... بخندیم یا گریه کنیم :دی سیاسی

iran-shad

عضو جدید
دید سیاسی
مردی در نیویورک قدم می زد که متوجه شد سگ هاری به دختری حمله کرده است‌. با تکه‌ای چوب ضربه‌ای به سر سگ می‌زند و او را دور می‌کند و دختر را نجات می‌دهد. مادر دختر با قدر شناسی می‌گوید: «خیلی ممنون، شما قهرمان هستید، فردا تیتر اصلی همه روزنامه‌ها در مورد شهروند نیویورکی خواهد بود که زندگی دخترکی را نجات داده است.»
مرد می‌گوید:«‌اما من اهل نیویورک نیستم.»
مادر می‌گوید: «خب، پس آنها خواهند نوشت: یک آمریکایی شجاع زندگی دخترکی را نجات داد.»
مرد می‌گوید:«‌ولی من امریکایی هم نیستم.»
مادر می‌پرسد: «پس شما اهل کجا هستید؟»
مرد پاسخ می‌دهد: «‌من ایرانی هستم.»
روزی بعد تیتر بزرگ روزنامه‌ها این بود: «افراطیون اسلامی سگ آمریکایی را کشتند.»
 
آخرین ویرایش:

iran-shad

عضو جدید
دسته بندی سیاسی

دسته بندی سیاسی

ر

مردم دنیا را می‌شود به دو دسته تقسیم کرد:
دستهٔ اول آنهایی هستند که فکر می‌کنند می‌شود مردم دنیا را به دو دسته تقسیم کرد.
دستهٔ دوم آنهایی هستند که به این نوع دسته بندی اعتقاد ندارند.
راستگویی سیاسی
تنها واقعیتی که سیاستمداران بیان می‌کنند این است که همدیگر را دروغگو خطاب می‌کنند.

سیاست بزبان ساده
فئودالیسم: دو گاو دارید، خدا را برای شیری که دارید شکر می‌کنید.
فمینیسم: دو گاو دارید. اما گیاهخوار هستید.
سوسیالیزم: دو گاو دارید، دولت هر دو را می‌گیرد و همراه گاوهای دیگران در طویله قرار می‌دهد، مجبورید از همهٔ گاوها نگهداری کنید تا از دولت شیر مورد نیازتان را تحویل بگیرید.
سوسیالیزم دیوان سالار: گاوهایتان توسط مرغداری‌های سابق نگهداری می‌شوند. شما باید مراقب مرغهایی باشید که دولت از مرغداری‌ها گرفته است. دولت به شما شیر و تخم مرغ به آن اندازه که قانون می‌گوید نیاز دارید تحویل می‌دهد.
فاشیسم: دو گاو دارید، دولت هر دو را می‌گیرد، شما را اجیر می‌کند تا از آنها نگهداری کنید، در مقابل به شما شیر می‌فروشد.
کمونیسم: در دو گاوتان با همسایه‌تان شریکید، مدام با همسایه‌‌تان در جدالید که چه کسی توانایی بالاتری دارد و چه کسی نیاز بیشتر، این بدان معناست که نه کسی کار می‌کند نه شیر گیر کسی می آید، و گاوها هم در اثر گرسنگی تلف می‌شوند.
کمونیسم چینی: دو گاو دارید، گاوهایتان آنقدر شیر می‌دهند که به تمام جهان صادر ‌کنید، اما شیرشان نه بو دارد نه خاصیت.
کمونیسم روسی: دو گاو دارید، مجبورید از آنها نگهداری کنید، اما این دولت است که شیرها را صاحب می‌شود، شما پنهانی تا جایی که بتوانید از شیرها می‌دزدید و آنها را در بازار سیاه می‌فروشید.
روس پس از کمونیسم: دو گاو دارید، مجبورید از آنها نگهداری کنید، اما مافیا شیرها را از شما می‌گیرد، شما پنهانی تا جایی که بتوانید از شیرها می‌دزدید و آنها را در بازار آزاد می‌فروشید.
کمونیسم کامبوجی: دو گاو دارید، دولت آنها را از شما می‌گیرد و شما را برگبار می‌بندد.
دیکتاتوری: دو گاو دارید، دولت آنها را از شما می‌گیرد و به شما رسید می‌دهد.
دموکراسی: دو گاو دارید، همسایه هایتان تصمیم می‌گیرند که شیر نصیب چه کسی شود.
دموکراسی پارلمانی: دو گاو دارید، همسایه‌هایتان قرعه می‌کشند که چه کسی به شما بگوید که شیر نصیب چه کسی شود.
دیوان سالاری: دو گاو دارید، ابتدا دولت تنظیم می‌کند که چگونه به گاو ها غذا بدهید و چه وقت شیرشان را بدوشید، بعد به شما حقوق پرداخت می‌کند تا شیرشان را ندوشید، بعد گاوها را می‌گیرد، یکی را می‌کشد و شیر دیگری را تلف می‌کند، بعد محتاج شما می‌شود تا فرم‌های مربوط به حساب و کتاب گاو‌های گمشده را پر کنید.
سرمایه داری: شما گاوی ندارید، بانکها هم پولی به شما قرض نمی‌دهند تا گاوی بخرید، چون شما گاوی ندارید که نزد آنها به عنوان وثیقه‌ای قرار دهید.
آنارشیسم: دو گاو دارید، یا شیرشان را به قیمت عادلانه می‌فروشید یا همسایه‌هایتان گاو‌ها را می‌ربایند و شما را می‌کشند.
سوررئاليسم: دو زرافه دارید، دولت از شما می‌خواهد که در کلاس موسیقی ثبت نام کنید.
اصول گرایی: دو گاو دارید و شیر آنها را می‌دوشید، اما یکروز در دادگاه اعتراف می‌کنید این گاوها هستند که شیر شما را می‌دوشند.
دولت نهمی: دو گاو دارید، گاو‌ها را ول می‌کنید و حقوق بگیر دولت می‌شوید و شیر یارانه‌ای و سهام عدالت می‌گیرید، گاوها هم می‌روند آمریکا، در دانشگاه درس می‌دهند.
 

