هر کی سوتی داده تعریف کنه!

پترو

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهانم صداشو برد بالاتر و گفت : آخه من هر وقت شير مي خوردم , بابايي وسطش مي اومد و مي گفت "بسه ديگه ماهان , حالا نوبت منه !" :w15:

پسر خاله ي من و زنش هم بيچاره ها سرخ شدن از خجالت !
خجالت برا چی؟ خجالت نداره داشته از حق خودش دفاع میکرده خوب مگه چیه؟:D:D
 

معمار67سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما دو سه ترم پیش یکی از دروس عمومی مون تو ساختمون مکانیک بود اونجا هم پسرکده ست یعنی باید سرتو بندازی پایین زود رد شی.............
من یه بار داشتم همین کارو می کردم دیدم دوستم نیست همونطور که داشتم را می رفتم برگشتم ببینم کجا غیبش زد قشنگ رفتم بغل یه پسره :eek: خودشم یارو چاق بود انگار خوردم به یه باش گنده :surprised: اصلا نفهمیدم چجوری اون پله هارو بدو بدو رفتم پایین خیلی 3 شد بین اون همه پسر........تو دلم هم همش لعنت فرستادم به این آموزش که مارو می کنه تو لونه این پسرا :surprised:
 

hami_sani

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هي خواستم زبون به دهن بگيرم و آبروداري كنم , اما ديگه نميشه , تا حالاشم خيلي هنر كردم كه جلوي خودمو گرفتم . آخه سوتي مربوط ميشه به يكي از اقوام نزديك , اما يه كم فاميل تو فاميله , شما به بزرگي خودتون ببخشيد :
پسر خاله ي بنده يه بچه ي ٤ ساله (ماهان) داره , چند روز پيش همه ي فاميل جمع شده بوديم خونه ي خاله م تا واسه به دنيا اومدن اون يكي نوه اش (يعني دختر دختر خاله م : آرتا) بهشون تبريك بگيم . يه ١٠ دقيقه اي بود كه دختر خاله م داشت به اين آرتا كوچولو شير ميداد , كه يهو ماهان عصباني شد و گفت : اِ ...! بسه ديگه آرتا !
بابام بهش گفت : چرا ماهان جون ؟ بذار بچه شيرشو بخوره , گشنشه .
(آخه خود اين آقا ماهان تا همين پارسال شير مي خورد! )
ماهانم صداشو برد بالاتر و گفت : آخه من هر وقت شير مي خوردم , بابايي وسطش مي اومد و مي گفت "بسه ديگه ماهان , حالا نوبت منه !" :w15:

پسر خاله ي من و زنش هم بيچاره ها سرخ شدن از خجالت !
خیلی خفن بود:w15::w15:
 

MEG

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هي خواستم زبون به دهن بگيرم و آبروداري كنم , اما ديگه نميشه , تا حالاشم خيلي هنر كردم كه جلوي خودمو گرفتم . آخه سوتي مربوط ميشه به يكي از اقوام نزديك , اما يه كم فاميل تو فاميله , شما به بزرگي خودتون ببخشيد :
پسر خاله ي بنده يه بچه ي ٤ ساله (ماهان) داره , چند روز پيش همه ي فاميل جمع شده بوديم خونه ي خاله م تا واسه به دنيا اومدن اون يكي نوه اش (يعني دختر دختر خاله م : آرتا) بهشون تبريك بگيم . يه ١٠ دقيقه اي بود كه دختر خاله م داشت به اين آرتا كوچولو شير ميداد , كه يهو ماهان عصباني شد و گفت : اِ ...! بسه ديگه آرتا !
بابام بهش گفت : چرا ماهان جون ؟ بذار بچه شيرشو بخوره , گشنشه .
(آخه خود اين آقا ماهان تا همين پارسال شير مي خورد! )
ماهانم صداشو برد بالاتر و گفت : آخه من هر وقت شير مي خوردم , بابايي وسطش مي اومد و مي گفت "بسه ديگه ماهان , حالا نوبت منه !"

پسر خاله ي من و زنش هم بيچاره ها سرخ شدن از خجالت !
:w15:
 

پترو

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چقدر هم كه اوستا باشن , به پاي جناب عالي نمي رسن ! مطمئن باش .
(والا ما كه تا حالا به جز غذاي مامان غذاي ديگه اي نخورديم !)
خوب بعد ازدواج میتونین چیزایی دیکه هم میل کنین...!!:D:D
 

MEG

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دمت گرم آقا/ خانم MEG
مثل اين كه خيلي دلتو شاد كردم كه انقد امتياز دادي !
تا باشه از اين شادي ها باشه !
بازم دمت گرم . خيلي بامرامي .
خواهش میکنم اقا یا خانم ارور
سوتی که باحال بود.ولی به خاطر این امتیاز دادم که تازه فعال شده بودی و امتیاز میخاستی:D
 

Similar threads

بالا