دلم گرفته از این روزهای تکراری
دلم گرفته تر از این نمی شود آری
تمام روز کپی می شوم به روی خودم
و خواب هم که ندارد خیال بیداری
کنار چشمه ی این روزهای خشکیده
چه سال ها که نشستم ولی نشد جاری
همیشه یک نفر از هیچ جا نمی آید
و زخم فاصله ها ، آه ، می شود کاری
و بس که عقربه ها دور خویش می چرخند
گرفته بغض ساعت از این لحظه های پرگاری
قطار یک نفره باز می رسد از راه
دوباره روز دگر راه و ریل تکراری
منم ... همان که در آغوش خویش می میرد
و ضربه ، ضربه ی کاری ست ، آه ، ضربه ی کاری
دلم گرفته تر از این نمی شود آری
تمام روز کپی می شوم به روی خودم
و خواب هم که ندارد خیال بیداری
کنار چشمه ی این روزهای خشکیده
چه سال ها که نشستم ولی نشد جاری
همیشه یک نفر از هیچ جا نمی آید
و زخم فاصله ها ، آه ، می شود کاری
و بس که عقربه ها دور خویش می چرخند
گرفته بغض ساعت از این لحظه های پرگاری
قطار یک نفره باز می رسد از راه
دوباره روز دگر راه و ریل تکراری
منم ... همان که در آغوش خویش می میرد
و ضربه ، ضربه ی کاری ست ، آه ، ضربه ی کاری