iran-shad

عضو جدید
فمینیسم در افغانستان

فمینیسم در افغانستان


یه گزارشگر كه در زمان طالبان اوضاع زنان در افغانستان رو دیده بود ، بعد از رفتن طالبان از اون كشور دیدن كرد و از تغییرات اجتماعی كه می‏دید شگفت زده شد. او قبلاً دیده بود كه مردان جلوتر راه می‏رفتند و زنان چند متر پشت سر اونها راه می‏رفتند، در حالی كه می‏دید پس از جنگ زنان چند متر جلو‏تر از مردان راه می‏رفتند. از یك نفر دلیل این تغییر رو پرسید. او گفت: علت این است كه در مدت جنگ تمام كشور رو طالبان مین‏گذاری كردند.
 

iran-shad

عضو جدید
كفش لویی شونزدهم

كفش لویی شونزدهم

یه روز حاج آقا به عنوان نماینده مملكت برای بازدید به فرانسه رفت و از موزه لوور دیدن كرد. مدیران موزه برای اثبات حسن نیت یك كفش برای او آوردن و به او دادن و به او گفتن: ما كفش لویی شونزدهم رو به عنوان هدیه به شما تقدیم می‏كنیم.
حاج آقا كفش رو پاش كرد و گفت: ولی این كفش یه كم تنگه، نمی‏شه كفش لویی هفدهم رو به من بدین؟
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دید سیاسی
مردی در نیویورک قدم می زد که متوجه شد سگ هاری به دختری حمله کرده است‌. با تکه‌ای چوب ضربه‌ای به سر سگ می‌زند و او را دور می‌کند و دختر را نجات می‌دهد. مادر دختر با قدر شناسی می‌گوید: «خیلی ممنون، شما قهرمان هستید، فردا تیتر اصلی همه روزنامه‌ها در مورد شهروند نیویورکی خواهد بود که زندگی دخترکی را نجات داده است.»
مرد می‌گوید:«‌اما من اهل نیویورک نیستم.»
مادر می‌گوید: «خب، پس آنها خواهند نوشت: یک آمریکایی شجاع زندگی دخترکی را نجات داد.»
مرد می‌گوید:«‌ولی من امریکایی هم نیستم.»
مادر می‌پرسد: «پس شما اهل کجا هستید؟»
مرد پاسخ می‌دهد: «‌من ایرانی هستم.»
روزی بعد تیتر بزرگ روزنامه‌ها این بود: «افراطیون اسلامی سگ آمریکایی را کشتند.»
مرسی:gol:...خیلی جالب بود...:biggrin::biggrin:
 

iran-shad

عضو جدید
خرابه

خرابه


یه روز حاج آقا رو بردن برای بازدید از مناطق بمباران شده و یك مدرسه كه در اثر بمباران به خرابه تبدیل شده بود بهش نشون دادن. حاج آقا اونجا رو كه دید، گفت: باز هم خدا رو شكر كه خورده توی خرابه.
 

iran-shad

عضو جدید
رسالت زبره

رسالت زبره

یه روز از گزارشكر تلویزیون از وارطان پرسید: برادر! شما از روزنامه‏های بعد از انقلاب استفاده می‏كنین؟
وارطان گفت: بعله، زیاد
گزارشگر پرسید: آیا از اطلاعات هم استفاده می‏كنید؟
وارطان گفت: بعله، تا حدی استفاده می‏كنیم.
گزارشگر پرسید: آیا از كیهان هم استفاده می‏كنید؟
وارطان گفت: بعله، خیلی استفاده می‏كنیم.
گزارشگر پرسید: آیا از روزنامه رسالت هم استفاده می‏كنید؟
وارطان گفت: رسالت استفاده نمی‏كنیم، آخه خیلی زبره.
 

