باز نوروز میآید. بهترین وقت حس هر چه زیباییست. باز نوروز میشود و مهمانی عطر و گل. دوباره جشن نزدیکی زیباییهاست. نزدیکی شکوفه به انگشت؛ نزدیکی عطر به نفس؛ نزدیکی پرواز و پرنده؛ نزدیکی سایه و رقص. باز هم دوباره هفت سین خوشرنگِ پُررقص، و ما مهمان سفرهاش. بَه که چه رقصی برپاست در میهمانیش! رقص طلاریز ماهی در تنگ؛ رقص شعلهی زیبای چشمنواز شمع؛ رقص زلال آب و برق سکههایش؛ رقص گلبرگ بر آب؛ و رقص تند ِ دل در سینه به آهنگ تیک تاک ساعت در لحظهی تحویل سال.
صداهای خوش آشنا هم در راهند. صدای توپ سال تحویل، توپی که شلیکش همه را نه به ترس، که به حسی ناب و خوشایند میرساند؛ صدای گویندهی تلویزیون و رادیو هم در راه است که آغاز سال نو را اعلام کند؛ و یک صدای خوش دیگر، صدای دهل و نقارهی پس از سال تحویل. این همه باز در راهند و کلی نزدیکی و عطر و رقص و صدای خوش دیگر...
خدا را سپاس که این همه هست. خدا را سپاس که هنوز نوروز هست. که باز بهار، یار است. که یاد یار در بهار است. که هنوز زمستان میآید و میگذرد و عید میشود. خدا را سپاس که هنوز عید دیدنی خوش میگذرد. که باز نسیم نوروزی از سر ما هم میگذرد. خدا را سپاس که هنوز نسیم نوروز هست. سپاس که هنوز ما هم هستیم.
خدا را سپاس که اینجا، که «باشگاه مهندسان» هنوز هست و من دوباره مینویسم. خدا را سپاس که میتوانم دوباره اینجا نوروز زیبا را شادباشی از ته دل بگویم و از همین خدای عزیز و نازنین برای دوستانم و خودم و همه، سال نو را سالی شاد و آزاد، پر از نعمت و خوشی و تندرستی و عشق بخواهم. و از خدا بخواهم که همچنان یارمان باشد که این حس یاریش به شدت خوب و دوست داشتنیست.
همین جا، پشت در بهار، آرزو میکنم در که باز شد، همگیمان به نوروز و سال نویی مبارک و فرخنده پا بگذاریم.
خدا را سپاس که این همه هست. خدا را سپاس که هنوز نوروز هست. که باز بهار، یار است. که یاد یار در بهار است. که هنوز زمستان میآید و میگذرد و عید میشود. خدا را سپاس که هنوز عید دیدنی خوش میگذرد. که باز نسیم نوروزی از سر ما هم میگذرد. خدا را سپاس که هنوز نسیم نوروز هست. سپاس که هنوز ما هم هستیم.
خدا را سپاس که اینجا، که «باشگاه مهندسان» هنوز هست و من دوباره مینویسم. خدا را سپاس که میتوانم دوباره اینجا نوروز زیبا را شادباشی از ته دل بگویم و از همین خدای عزیز و نازنین برای دوستانم و خودم و همه، سال نو را سالی شاد و آزاد، پر از نعمت و خوشی و تندرستی و عشق بخواهم. و از خدا بخواهم که همچنان یارمان باشد که این حس یاریش به شدت خوب و دوست داشتنیست.
همین جا، پشت در بهار، آرزو میکنم در که باز شد، همگیمان به نوروز و سال نویی مبارک و فرخنده پا بگذاریم.
این شعر زیبا از «شهیار قنبری» هم هدیه به نوروز و بهار همگی:
«ساعت عاشق شدن (دوبارهها)»
دوباره ماهی سرخ، دوباره آبی آب
دوباره عیدی من، غزلای ترد ناب
دوباره دستای تو، سفرهی هفت سین من
وقت تحویل بهار، ساعت عاشق شدن
دوباره عیدی من، غزلای ترد ناب
دوباره دستای تو، سفرهی هفت سین من
وقت تحویل بهار، ساعت عاشق شدن
ما باید دوباره بچگی کنیم
سبزی بهارو زندگی کنیم
سبزی بهارو زندگی کنیم
دوباره مادربزرگ رخت نو سوزن زده
تخم مرغ رنگی هم از قفس در اومده
ساز پر ناز تو کو؟ نُت به نُت از ما بگو
از ترانه چکه کن، در بهار شستشو
قصهی دوبارهها، سکهای به نام ما
دوباره شهزادهای عاشق مرد گدا
دوباره لمس علف، عطر زاییدن گل
دوباره رنگین کمون، روی تنهایی پل
دوباره قایمباشک سر چارراه شلوغ
دوباره عید دیدنی از غزلهای فروغ
تخم مرغ رنگی هم از قفس در اومده
ساز پر ناز تو کو؟ نُت به نُت از ما بگو
از ترانه چکه کن، در بهار شستشو
قصهی دوبارهها، سکهای به نام ما
دوباره شهزادهای عاشق مرد گدا
دوباره لمس علف، عطر زاییدن گل
دوباره رنگین کمون، روی تنهایی پل
دوباره قایمباشک سر چارراه شلوغ
دوباره عید دیدنی از غزلهای فروغ
ما باید دوباره بچگی کنیم
سبزی بهارو زندگی کنیم
سبزی بهارو زندگی کنیم
دوست دارم اینجا از سال گذشته بگیم از خوبیاش از بدیاش از غمها شادیاش
آخرین ویرایش: