كنى؟ گفت: بله مى‏كنم، بخوان:" وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ- تا جمله- فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ"، ابن عباس گفت: يعنى با آنان نزديكى كنيد، از همانجايى كه خون مى‏بينند، چون قبلا از جماع در آن نهى شده بودى، و بعد از قطع خون مامورى كه در همانجا جماع كنى، سائل پرسيد: با آيه" نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ" چرا استدلال نمى‏كنى؟ ابن عباس گفت: واى بر تو آيا عقب زنان هم كشتزار است، اگر اين حرف تو حق باشد بايد آيه محيض نسخ شده باشد، چون هر وقت زن از جلو حيض شود تو مى‏توانى از عقب جماع كنى، با اينكه آيه مى‏فرمايد: بايد (از آنان كناره‏گيرى كنيد، پس معناى (انى شئتم) هر وقت از شب و روز است. «4» مؤلف: استدلال ابن عباس همانطور كه ملاحظه مى‏كنيد مخدوش است، براى اينكه آيه محيض بيش از اين دلالت ندارد كه جماع در محل جريان خون در حال حيض حرام است، پس اگر آيه حرث دلالت كند بر جواز وطى در عقب، بين دو آيه هيچ تعارضى نخواهد بود، تا باعث نسخ آيه اول شود، علاوه بر اينكه توجه فرموديد كه آيه حرث هم دلالت بر مقصد آنان يعنى‏ _______________ (1) الدر المنثور ج 1 ص 263 (2) الدر المنثور ج 1 ص 263 (3) الدر المنثور ج 1 ص 266 (4) الدر المنثور ج 1 ص 263 ______________________________________________________ ‌صفحه‌ى 330 جواز وطى در عقب ندارد، بله در بعضى از روايات كه از ابن عباس نقل شده، ديده مى‏شود كه استدلال كرده به حرمت آن به امرى كه در جمله:" فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ..."، آمده و شما خواننده محترم در آنچه گذشت توجه فرموديد، كه استدلال مزبور فاسدترين استدلال است، و آيه شريفه هيچ دلالتى ندارد بر حكم غير مجراى خون، تنها حكم مجراى خون را بيان مى‏كند، كه در حال حيض حرام و در حال طهر حلال است، و آيه حرث هم هيچ دلالتى بر توسعه از جهت حرث ندارد و نمى‏خواهد بفرمايد همه جاى زنان كشتزار شما است، و به هر حال مساله مربوط به تفسير نيست، مربوط به فقه است، چيزى كه هست ما اين مقدار هم كه بحث كرديم، از اين نظر بود كه بدانيم دلالت آيات چقدر است.
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی از تاپیکتون...
اما قرآن در مورد زن بد حکم داده و اونو خیلی دست کم گرفته...شاید هم تو جامعه بد تفسیر کردن...
من کاری به تفسیرا که آدمو میپیچونن ندارم...من عاشق قرآن خوندن هستم و خودم اینجوری فکر میکنم...
نمیدونم خدا چرا اینجوری حکم داده...
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی خدارو شکر که آواتارتون رو عوض کردین..ازش خیلی میترسیدم...خدایی نکرده نمیخوام توهین کنم...اما من شهید آوینی رو دوست داریم...
 

phalagh

مدیر بازنشسته
فكر كنم لپ كلام و اوني كه در جواب برخي كه با اين آيه مشكل دارند ميشه اورد اينه كه من از تفسير نمونه كه به نظرم متن بسيار ساده تري داره در آوردم:
دراين آيه خداوند اشاره زيبائى به هدف نهايى آميزش جنسى كرده ، مى فرمايد: همسران شما محل بذرافشانى شما هستند (نساوكم حرث لكم ).
بنابراين هر زمان بخواهيد مى توانيد با آنها آميزش نمائيد (فاتوا حرثكم
انى شئتم ).
در اينجا زنان تشبيه به مزرعه شده اند، و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيد كه چرا اسلام درباره نيمى از نوع بشر چنين تعبيرى كرده است در حالى كه نكته باريكى در اين تشبيه نهفته شده ، در حقيقت قرآن مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست ، بلكه وسيله اى است براى حفظ حيات نوع بشر، اين سخن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه يا وسيله هوسبازى مى نگرند، هشدارى محسوب مى شود.
حرث مصدر است و به معنى بذرافشانى است و گاهى به خود مزرعه نيز اطلاق مى شود.


كه البته در ادامه آيه هم مطالب جالبي اومده كه ميتونه تكميل كننده حرف بالا باشه.
سپس در ادامه آيه مى افزايد: با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح ، آثار نيكى براى خود از پيش بفرستيد (و قدموا لانفسكم ).
اشاره به اينكه هدف نهايى از آميزش جنسى ، لذت و كامجوئى نيست بلكه بايد از اين موضوع ، براى ايجاد و پرورش فرزندان شايسته ، استفاده كرد، و آن را به عنوان يك ذخيره معنوى براى فرداى قيامت از پيش ‍ بفرستيد، اين سخن هشدار مى دهد كه بايد در انتخاب همسر، اصولى را رعايت كنيد كه به اين نتيجه مهم ، يعنى تربيت فرزندان صالح و نسل شايسته انسانى منتهى شود.
در حديثى نيز از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: اذا مات الانسان انقطع امله الا عن ثلاث : صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعوا له ، هنگامى كه انسان مى ميرد اميد او جز از سه چيز قطع مى شود: صدقات جاريه (اموالى كه از منافع آن مرتبا بهره گيرى مى شود) و علمى كه از آن سود مى برند و فرزند صالحى كه براى او دعا مى كند.
و در پايان آيه ، دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد: تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد، و به مومنان بشارت دهيد بشارت رحمت الهى و سعادت و نجات در سايه تقوا (و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المومنين ).
از آنجا كه مساله آميزش جنسى ، مساله اى است مهم ، و با پرجاذبه ترين غرايز انسان سر و كار دارد، خداوند در اين جمله هاى آخر، مومنان را به دقت در اين امر، و پرهيز از هر گونه گناه و انحراف ، دعوت فرموده و به آنها هشدار مى دهد كه بدانيد همگى به ملاقات پروردگار خواهيد شتافت و تنها راه نجات ايمان و تقواى در سايه ايمان است .
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما باید رشد کنیم وسعی کنیم به در ک بالاتری از پیامهای الهی برسیم اتفاقا بیان مثال برای ساده تر شدن یک مطلبه. در ضمن اونی هم که تفسیر میکنه از جانب خدا توفیق پیدا کرده ونیروی ذهنیش را خدا به او داده او فقط یک وسیله بوده. خداوند کارهاش را با اسباب در عالم جاری میکنه
 

Similar threads

بالا