iran-shad

عضو جدید
تهاجم فرهنگی

تهاجم فرهنگی

یه روز به حاج آقا گفتن كه در مورد این لباسهای غربی و تحریك كننده كه زنها می‏پوشن سخنرانی كن، ولی طوری حرف بزن كه مردم ناراحت نشن. حاج آقا سخنرانی كرد و گفت: من نمی‏دونم این مدلهای غربی چیه در این شهر پیدا شده، واقعاً نمی‏فهمم این خواهرای ما اخیراً همه‏شون دامناشون تنگ شده، یا اخیراً همه‏شون چاق شدن؟
 

iran-shad

عضو جدید
غسل جنابت

غسل جنابت

از یك دانش آموز كه خیلی سیاسی شده بود در كلاس دینی پرسیدن:
چطور غسل جنابت می‏كنن؟
گفت: اول موضع مون رو روشن می‏كنیم، بعداً جناح راست رو شستشو می‏دیم، و اونوقت جناح چپ رو می‏شوریم.
پرسیدن: پس بقیه جاها چی؟
گفت: اونجا مثل كارگزاران می‏مونه، هم با راست شستشو می‏شه، هم با چپ.
 

hosseinb

عضو جدید
کاربر ممتاز
از یك دانش آموز كه خیلی سیاسی شده بود در كلاس دینی پرسیدن:
چطور غسل جنابت می‏كنن؟
گفت: اول موضع مون رو روشن می‏كنیم، بعداً جناح راست رو شستشو می‏دیم، و اونوقت جناح چپ رو می‏شوریم.
پرسیدن: پس بقیه جاها چی؟
گفت: اونجا مثل كارگزاران می‏مونه، هم با راست شستشو می‏شه، هم با چپ.
:surprised::surprised:
 

iran-shad

عضو جدید
اینم بگم ... سرویسه اخراج

اینم بگم ... سرویسه اخراج

وقتي كه عراق به ايران حمله كرد يك خبرنگار خارجي با يك داش مشتي در تهران مصاحبه ميكرد.
خبرنگار: آقا ممكن بگيد چرا بين شما و عراق جنگ شده؟
داش مشتي: والله اونا ۱۲۴ هزار پيغمبر و ۱۲ امام به ما قالب كردند ما حرفي نزديم الان ما داريم يه امام به اونا قالب ميكنيم اين الم شنگه را راه انداختن.
های لایته
 

iran-shad

عضو جدید
فرح زن شاه را ديدند كه چند سال پس از پيروزي انقلاب خميني را دعا ميكند.به او گفتند اين چه كاري است كه تو ميكني چرا خميني را كه شما را بدبخت كرده دعا ميكني مگر عقلت را از دست داده اي.
فرح پاسخ داد خدا پدر خميني را بيامرزد اين آدم ما را رو سفيد كرد.مگه نميبينيد كه مردم اعليحضرت را <<خدا بيامرز>> خطاب ميكنند!
 

iran-shad

عضو جدید
يك روزي خ و خ و رف با هواپيما سفر ميكردند.
خ ميگويد:چه خوب است كه يك اسكناس ۱۰۰۰ توماني بينداريم پائين يك نفر خوشحال ميشود
رف مخالفت ميكند و ميگويد: دو تا ۵۰۰ توماني بيندازيم بهتر است دو نفر خوشحال ميشوند.
خلاصه بين اين دو نفر اختلاف ميافتد و مثل معمول پيش خ ميروند و مسئله را گفته و داوري ميخواهند.
خ كمي فكر كرده ميگويد: شما اجازه بدهيد اول نظر خلبان را بپرسيم.
هر سه نفري پيش خلبان ميروند. خلبان پس از شنيدن ماجرا ميگويد : اگر بنا به خوشحال كردن باشد شما سه نفر پائين بپريدخيلي بهتر است چون ۳۶ مليون نفر خوشحال ميشوند!
 

iran-shad

عضو جدید
سیاستمدار

سیاستمدار



پدر: پسرم بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟:que:
پسر: سیاستمدار:cool:
پدر: مگه عقلت کمه؟:confused:
پسر: یعنی شرطش اینه!؟:surprised:
 

mr.abooli

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك روزي خ و خ و رف با هواپيما سفر ميكردند.
خ ميگويد:چه خوب است كه يك اسكناس ۱۰۰۰ توماني بينداريم پائين يك نفر خوشحال ميشود
رف مخالفت ميكند و ميگويد: دو تا ۵۰۰ توماني بيندازيم بهتر است دو نفر خوشحال ميشوند.
خلاصه بين اين دو نفر اختلاف ميافتد و مثل معمول پيش خ ميروند و مسئله را گفته و داوري ميخواهند.
خ كمي فكر كرده ميگويد: شما اجازه بدهيد اول نظر خلبان را بپرسيم.
هر سه نفري پيش خلبان ميروند. خلبان پس از شنيدن ماجرا ميگويد : اگر بنا به خوشحال كردن باشد شما سه نفر پائين بپريدخيلي بهتر است چون ۳۶ مليون نفر خوشحال ميشوند!
خ خ رف چیه کامل بگو:mad::gol:عالی بود
 

iran-shad

عضو جدید
جوک سیاسی قدیمی
شخصی وارد قهوه خانه‌ای می‌شود و می‌بیند که جرج بوش و وزیرخارجه‌اش کالین پاول کنار هم نشسته‌اند. سلام می‌کند و از رئیس جمهور آمریکا می‌پرسد: «چه خبر از جنگ، قربان‌؟» بوش پاسخ می‌دهد‌: «ما داریم آماده می‌شویم تا چهل میلیون عراقی و یک دختر مو طلایی را بکشیم‌.‌» آن شخص با شگفتی می‌پرسد: «‌چرا می‌خواهید دختر مو طلایی را بکشید؟» بوش رو به کالین پاول می‌کند و می‌گوید: «دیدی گفتم که مردم به عراقی‌ها اهمیتی نمی‌دهند.»
 

iran-shad

عضو جدید
مردی در جنگل قدم می زد که با شیری مواجه شد. در حالی که می لرزید، رو به آسمان کرد و گفت: پروردگارا، خواهش می کنم کاری کن که این شیر به تو ایمان بیاورد. خداوند دعای مرد را اجابت فرمود. شیر که حال مومن شده بود، با شادی رو به آسمان کرد و گفت: پروردگارا، ترا شکر می کنم که غذای امروز من و خانواده ام را فراهم کردی.
 

iran-shad

عضو جدید
روزی زن خیاطی کنار رودخانه ای نشسته بود و گلدوزی می کرد که انگشتانه اش در آب افتاد. زن شروع کرد به گریه و زاری.
خداوند ندا داد: بندهٔ من، مشکلت چیست؟ زن پاسخ داد که انگشتانه اش در آب افتاده و برای کمک به شوهرش در بدست آوردن روزی برای خانواده ‌شان به آن نیاز دارد.
به دستور خدا رودخانه از وسط شکاف خورد و انگشتانه ای طلایی از قعر رودخانه بالا آمد. خداوند پرسید: این انگشتانهٔ توست؟ زن گفت: نه.
بار دیگر رودخانه شکافته شد و انگشتری نقره ای بیرون آمد. خداوند پرسید: این انگشتانهٔ توست؟ و خیاط پاسخ داد: نه.
بار دیگر رودخانه شکافته شد و اینبار انگشتانهٔ زن بیرون آورده شد. خداوند پرسید: این انگشتانهٔ توست؟ زن پاسخ داد: بله.
خداوند با خوشنودی از راستگویی بنده اش هر سه انگشتانه را به زن بخشید و زن خیاط شاد و شنگول رفت سر کارش.
چند سال بعد همان زن همراه شوهرش از کنار همان رودخانه می گذشت که شوهرش در رودخانه افتاد و در زیر آب ناپدید گشت. وقتی زن شروع کرد به گریه و زاری، خداوند ندا داد: یا بندهٔ درستکارم، چرا گریه می کنی؟ زن پاسخ داد: پروردگارا، شوهرم در رودخانه غرق شده است.
بدستور خدا رودخانه شکافته شد و از قعر آن جرج کلونی بیرون آورده شد. خداوند پرسید: آیا این مرد شوهر توست؟ زن فریاد زد: بله.
خداوند به خشم آمد و فرمود: وای بر دروغگویان، به خدا که این سخن تو حقیقت ندارد.
خیاط پاسخ داد: پروردگارا، مرا ببخش، سوءتفاهمی پیش آمده است؛ ببینید اگر من می گفتم جرج کلونی همسرم نیست، آنوقت شما برد پیت را ظاهر می ساختی و اگر او را رد می کرد همسرم را از رودخانه نجات می دادید و سپس به پاس راستگویی هر سه را به من می بخشیدید و خدا می داند که سلامتی ام اجازه داشتن سه همسر را به من نمی دهد، به این علت، پاسخ مثبت به جرج کلونی دادم.
نتیجه: هر گاه زنی دروغ بگوید در اینکار خیریتی بوده است.
 

Similar threads

بالا